مراجعه به متن

مراجعه به فهرست مطالب

زنی سنجیده،‏ شجاع و فداکار

زنی سنجیده،‏ شجاع و فداکار

از ایمانشان سرمشق بگیریم

زنی سنجیده،‏ شجاع و فداکار

اِسْتَر در حالی که قلبش به شدّت می‌تپید،‏ آرام به تخت پادشاه نزدیک شد.‏ سکوتی ناگهانی تالار بزرگ کاخ سلطنتی پارس را فرا گرفت؛‏ سکوت آن چنان بود که اِسْتَر می‌توانست صدای قدم‌ها و خش‌خش لباس فاخرش را بشنود.‏ شکوه کاخ سلطنتی،‏ ستون‌های زیبا و سقفی پرنقش و نگار از چوب‌های سرو لبنان نتوانست توجه اِسْتَر را به خود جلب کند.‏ او تمام توجه خود را به مردی معطوف داشت که بر تخت سلطنتی نشسته بود؛‏ مردی که اختیار زندگی و مرگ اِسْتَر در دستش بود.‏

همان طور که اِسْتَر نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد،‏ پادشاه او را با دقت تمام نگاه می‌کرد.‏ سپس عصای طلایی‌اش را به سوی او دراز کرد.‏ این حرکت ساده به مفهوم نجات جان اِسْتَر بود.‏ پادشاه می‌توانست او را به مرگ محکوم کند،‏ زیرا که بدون احضار او به آنجا آمده بود.‏ وقتی اِسْتَر به تخت پادشاه رسید،‏ با سپاسگزاری نوک عصا را لمس کرد.‏—‏اِسْتَر ۵:‏۱،‏ ۲‏.‏ *

همه چیز دال بر قدرت و ثروت عظیم اَخْشُورُش پادشاه داشت،‏ برای مثال،‏ لباس سلطنتی‌اش.‏ لباس سلطنتی پادشاهان پارسی آن زمان،‏ گویی صدها میلیون دلار ارزش داشت.‏ با این همه،‏ اِسْتَر می‌توانست در چشمان همسرش گرمی را احساس کند؛‏ او به شیوهٔ خود اِسْتَر را دوست داشت.‏ اَخْشُورُش گفت:‏ «ای اِسْتَر ملکه،‏ تو را چه شده است و درخواست تو چیست؟‏ اگرچه نصف مملکت باشد،‏ به تو داده خواهد شد.‏»—‏اِسْتَر ۵:‏۳‏.‏

اِسْتَر نشان داده بود که شجاعت و ایمانی بی‌نظیر دارد؛‏ او به نزد پادشاه رفت تا قومش را از توطئه‌ای نجات دهد که برای قتل عام آنان کشیده شده بود.‏ همه چیز به خوبی پیش می‌رفت،‏ ولی اِسْتَر هنوز راه درازی در پیش داشت.‏ او باید این پادشاه متکبّر را متقاعد می‌ساخت که قابل اعتمادترین مشاورش،‏ مردی شیّاد است؛‏ مردی که با فریب پادشاه را بر آن داشت که قوم اِسْتَر را محکوم به مرگ و نابودی کند.‏ حال،‏ اِسْتَر چگونه می‌توانست همسرش را متقاعد سازد و ما از ایمان او چه می‌آموزیم؟‏

او با درایت ‹وقتی را برای گفتن› انتخاب کرد

آیا درست می‌بود که اِسْتَر حرف دلش را در جلوی آنانی که در دربار پادشاه به خدمت مشغول بودند،‏ بگوید؟‏ با این کار شاید پادشاه را سرافکنده می‌ساخت و هامان،‏ مشاور پادشاه فرصت می‌یافت که ادعای اِسْتَر را انکار کند.‏ پس اِسْتَر چه کرد؟‏ قرن‌ها پیش،‏ سلیمان،‏ پادشاه حکیم تحت الهام الٰهی چنین نوشت:‏ «برای هر چیز زمانی است .‏ .‏ .‏ وقتی برای سکوت و وقتی برای گفتن.‏» (‏جامعه ۳:‏۱،‏ ۷‏)‏ می‌توان تصوّر کرد که مُرْدِخایِ باایمان،‏ پدرخواندهٔ اِسْتَر،‏ این زن جوان را از کودکی با چنین اصولی تربیت کرده بود.‏ اِسْتَر یقیناً به اهمیت این امر پی برده بود که باید با دقت ‹وقتی را برای گفتن› انتخاب کند.‏

اِسْتَر به پادشاه گفت:‏ «اگر به نظر پادشاه پسند آید،‏ پادشاه با هامان امروز به ضیافتی که برای او مهیا کرده‌ام بیاید.‏» (‏اِسْتَر ۵:‏۴‏)‏ پادشاه با این امر موافقت کرد و هامان را فرا خواند.‏ حقیقتاً که اِسْتَر با درایت و سنجیدگی صحبت کرد!‏ او عزّت و حرمت همسرش را حفظ نمود و وقت مناسب‌تری را برای ابراز نگرانی‌هایش انتخاب کرد.‏

بی‌شک،‏ اِسْتَر با دقت تمام این ضیافت را آماده کرد و همه چیز را مطابق میل همسرش تدارک دید.‏ همچنین شرابی خوب و مرغوب تهیه کرد تا فضایی نشاط‌آور و شادی‌بخش به وجود آورد.‏ (‏مزمور ۱۰۴:‏۱۵‏)‏ اَخْشُورُش پادشاه از این مراسم لذّت می‌برد و بار دیگر از اِسْتَر خواست که تقاضایش را بگوید.‏ آیا حال زمان آن رسیده بود که اِسْتَر حرف دلش را بزند؟‏

از دید اِسْتَر این طور نبود.‏ پس پادشاه و هامان را دعوت کرد که روز بعد به ضیافت دیگری بیایند.‏ (‏اِسْتَر ۵:‏۷،‏ ۸‏)‏ چرا اِسْتَر این دست و آن دست می‌کرد؟‏ به یاد داشته باشید که به فرمان پادشاه،‏ تمام قوم اِسْتَر به مرگ محکوم شده بودند.‏ از آنجا که موضوع مرگ و زندگی مطرح بود،‏ اِسْتَر باید مطمئن می‌بود که زمان مناسبی را برای گفتگو با پادشاه انتخاب کرده است.‏ بنابراین،‏ صبر کرد و مجدّداً موقعیتی را به وجود آورد تا نشان دهد که چقدر برای همسرش احترام قائل است.‏

صبر خصوصیتی کمیاب و باارزش است.‏ اِسْتَر برای گفتن حرف دلش از طرفی مضطرب بود و از طرف دیگر بی‌تاب.‏ اما با صبر و بردباری منتظر فرصتی مناسب ماند.‏ ما می‌توانیم از رفتار او درس‌های بسیاری گیریم،‏ زیرا که احتمالاً در جامعه با بی‌عدالتی‌هایی روبرو می‌شویم که خواهان رفع آنیم.‏ اگر می‌خواهیم شخصی را که از اختیاراتی برخوردار است،‏ متقاعد سازیم تا مشکلی را بر طرف کند،‏ می‌توانیم اِسْتَر را سرمشق قرار دهیم و صبور و بردبار باشیم.‏ در کتاب مقدّس آمده است:‏ «با شکیبایی حاکمی را مجاب توان کرد،‏ با زبان نرم استخوان را توان شکست.‏» (‏امثال ۲۵:‏۱۵‏،‏ ترجمهٔ هزارهٔ نو‏)‏ اگر همچون اِسْتَر با صبر منتظر موقعیتی مناسب باشیم و با ملایمت صحبت کنیم،‏ شاید بتوانیم حتی مخالفتی را که به سختی استخوان است،‏ در هم شکنیم.‏ آیا خدای اِسْتَر،‏ یَهُوَه،‏ او را به خاطر داشتن صبر و درایتش برکت داد؟‏

صبر راه را برای برقراری عدالت هموار می‌کند

صبرِ اِسْتَر،‏ راه را برای یک سری اتفاقات بی‌نظیر هموار کرد.‏ هامان،‏ ضیافت اوّل را با دلی «شادمان و مسرور» ترک کرد؛‏ شادمان از اینکه مورد رضایت پادشاه و ملکه قرار گرفته بود.‏ وقتی که هامان از دروازهٔ کاخ عبور کرد چشمش به مُرْدِخای یهودی افتاد که هنوز در مقابلش ادای احترام نمی‌کرد.‏ قصد مُرْدِخای،‏ بی‌احترامی به هامان نبود،‏ بلکه او نمی‌خواست رابطه‌اش با یَهُوَه خدشه‌دار شود و وجدانش صدمه بیند.‏ ولی هامان از رفتار او «به شدّت غضبناک شد.‏»—‏اِسْتَر ۵:‏۹

وقتی که هامان،‏ همسر و دوستانش را از این بی‌احترامی با خبر ساخت،‏ آنان به او گفتند که چوبهٔ داری به بلندی بیش از ۲۲ متر بسازد و از پادشاه درخواست کند که مُرْدِخای را بر آن به دار بکشند.‏ هامان این پیشنهاد را پسندید و فوراً دست به اقدام زد.‏—‏اِسْتَر ۵:‏۱۲-‏۱۴‏.‏

در این بین،‏ پادشاه شبی غیرمعمول را گذراند.‏ کتاب مقدّس می‌گوید:‏ «پادشاه خوابش نبرد.‏» پس دستور داد که اسناد تاریخی سلطنتش را برایش بخوانند.‏ قسمتی از این اسناد،‏ حاوی گزارشی از توطئه،‏ علیه اَخْشُورُش بود.‏ پادشاه این واقعه و دستگیری و کشته شدن توطئه‌گران را به یاد آورد.‏ اما چه اتفاقی برای مُرْدِخای افتاد؛‏ مردی که این توطئه را برملا کرده بود؟‏ پادشاه ناگهان به خود آمد و پرسید که مُرْدِخای چه پاداش و افتخاری یافت.‏ به او گفتند که هیچ پاداشی به این مرد داده نشد.‏—‏اِسْتَر ۶:‏۱-‏۳‏،‏ ترجمهٔ تفسیری.‏

پادشاه سراسیمه پرسید که آیا یکی از مأموران دربار اینجاست که به این سهل‌انگاری رسیدگی کند.‏ فکر می‌کنید چه کسی در کاخ سلطنتی بود؟‏ هامان!‏ او زودتر از همیشه به آنجا آمده بود تا هر چه سریع‌تر اجازهٔ اعدام مُرْدِخای را از پادشاه بگیرد.‏ اما پیش از گفتن درخواستش،‏ پادشاه از او پرسید که چه پاداشی به مردی بدهد که مورد رضایت پادشاه است.‏ هامان با خود فکر کرد که به غیر از او چه کسی ممکن است مورد نظر پادشاه باشد.‏ پس گفت که باید احترام فوق‌العاده‌ای به آن مرد گذاشته شود،‏ جامهٔ شاهانه‌ای را بر تنش کنند و یکی از مأموران عالی‌رتبه دربار،‏ او را سوار بر اسب پادشاه در شهر شوش بگرداند و جار بزند که این شخص مورد لطف پادشاه قرار گرفته است.‏ چهرهٔ هامان را در ذهن خود مجسم کنید،‏ وقتی که پادشاه گفت که مرد مورد رضایت او،‏ مُرْدِخای است!‏ حال،‏ پادشاه چه کسی را مأمور انجام دادن این کار کرد؟‏ هامان را!‏—‏اِسْتَر ۶:‏۴-‏۱۰‏.‏

هامان بیزار از مُرْدِخای،‏ با اکراه این وظیفه را انجام داد و سپس از شدّت ناراحتی با عجله به خانه رفت.‏ همسر و دوستانش به او گفتند که این اتفاقات عاقبت خوشی برای او در پی نخواهد داشت و مُرْدِخای یهودی،‏ به طور قطع او را شکست خواهد داد.‏—‏اِسْتَر ۶:‏۱۲،‏ ۱۳‏.‏

اِسْتَر پیش از اینکه درخواستش را به پادشاه بگوید،‏ با صبر و بردباری یک روز دیگر منتظر ماند.‏ از این رو،‏ زمینهٔ شکست و نابودی هامان به وجود آمد.‏ همچنین این فرصت ایجاد شد که پادشاه بی‌خواب شود؛‏ شاید یَهُوَه خدا،‏ مسبب این بی‌خوابی بود.‏ (‏امثال ۲۱:‏۱‏)‏ پس جای تعجب نیست که کتاب مقدّس ما را برمی‌انگیزد که همواره ‹صبر داشته باشیم.‏› (‏میکاه ۷:‏۷‏،‏ ترجمهٔ تفسیری‏)‏ وقتی چشم امید به یَهُوَه می‌بندیم،‏ پی می‌بریم که او بهترین راه‌حل مشکلات را می‌داند،‏ بهتر از هر راه‌حلی که خود فکر می‌کنیم.‏

او با شجاعت لب به سخن گشود

اِسْتَر نمی‌خواست که کاسهٔ صبر پادشاه لبریز شود؛‏ پس می‌بایست در دوّمین ضیافت،‏ همهٔ ماجرا را برای او تعریف می‌کرد.‏ اما چگونه؟‏ از قرار معلوم،‏ پادشاه به او فرصتی مجدّد داد و از او خواست تا تقاضایش را بگوید.‏ (‏اِسْتَر ۷:‏۲‏)‏ حال زمان آن رسیده بود که اِسْتَر سفرهٔ دلش را پیش پادشاه باز کند.‏

اِسْتَر احتمالاً پیش از بیان خواسته‌اش در دل به خدایش دعا کرد و سپس گفت:‏ «اگر مورد لطف پادشاه قرار گرفته‌ام و اگر پادشاه صلاح بدانند،‏ جان من و جان قوم مرا نجات دهند.‏» (‏اِسْتَر ۷:‏۳‏،‏ ترجمهٔ تفسیری‏)‏ توجه کنید که اِسْتَر به آنچه که پادشاه صلاح دیده بود،‏ احترام گذاشت.‏ به راستی که چه تفاوت بارزی بین اِسْتَر و وَشتی،‏ همسر پیشین پادشاه؛‏ کسی که پادشاه را عمداً سرافکنده و شرمسار ساخت.‏ (‏اِسْتَر ۱:‏۱۰-‏۱۲‏)‏ اِسْتَر همچنین پادشاه را که با اعتماد به هامان حماقت کرده بود،‏ مورد انتقاد قرار نداد.‏ اِسْتَر تنها از پادشاه درخواست کرد که جان او را از خطر مرگ نجات دهد.‏

این درخواست اِسْتَر،‏ یقیناً پادشاه را تحت تأثیر قرار داد و او را متعجب کرد.‏ چه کسی جرأت کرده بود که جان ملکه‌اش را به خطر اندازد؟‏ اِسْتَر در ادامه گفت:‏ «من و قومم فروخته شده‌ایم که هلاک و نابود و تلف شویم.‏ و اگر به غلامی و کنیزی فروخته می‌شدیم،‏ سکوت می‌نمودم،‏ با آنکه مصیبت ما نسبت به ضرر پادشاه هیچ است.‏» (‏اِسْتَر ۷:‏۴‏)‏ دقت کنید که اِسْتَر با صداقت تمام،‏ مشکل را مطرح کرد.‏ همچنین متذکر شد که اگر فقط بردگی،‏ قومش را تهدید می‌کرد،‏ حتماً خاموش می‌ماند.‏ در ضمن قتل عام یهودیان،‏ حتی برای خود پادشاه به قیمت گرانی تمام می‌شد.‏ پس اِسْتَر نمی‌توانست در این مورد سکوت کند.‏

رفتار اِسْتَر درس‌های بسیاری به ما می‌دهد که به طریق شایسته دیگران را متقاعد کنیم.‏ اگر باید مشکلی جدّی را با عزیزی یا حتی شخصی مقتدر مطرح کنید،‏ داشتن صبر،‏ احترام و صداقت به شما کمک بزرگی خواهد کرد.‏—‏امثال ۱۶:‏۲۱،‏ ۲۳‏.‏

اَخْشُورُش از اِسْتَر پرسید:‏ «این شخص کیست که جرأت کرده چنین کاری کند؟‏ او کجاست؟‏» اِسْتَر در حالی که هامان را نشان می‌داد،‏ گفت:‏ ‹دشمن،‏ این هامان شرور است!‏› نتیجهٔ این اتهام چه بود؟‏ هامان از ترس به لرزه افتاد.‏ پادشاه ناگهان دگرگون شد؛‏ خشم چهره‌اش را فرا گرفت.‏ حال پی برده بود که مشاور امینش او را فریب داده است تا فرمانی صادر کند که به قیمت جان همسر عزیزش تمام می‌شد!‏ شتابان به سوی باغ رفت تا دوباره آرامش یابد.‏—‏اِسْتَر ۷:‏۵-‏۷‏،‏ ترجمهٔ تفسیری.‏

حال،‏ هامان توطئه‌گر،‏ رسوا شده بود.‏ او از روی بزدلی و ترس به دست و پای ملکه افتاد تا برای او وساطت کند.‏ وقتی پادشاه به اتاق برگشت،‏ با دیدن هامان در کنار تخت اِسْتَر،‏ عصبانی گشت و او را متهم ساخت که در خانهٔ پادشاه قصد تجاوز به ملکه را داشته است.‏ با این اتهام مرگ هامان حتمی بود.‏ روی او را پوشاندند و از آنجا بردند.‏ سپس یکی از مأموران پادشاه به او گفت که هامان چوبهٔ دار بلندی برای مُرْدِخای ترتیب داده بود.‏ اَخْشُورُش فوراً دستور داد که هامان را به همان دار بیاویزند.‏—‏اِسْتَر ۷:‏۸-‏۱۰‏.‏

در دنیای امروز که در همه جا بی‌عدالتی به چشم می‌خورد،‏ شاید به نظر رسد که عدالت هرگز برقرار نخواهد شد.‏ آیا شما نیز چنین فکر می‌کنید؟‏ اِسْتَر هرگز ناامید و بدگمان نشد و ایمانش را از دست نداد.‏ در وقت مناسب،‏ با شجاعت لب به سخن گشود و از حق دفاع کرد.‏ اِسْتَر هر کاری از دستش بر می‌آمد انجام داد و بقیه را به دست یَهُوَه سپرد.‏ بیایید ما نیز چنین کنیم!‏ یَهُوَه تغییر نکرده است.‏ او می‌تواند شریران و حیله‌گران را در دامی که بر سر راه دیگران گذاشته‌اند،‏ گرفتار کند،‏ همان طور که هامان را گرفتار ساخت.‏—‏مزمور ۷:‏۱۱-‏۱۶‏.‏

در راه یَهُوَه و قوم او فداکاری کرد

پادشاه در نهایت پی برد که مُرْدِخای کِه بود؛‏ مردی که نه تنها جان او را از دست توطئه‌گران محفوظ داشت بلکه پدرخواندهٔ اِسْتَر نیز بود.‏ اَخْشُورُش مقام هامان را که رئیس وزرا بود،‏ به مُرْدِخای داد.‏ خانهٔ هامان و تمام دارایی هنگفتش را به اِسْتَر بخشید.‏ او نیز آن را به دست مُرْدِخای سپرد.‏—‏اِسْتَر ۸:‏۱،‏ ۲‏.‏

زندگی اِسْتَر و مُرْدِخای دیگر در خطر نبود.‏ اما آیا حالا ملکه می‌توانست با فکر آسوده به زندگی خود ادامه دهد؟‏ خیر،‏ زیرا که او خودخواه نبود.‏ نباید فراموش کرد که زندگی یهودیان هنوز در خطر بود؛‏ فرمان هامان مبنی بر قتل عام یهودیان به هر گوشه از سرزمین پارس فرستاده شده بود.‏ هامان فور یا قرعه (‏نوعی فالگیری)‏ انداخته بود تا برای اجرای نقشهٔ ظالمانه‌اش وقت مناسبی تعیین کند.‏ (‏اِسْتَر ۹:‏۲۴-‏۲۶‏)‏ چندین ماه به رسیدن آن روز مانده بود،‏ اما زمان به سرعت می‌گذشت.‏ آیا اِسْتَر می‌توانست مانع این مصیبت شود؟‏

اِسْتَر بار دیگر با ازخودگذشتگی جان خود را به خطر انداخت و بدون احضار پادشاه به نزد او رفت.‏ این بار،‏ برای قومش گریه سر داد و به همسرش التماس کرد تا این فرمان را لغو کند؛‏ فرمانی که ترس و وحشت در دل یهودیان انداخته بود.‏ اما قوانینی که به نام پادشاه پارس صادر می‌شد،‏ غیرقابل لغو بود.‏ (‏دانیال ۶:‏۱۲،‏ ۱۵‏)‏ از این رو،‏ پادشاه به اِسْتَر و مُرْدِخای اختیار وضع کردن حکم جدیدی را داد.‏ پس حکمی دیگر صادر شد و بر اساس آن یهودیان حق دفاع از خود را داشتند.‏ پیام‌رسانانی سوار بر اسب،‏ این خبر خوش را به هر گوشه از سرزمین پارس به یهودیان رساندند.‏ حال،‏ نور امید در دل‌هایشان تابید.‏ (‏اِسْتَر ۸:‏۳-‏۱۶‏)‏ می‌توان تصوّر کرد که یهودیان در سراسر امپراتوری پارس خود را مجهز ساخته و آمادهٔ نبرد شدند؛‏ نبردی که بدون این حکم جدید غیرممکن می‌بود.‏ بیایید ببینیم که آیا ‹یَهُوَه،‏ خدای لشکرها› با قومش خواهد بود.‏—‏۱سموئیل ۱۷:‏۴۵‏.‏

عاقبت آن روز فرارسید و قوم خدا آمادهٔ نبرد شد.‏ حال حتی بسیاری از مقامات مملکتی جانب یهودیان را گرفته بودند،‏ چون این خبر در همه جا پیچیده بود که مُرْدِخای رئیس وزرا شده است.‏ یَهُوَه به قومش پیروزی عظیمی بخشید.‏ او موجب شد که تمام تلاش‌های دشمنان آنان به شکست بینجامد و آنان نتوانند بار دیگر به قومش گزندی وارد آورند.‏ *‏—‏اِسْتَر ۹:‏۱-‏۶‏.‏

مُرْدِخای نمی‌توانست راحت و آسوده بر خانه و اموال هامان نظارت کند،‏ چون ده پسر این مرد شریر،‏ تهدیدی برای مُرْدِخای محسوب می‌شدند.‏ پس آنان نیز کشته شدند.‏ (‏اِسْتَر ۹:‏۷-‏۱۰‏)‏ به این ترتیب،‏ یکی از پیشگویی‌های کتاب مقدّس به تحقق پیوست،‏ زیرا که یَهُوَه نابودی کامل عَمالیقی‌ها،‏ دشمنان یهودیان را پیشگویی کرده بود.‏ (‏تثنیه ۲۵:‏۱۷-‏۱۹‏)‏ احتمالاً پسران هامان،‏ آخرین بازماندگان این قوم بودند؛‏ قومی که یَهُوَه آنان را محکوم به مرگ کرده بود.‏

اِسْتَرِ جوان فشارهای بسیاری را تحمّل کرد،‏ از جمله فرمان‌های پادشاه که با جنگ و کشتار همراه بود.‏ یقیناً که او در شرایط آسانی به سر نمی‌برد.‏ اما خواست یَهُوَه بود که قومش را از نابودی نجات بخشد تا از قوم اسرائیل،‏ مسیح موعود به وجود آید؛‏ کسی که تنها امید بشر است!‏ (‏پیدایش ۲۲:‏۱۸‏)‏ زمانی که عیسی مسیح بر روی زمین بود،‏ پیروانش را از شرکت در هر گونه جنگ و ستیزی منع کرد.‏ خادمان خدا،‏ از این امر شاد و مسرورند.‏—‏مَتّی ۲۶:‏۵۲‏.‏

با این همه،‏ مسیحیان نبرد دیگری را پیش رو دارند.‏ شیطان بیش از هر زمانی می‌خواهد که ایمانمان به خدا را در هم شکند.‏ (‏۲قُرِنتیان ۱۰:‏۳،‏ ۴‏)‏ به راستی که چه موهبت بزرگی که می‌توانیم اِسْتَر را سرمشق قرار دهیم!‏ باشد که ما هم همچون او به خدا ایمان ورزیم یعنی با صبر و سنجیدگی دیگران را متقاعد سازیم و با شجاعت و فداکاری از قوم خدا دفاع کنیم.‏

‏[پاورقی‌ها]‏

^ بند 4 در مقالهٔ پیشین دیدیم که مُرْدِخای پسر عموی مسن اِسْتَر،‏ این دختر یتیم را به فرزندخواندگی پذیرفت و اِسْتَر بعدها همسر اَخْشُورُش،‏ پادشاه سرزمین پارس شد.‏ هامان،‏ مشاور پادشاه نقشه‌ای شرورانه کشید که قوم مُرْدِخای یعنی یهودیان را به قتل عام برساند.‏ مُرْدِخای اِسْتَر را متقاعد ساخت که نزد پادشاه برود و با التماس از او بخواهد که قومش را نجات دهد.‏—‏به مقالهٔ برج دیده‌بانی ژانویه-‏مارس ۲۰۱۲ تحت عنوان ‏«از ایمانشان سرمشق بگیریم—‏او از قوم خدا دفاع کرد»‏ مراجعه فرمایید.‏

^ بند 32 پادشاه به یهودیان اجازه داد که روز بعد نیز با دشمنانشان بجنگند تا بر آنان پیروز شوند.‏ (‏اِسْتَر ۹:‏۱۲-‏۱۴‏)‏ از آن زمان به بعد،‏ یهودیان در فصل بهار جشنی را برای بزرگداشت این پیروزی برگزار می‌کنند و نام آن را فوریم خوانده‌اند.‏ فوریم جمع فور است یعنی همان قرعه‌ای که هامان برای نابودی یهودیان انداخت.‏

‏[کادر در صفحهٔ ۲۰]‏

سؤالاتی در مورد اِسْتَر

چرا مُرْدِخای به اِسْتَر اجازه داد که با یک بت‌پرست ازدواج کند؟‏

برخی از محققان بر این اعتقادند که مُرْدِخای مردی فرصت‌طلب بود و می‌خواسته از ازدواج اِسْتَر با پادشاه برای خود شهرت کسب کند.‏ اما این نظر هیچ پایه و اساسی ندارد.‏ از آنجا که مُرْدِخای،‏ یهودی‌ای باایمان بود،‏ هرگز موافق چنین پیوندی نبود.‏ (‏تثنیه ۷:‏۳‏)‏ در داستان‌های قدیمی یهودی آمده است که مُرْدِخای تلاش کرد تا از این پیوند جلوگیری کند.‏ به احتمال قوی،‏ مُرْدِخای و اِسْتَر در این مورد حق انتخاب چندانی نداشتند،‏ چون در سرزمینی بیگانه زندگی می‌کردند که فرمانروایی مستبد داشت و مردم او را همچون خدا می‌دانستند.‏ به مرور زمان مشخص شد که یَهُوَه می‌خواست با استفاده از ازدواج اِسْتَر قومش را محفوظ دارد.‏—‏اِسْتَر ۴:‏۱۴‏.‏

چرا در کتاب اِسْتَر نام خدا،‏ یَهُوَه برده نشده است؟‏

روشن است که مُرْدِخای کتاب اِسْتَر را تحت الهام الٰهی نوشت.‏ احتمالاً این کتاب پیش از اینکه به اورشلیم برگردانده شود،‏ در کنار اسناد تاریخی سلطنت پارس نگهداری می‌شده است.‏ اگر نام خدا،‏ یَهُوَه در این کتاب برده می‌شد،‏ ممکن بود مردم سرزمین پارس که خدایان دیگر را می‌پرستیدند،‏ این کتاب را از بین ببرند.‏ در هر صورت،‏ می‌توان به طور واضح نقش یَهُوَه را در این کتاب دید.‏ جالب توجه است که نام خدا،‏ یَهُوَه در نوشتهٔ اصلی که به زبان عبرانی است،‏ به شکلی پنهان آمده است؛‏ * در این نوشته عبارات عمداً به شکلی در کنار هم قرار گرفته است که با قرار دادن اوّلین یا آخرین حرف کلمات،‏ می‌توان نام خدا را دید.‏—‏اِسْتَر ۱:‏۲۰‏.‏

آیا کتاب اِسْتَر از نظر تاریخی موثق است؟‏

منتقدان از نظر تاریخی موثق بودن این کتاب را مورد تردید قرار داده‌اند.‏ اما،‏ برخی از محققان متوجه شده‌اند که نگارندهٔ این کتاب به جزئیات بی‌نظیری از قبیل سلطنت پارس،‏ معماری و آداب و سُنن این سرزمین اشاره کرده است.‏ درست است که در اسناد و مدارکی که بجا مانده،‏ نامی از ملکه اِسْتَر نیامده است،‏ ولی به احتمال قوی اِسْتَر تنها شخصیتی در دربار نبوده است که نامش از این مدارک حذف شده باشد.‏ اما همان مدارک نشان می‌دهد که مردی به نام مردوکا ‏(‏نامی مشابه مُرْدِخای)‏ مطابق با زمانی که در کتاب اِسْتَر آمده،‏ در کاخ سلطنتی شوش خدمت می‌کرده است.‏

‏[پاورقی]‏

^ بند 44 این سبک نگارش را موشح می‌خوانند.‏

‏[کادر در صفحهٔ ۲۱]‏

پیشگویی‌ای به تحقق پیوست

اِسْتَر و مُرْدِخای با دفاع از قوم خدا،‏ پیشگویی دیگری از کتاب مقدّس را به تحقق رساندند.‏ بیش از ۱۲۰۰ سال پیش از این واقعه،‏ یعقوب تحت الهام الٰهی در مورد یکی از پسرانش چنین پیشگویی کرد:‏ «بنیامین،‏ گرگی است که می‌درد.‏ صبحگاهان شکار را خواهد خورد و شامگاهان غارت را تقسیم خواهد کرد.‏» (‏پیدایش ۴۹:‏۲۷‏)‏ ‹در صبحگاهِ› تاریخ پادشاهان اسرائیل،‏ نوادگان بنیامین شامل شاؤل پادشاه و دیگر جنگجویان قوی می‌شدند که برای قوم یَهُوَه جنگیدند.‏ ‹در شامگاه› تاریخ پادشاهان اسرائیل یعنی پس از براندازی دودمان این پادشاهان،‏ اِسْتَر و مُرْدِخای از قبیلهٔ بنیامین پیروزمندانه علیه دشمنان یَهُوَه جنگیدند.‏ می‌توان گفت که آنان نیز ‹غارت را تقسیم کردند› زمانی که خانه و اموال هامان به آنان رسید.‏

‏[تصویر در صفحهٔ ۱۷]‏

اِسْتَر با تواضع،‏ سپاسگزاری خود را از رحمت پادشاه نشان داد

‏[تصویر در صفحهٔ ۱۹]‏

اِسْتَر با شجاعت شرارت هامان را برملا کرد

‏[تصویر در صفحهٔ ۲۰]‏

اِسْتَر و مُرْدِخای،‏ حکم جدیدی را به تمام یهودیان سرزمین پارس اعلام کردند