مراجعه به متن

مراجعه به فهرست مطالب

‏‹هر جا بروی،‏ من نیز خواهم آمد›‏

‏‹هر جا بروی،‏ من نیز خواهم آمد›‏

از ایمانشان سرمشق بگیریم

‏‹هر جا بروی،‏ من نیز خواهم آمد›‏

در جاده‌ای در امتداد ارتفاعات دشت مُوآب،‏ روت همراه نَعُومی در حرکت بود.‏ این دو زن در این دشت وسیع،‏ تنها به راه خود ادامه می‌دادند.‏ آفتاب رفته‌رفته در حال غروب کردن بود.‏ روت به مادرشوهرش نگاهی انداخت و فکر کرد:‏ ‹آیا وقت آن است که جایی را برای استراحت بیابند؟‏› نَعُومی برای او بسیار عزیز بود.‏ روت می‌خواست هر چه در توان داشت،‏ برای مراقبت از او انجام دهد.‏

این دو زن داغدار بودند؛‏ نَعُومی سالیان سال بیوه بود،‏ اما بار دیگر در داغ از دست دادن دو پسر عزیزش به نام‌های مَحْلُون و کلْیون نشسته بود.‏ روت نیز در سوگ همسر عزیزش مَحْلُون بود.‏ هر چند او و نَعُومی به سوی یک مقصد یعنی شهر بیت‌لَحَم در اسرائیل در حرکت بودند،‏ ولی به نوعی سفرشان متفاوت بود.‏ نَعُومی به سوی شهر و دیار خود می‌رفت.‏ اما روت به سرزمینی ناشناس قدم می‌گذاشت.‏ او خانه و کاشانه،‏ بستگانش و تمام آداب و رسوم،‏ از جمله خدایان مُوآبی را رها کرده بود.‏—‏روت ۱:‏۳-‏۶‏.‏

چه امری سبب شد که این زن جوان چنین تغییر بزرگی در زندگی‌اش بدهد؟‏ روت چگونه قادر خواهد بود هم زندگی جدیدی برای خود بسازد و هم از نَعُومی مراقبت و نگهداری کند؟‏ پاسخ این سؤالات به ما کمک می‌کند که ایمان روت،‏ این زن مُوآبی را سرمشق قرار دهیم.‏ در ابتدا بیایید ببینیم که چرا این دو زن در سفری طولانی به مقصد بیت‌لَحَم بودند.‏

مصیبتی که خانواده‌ای را از هم پاشید

روت در مُوآب بزرگ شده بود؛‏ سرزمینی کوچک که در سمت شرقی دریای مرده واقع بود.‏ این منطقه را عمدتاً دشت‌های مرتفع و سبز و خرم و درّه‌های عمیق فرا گرفته بود.‏ اغلب مناطق «سرزمین موآب» حاصلخیز بود،‏ حتی زمان‌های که قحطی در اسرائیل می‌آمد.‏ در واقع،‏ به همین دلیل بود که روت برای اولین بار با مَحْلُون و خانواده‌اش آشنا شد.‏—‏روت ۱:‏۱‏،‏ مژده برای عصر جدید.‏

شوهر نَعُومی،‏ اَلیمَلِک به دلیل قحطی‌ای که در اسرائیل آمده بود،‏ تصمیم گرفت که خود و زن و دو پسرش،‏ خانه و کاشانه‌شان را رها کنند و در سرزمین مُوآب همچون بیگانگان اقامت گزینند.‏ یقیناً نقل مکانشان سبب شده بود که نتوانند خدا را همچون گذشته پرستش کنند،‏ زیرا اسرائیلیان باید به طور مرتب برای پرستش خدا به مکان مقدّسی می‌رفتند که یَهُوَه تعیین کرده بود.‏ (‏تثنیه ۱۶:‏۱۶،‏ ۱۷‏)‏ به هر حال نَعُومی توانست ایمان خود را حفظ کند و زمانی که همسرش درگذشت،‏ برای مرگ او سوگواری کرد.‏—‏روت ۱:‏۲،‏ ۳‏.‏

شاید نَعُومی از این که پسرانش زنان مُوآبی گرفتند،‏ ناراحت و غمگین شده بود.‏ (‏روت ۱:‏۴‏)‏ نَعُومی می‌دانست که ابراهیم،‏ جد قومش،‏ در پی آن بود که برای پسرش اسحاق،‏ از میان قوم یَهُوَه همسری بگیرد.‏ (‏پیدایش ۲۴:‏۳،‏ ۴‏)‏ بعدها در شریعت موسوی به اسرائیلیان هشدار داده شد که نگذارند پسران و دخترانشان با بیگانگان ازدواج کنند،‏ زیرا با این کار ممکن بود قوم خدا به بت‌پرستی کشیده شود.‏—‏تثنیه ۷:‏۳،‏ ۴‏.‏

در هر حال مَحْلُون و کلْیون با زنان مُوآبی ازدواج کردند.‏ شاید نَعُومی از تصمیم آنان ناراحت و مأیوس شده بود،‏ اما از قرار معلوم به عروس‌هایش،‏ روت و عُرْفَه،‏ مهر و محبت می‌ورزید.‏ شاید امیدوار بود که آنان روزی به سوی پرستش یَهُوَه روی آورند.‏ به هر صورت روت و عُرْفَه به نَعُومی علاقه پیدا کرده بودند و این رابطهٔ خوب در غم و مصیبتشان به آنان کمک کرد،‏ زیرا پیش از این که این دو زن جوان صاحب فرزندی شوند،‏ بیوه گشتند.‏—‏روت ۱:‏۵‏.‏

آیا پیشینهٔ مذهبی روت،‏ او را برای چنین مصیبتی آماده کرده بود؟‏ احتمالاً خیر.‏ مُوآبیان،‏ خدایان بسیاری را پرستش می‌کردند که بزرگ‌ترین آنان کموش بود.‏ (‏اعداد ۲۱:‏۲۹‏)‏ به نظر می‌رسد که در مذهب مُوآبیان نیز ترس و خشونت رواج داشت؛‏ امری که در سایر مذاهب آن زمان دیده می‌شد.‏ برای نمونه،‏ آنان فرزندان خود را قربانی می‌کردند.‏ مسلّماً تمام مطالبی که روت از مَحْلُون و نَعُومی در مورد یَهُوَه،‏ خدای بخشنده و مهربان اسرائیلیان آموخته بود،‏ در تضاد با آموخته‌های مذهبی‌اش بود.‏ برای مثال،‏ این که یَهُوَه با مهر و محبت رفتار می‌کند نه با ترس و ارعاب.‏ (‏تثنیه ۶:‏۵‏)‏ شاید روت به دلیل غم و اندوه ازدست‌دادن همسرش،‏ به نَعُومی نزدیک‌تر شده بود و آمادهٔ شنیدن گفته‌های این زن سالخورده بود؛‏ زنی که با روت در مورد خدای قادر مطلق،‏ یَهُوَه،‏ اعمال شگفت‌انگیزش و بخشندگی و رحمتی که در رفتار با قومش داشت،‏ صحبت می‌کرد.‏

نَعُومی مشتاق شنیدن خبرهایی از دیار خود بود.‏ روزی او احتمالاً از تاجری شنید که قحطی در اسرائیل به پایان رسیده است.‏ یَهُوَه بار دیگر به کمک قومش آمده بود.‏ شهر بیت‌لَحَم که به مفهوم «خانهٔ نان» است،‏ بار دیگر هماهنگ با نام خود سر و سامان گرفته بود.‏ نَعُومی تصمیم گرفت که به آنجا بازگردد.‏—‏روت ۱:‏۶‏.‏

روت و عُرْفَه چه تصمیمی داشتند؟‏ (‏روت ۱:‏۷‏)‏ آنان با نَعُومی همدرد و به یکدیگر نزدیک‌تر شده بودند.‏ به نظر می‌رسید که روت به دلیل مهر و محبت نَعُومی و ایمان قوی او به یَهُوَه،‏ به او نزدیک‌تر شده بود.‏ این سه بیوه‌زن عازم سفر به یهودیه بودند.‏

سرگذشت روت به ما یادآور می‌شود که هم درستکاران و هم بدکاران با غم و اندوه از دست دادن عزیزی روبرو می‌شوند.‏ (‏جامعه ۹:‏۲،‏ ۱۱‏)‏ همچنین به ما نشان می‌دهد که هنگام رویارویی با غم و اندوهی غیرقابل تحمّل،‏ بجاست که در پی تسلّی و دلگرمی از سوی دیگران باشیم،‏ به خصوص آنانی که به یَهُوَه پناه می‌برند؛‏ خدایی که نَعُومی پرستش می‌کرد.‏—‏امثال ۱۷:‏۱۷‏.‏

محبت و وفاداریِ روت

پس از این که این سه بیوه‌زن مسافتی را پشت سر گذاشتند،‏ موضوعی نَعُومی را نگران کرد.‏ به دو زن جوانی که همراهش بودند،‏ فکر کرد و به مهر و محبتی که آنان به او و پسرهایش نشان داده بودند.‏ نَعُومی نمی‌توانست ببیند که عروس‌هایش در رنج و اندوه بیشتری باشند.‏ اگر آنان خانه و کاشانه‌شان را رها می‌کردند و به همراه او می‌آمدند،‏ نَعُومی در بیت‌لَحَم چه می‌توانست برای آن‌ها انجام دهد؟‏

عاقبت نَعُومی لب به سخن گشود و گفت:‏ «به خانهٔ خود،‏ به نزد مادرانتان بازگردید.‏ امیدوارم خداوند در عوض نیکویی که به من و به فرزندانم کردید،‏ با شما به نیکی رفتار کند.‏» سپس برای آنان برکات یَهُوَه را آرزو کرد که روزی شوهر کنند و زندگی‌ای جدید شروع نمایند.‏ در ادامهٔ این گزارش می‌خوانیم:‏ ‹پس نَعُومی آنها را بوسید و از آنها خداحافظی کرد.‏ امّا آنها گریه‌کنان به او گفتند:‏ «نه،‏ ما همراه تو و به میان قوم تو خواهیم آمد.‏»› روشن است که روت و عُرْفَه به دلیل مهربانی و ازخودگذشتگی این زن خود را به او نزدیک می‌دیدند و با اصرار می‌خواستند همراه او به بیت‌لَحَم روند.‏—‏روت ۱:‏۸-‏۱۰‏،‏ مژده برای عصر جدید.‏

راضی کردن نَعُومی آسان نبود.‏ او با پافشاری سعی کرد عروس‌هایش را قانع کند که نمی‌تواند برای آنان در اسرائیل کاری کند،‏ زیرا نه شوهری داشت که از او مراقبت کند نه پسرانی که با آنان ازدواج کنند و نه امیدی که در آینده شوهر یا فرزندی داشته باشد.‏ نَعُومی قادر نبود به نیازهای آنان رسیدگی کند و این امر موجب آزردگی خاطرش می‌شد.‏—‏روت ۱:‏۱۱-‏۱۳‏.‏

عُرْفَه پی برد که حق با نَعُومی است.‏ او مادر و خانواده‌ای در مُوآب داشت.‏ پس به نظرش رسید که معقولانه است به آنجا برگردد.‏ بنابراین با دلی اندوهگین نَعُومی را بوسید و با او خداحافظی کرد و به سوی دیارش بازگشت.‏—‏روت ۱:‏۱۴‏.‏

روت چه کرد؟‏ گفته‌های نَعُومی در مورد او نیز صادق بود.‏ در کتاب مقدّس می‌خوانیم:‏ «اما روت به وی چسبید.‏» احتمالاً نَعُومی به راه خود ادامه داد،‏ اما متوجه شد که روت به دنبالش می‌آید.‏ از این رو،‏ با اصرار به روت گفت:‏ «اینک زن برادر شوهرت نزد قوم خود و خدایان خویش برگشته است تو نیز در عقب زن برادر شوهرت برگرد.‏» (‏روت ۱:‏۱۵‏)‏ گفته‌های نَعُومی به جزئیات مهمی اشاره می‌کند که برای ما مهم است.‏ عُرْفَه نه تنها به سوی قومش بازگشت بلکه به سوی «خدایان خویش.‏» او راضی بود که پرستندهٔ کموش و دیگر خدایان باشد.‏ آیا روت هم چنین نظری داشت؟‏

روت که همسفر نَعُومی بود،‏ از نیّت و تصمیم خود کاملاً اطمینان داشت.‏ دل او برای نَعُومی و خدایی که او خدمت می‌کرد می‌تپید.‏ پس به او گفت:‏ ‹بر من اصرار مکن که تو را ترک کنم و از نزد تو برگردم،‏ زیرا هر جایی که رَوی می‌آیم و هر جایی که منزل کنی،‏ منزل می‌کنم،‏ قوم تو قوم من و خدای تو خدای من خواهد بود.‏ جایی که بمیری،‏ می‌میرم و در آنجا دفن خواهم شد.‏ یَهُوَه به من چنین بلکه زیاده بر این کُند اگر چیزی غیر از موت،‏ مرا از تو جدا نماید.‏›—‏روت ۱:‏۱۶،‏ ۱۷‏.‏

گفته‌های روت چنان دلنشین است که حتی پس از گذشت ۳۰۰۰ سال هنوز در ذهن‌ها تداعی می‌شود.‏ این گفته‌ها عشق و وفاداری را که خصوصیتی بس باارزش است،‏ نشان می‌دهد.‏ روت با دل و جان چنان به نَعُومی عشق می‌ورزید که هر کجا که او می‌رفت می‌خواست با او باشد.‏ تنها مرگ می‌توانست آنان را از یکدیگر جدا سازد.‏ قوم نَعُومی،‏ قوم او می‌گشت،‏ زیرا روت آماده بود هر چیز،‏ حتی خدایان مُوآبی را رها کند.‏ برخلاف عُرْفَه،‏ روت با تمام وجود می‌خواست که یَهُوَه،‏ خدای نَعُومی،‏ خدایش باشد.‏ *

پس این دو زن،‏ تنها و بی‌کس راهی طولانی را به سمت بیت‌لَحَم پیمودند.‏ بنا بر گفته‌ای،‏ این سفر ممکن است یک هفته به طول انجامیده باشد.‏ یقیناً این زنان داغدار در طی سفر به یکدیگر دلداری می‌دادند.‏

بسیاری،‏ امروزه با غم و اندوه از دست دادن عزیزی روبرو می‌شوند.‏ در روزگار ما که کتاب مقدّس آن را «روزهای آخر» می‌خواند،‏ می‌توان شاهد مصیبت‌های گوناگون بود،‏ از جمله از دست دادن عزیزان.‏ (‏۲تیموتائوس ۳:‏۱‏)‏ از این رو،‏ عشق و وفاداری که در اعمال روت مشهود بود،‏ بیشتر از هر زمانی برای ما اهمیت دارد.‏ این خصوصیت نوعی از محبت است که در شخص چنان دلبستگی و وفاداری‌ای ایجاد می‌کند که به آسانی از بین نمی‌رود.‏ در این دنیای تاریک،‏ این خصوصیت کمکی بس بزرگ برای تک‌تک ماست و در زندگی مشترک،‏ در محیط خانواده،‏ در دوستی‌ها و در جماعت مسیحی به آن نیازمندیم.‏ با پرورش عشق و وفاداری در خود،‏ در حقیقت روت را سرمشق قرار می‌دهیم.‏

روت و نَعُومی در بیت‌لَحَم

مسلّم است که ابراز کردن عشق و وفاداری،‏ با عمل کردن به این خصوصیت بسیار متفاوت است.‏ روت این فرصت را داشت که نه تنها عشق و وفاداری‌اش را به نَعُومی بلکه به یَهُوَه خدا نیز نشان دهد؛‏ خدایی که برای خود انتخاب کرده بود.‏

این دو زن عاقبت به بیت‌لَحَم که روستایی در ۱۰ کیلومتری جنوب اورشلیم بود،‏ رسیدند.‏ به نظر می‌آمد که نَعُومی و خانواده‌اش روزگاری در این روستا بس شناخته‌شده بودند،‏ زیرا تمام اهالی روستا از بازگشت نَعُومی صحبت می‌کردند.‏ زنان به نَعُومی خیره شدند و گفتند:‏ «آیا این خود نَعُومی است؟‏» از قرار معلوم اقامت نَعُومی در مُوآب،‏ ظاهر او را شکسته کرده بود و آثار سال‌ها سختی و مصیبت در چهره‌اش نمایان بود.‏—‏روت ۱:‏۱۹‏،‏ ترجمهٔ تفسیری.‏

نَعُومی برای خویشاوندان و همسایگان قدیمی‌اش تعریف کرد که چگونه زندگی‌اش سخت و طاقت‌فرسا شده بود.‏ او حتی فکر کرد که بهتر می‌بود نامش از نَعُومی که به معنای «خوشی من» است به مُرَّه که به معنای «تلخی» است تغییر کند.‏ بیچاره نَعُومی!‏ او نیز همانند ایّوب تصوّر کرد که یَهُوَه این سختی‌ها را بر سرش آورده است.‏—‏روت ۱:‏۲۰،‏ ۲۱؛‏ ایّوب ۲:‏۱۰؛‏ ۱۳:‏۲۴-‏۲۶‏.‏

پس از اقامت در بیت‌لَحَم،‏ روت به فکر آن بود که چگونه به نیازهای خود و نَعُومی رسیدگی کند.‏ او پی برد که یَهُوَه در شریعت موسوی به اسرائیلیان قوانینی داده و یکی از این قوانین،‏ برای فقرا در نظر گرفته شده است.‏ آنان اجازه داشتند در زمان برداشت محصول به کشتزارها بروند و دروگران را دنبال کنند و آنچه را که باقی می‌ماند یا در گوشه و کنار زمین رویده بود،‏ بردارند یا به اصطلاح خوشه‌چینی کنند.‏ *‏—‏لاویان ۱۹:‏۹،‏ ۱۰؛‏ تثنیه ۲۴:‏۱۹-‏۲۱‏.‏

زمان دروی جو بود،‏ احتمالاً ماه آوریل در تقویم امروزی.‏ روت به سوی کشتزارها رفت تا ببیند که چه کسی به او اجازهٔ خوشه‌چینی می‌دهد.‏ اتفاقاً به کشتزاری رسید که متعلّق به مردی به نام بُوعَز بود؛‏ مردی که متموّل و یکی از بستگان شوهر متوفای نَعُومی،‏ اَلیمَلِک بود.‏ با این که شریعت به روت حق خوش‌چینی را می‌داد،‏ اما او نمی‌خواست از این قانون سوءاستفاده کند؛‏ او از مرد جوانی که مسئول دروگران بود،‏ اجازهٔ کار در کشتزار را گرفت.‏ آن مرد به او اجازه داد که در آنجا کار کند و روت سریعاً مشغول به کار شد.‏—‏روت ۱:‏۲۲–‏۲:‏۳،‏ ۷‏.‏

لحظه‌ای این صحنه را در ذهن خود مجسم کنید.‏ روت دروگران را دنبال می‌کرد.‏ در حالی که آنان ساقه‌های جو را با داس قطع می‌کردند،‏ روت خم می‌شد و خوشه‌های باقی مانده را جمع‌آوری می‌کرد،‏ آن‌ها را به روی هم دسته می‌کرد و به محلّی می‌برد که بتواند دانه‌ها را از ساقه‌ها جدا کند.‏ کاری سخت و خسته‌کننده بود.‏ با نزدیک شدن ظهر،‏ این کار سخت‌تر می‌شد.‏ اما روت به کارش ادامه می‌داد و فقط زمانی که می‌خواست عرق را از پیشانی‌اش پاک کند یا غذایی ساده را در «خانه» بخورد،‏ از کار دست می‌کشید؛‏ این خانه مکانی بود که کارگران را از گرمای سوزان روز محفوظ می‌داشت.‏

روت فکر نمی‌کرد و انتظار نداشت که کسی او را بشناسد.‏ اما مردم او را شناختند.‏ بُوعَز او را دید و از سرکارگر خود پرسید که او کیست.‏ بُوعَز این مرد باایمان کارگرانی داشت که برخی از آنان،‏ کارگران روزمزد و برخی بیگانه بودند.‏ او با آنان سلام و احوال‌پرسی می‌کرد و می‌گفت:‏ ‹یَهُوَه با شما باد.‏› آنان نیز در مقابل همان را می‌گفتند.‏ بُوعَز،‏ مردی سالمند بود که به یَهُوَه عشق می‌ورزید و به روت علاقه‌ای پدرانه نشان می‌داد.‏—‏روت ۲:‏۴-‏۷‏.‏

بُوعَز،‏ روت را ‹دختر› خود خواند و به او توصیه کرد که همچنان برای خوشه‌چینی به کشتزارهایش بیاید و در کنار زنان جوان خانهٔ او بماند تا کارگران برایش ایجاد مزاحمت نکنند.‏ او اطمینان حاصل کرد که روت برای ناهار غذایی داشته باشد.‏ بیش از هر چیز دیگری،‏ او در پی تشویق و تحسین روت بود.‏ چگونه؟‏—‏روت ۲:‏۸،‏ ۹،‏ ۱۴‏.‏

روت از بُوعَز پرسید که زن بیگانه‌ای مثل او چگونه توانسته است مورد علاقهٔ او واقع شود.‏ بُوعَز گفت که از نَعُومی،‏ مادرشوهر روت شنیده که در حق او چه خدماتی کرده است.‏ احتمالاً نَعُومی،‏ عروس مهربانش را در میان زنان بیت‌لَحَم می‌ستود و این امر به گوش بُوعَز رسیده بود.‏ او نیز می‌دانست که روت به پرستش یَهُوَه روی آورده است.‏ به همین دلیل گفت:‏ ‹یَهُوَه عمل تو را جزا دهد و از جانب یَهُوَه،‏ خدای اسرائیل،‏ که در زیر بال‌هایش پناه بردی،‏ اجر کامل به تو برسد.‏›—‏روت ۲:‏۱۲‏.‏

گفته‌های بُوعَز یقیناً سبب تشویق و دلگرمی روت شد!‏ به راستی که او تصمیم گرفته بود که در زیر بال‌های یَهُوَه خدا،‏ پناه گیرد،‏ همانند پرنده‌ای کوچک که زیر بال‌های پدر و مادرش پناه می‌گیرد.‏ او از بُوعَز سپاسگزار بود که به او قوّت‌قلب و دلگرمی داد.‏ روت تا غروب آفتاب در کشتزار مشغول به کار بود.‏—‏روت ۲:‏۱۳،‏ ۱۷‏.‏

روت،‏ ایمان خود را در عمل نشان داد و این نمونه‌ای خوب برای همگی ماست که با مشکلات اقتصادی در دوران حاضر روبروییم.‏ او تصوّر نکرد که دیگران وظیفه‌ای در قبال او دارند و برای هر گونه کمکی قدردان و سپاسگزار بود.‏ او از انجام دادن کارهای سخت،‏ حتی پیش‌پاافتاده،‏ عار نداشت و برای مدت طولانی کار می‌کرد تا به نیازهای عزیزش رسیدگی کند.‏ روت با قدردانی توصیه‌هایی را که به او در مورد کار کردن در محیطی امن و سالم داده شده بود،‏ پذیرفت و به کار برد.‏ از همه مهم‌تر،‏ او هیچ گاه فراموش نکرد که پناهگاه واقعی‌اش کجاست؛‏ روت همواره در نظر داشت که یَهُوَه خدا،‏ همچون پدری مهربان حافظ اوست.‏

اگر ما همچون روت عشق و وفاداری‌مان را به دیگران نشان دهیم و او را در تواضع،‏ سخت‌کوشی و قدرشناسی سرمشق قرار دهیم،‏ ایمانمان آن چنان خواهد بود که می‌تواند برای دیگران الگویی خوب باشد.‏

‏[پاورقی‌ها]‏

^ بند 22 این نکته جالب توجه است که روت نه تنها عنوان «خدا» را همانند بسیاری از بیگانگان بکار برد،‏ بلکه از نام خدا «یَهُوَه» نیز استفاده کرد.‏ در «کتاب مقدّس مفسّر» که به زبان فارسی ترجمه نشده،‏ چنین آمده است:‏ «از این رو،‏ نویسندهٔ این کتاب تأکید کرد که این بیگانه یکی از پیروان خدای واقعی است.‏»‏

^ بند 29 این قانون،‏ قانونی بی‌همتا در زمان خود بود و یقیناً با آنچه که روت از سرزمین آبا و اجدادی خود می‌دانست،‏ کاملاً تفاوت داشت.‏ در آن زمان در خاور نزدیک با بیوه‌زنان بدرفتاری می‌شد.‏ در این زمینه نوشته شده است که «پس از این که زنی شوهرش را از دست می‌داد،‏ معمولاً او متکی به کمک پسرانش بود؛‏ اگر پسری نداشت،‏ خود را به بردگی می‌فروخت یا به روسپیگری متوسل می‌شد یا بایستی می‌مرد.‏»‏

‏[کادر در صفحهٔ ۲۲]‏

شاهکاری کوچک

از کتاب روت به عنوان گوهری کوچک یاد شده است؛‏ کتابی که شاهکاری کوچک است.‏ البته حجم اطلاعات در کتاب روت به گستردگی کتاب داوران نیست.‏ این کتاب پس از کتاب داوران نوشته شده است و در مورد اتفاقات روزگار روت و زمان آن اطلاعاتی را در اختیار ما می‌گذارد.‏ (‏روت ۱:‏۱‏)‏ سموئیل نبی این دو کتاب را نوشته است.‏ اما هنگامی که کتاب مقدّس را می‌خوانید،‏ پی می‌برید که کتاب روت در مجموعهٔ کتاب‌های قانونی کتاب مقدّس جایگاهی مناسب دارد.‏ پس از خواندن مطالبی در مورد جنگ‌ها و حملات که در کتاب داوران ثبت شده است،‏ به این کتاب کوچک می‌رسید.‏ این کتاب به ما یادآور می‌شود که یَهُوَه هرگز درستکارانی را که با مشکلات روزمره دست و پنجه نرم می‌کنند،‏ فراموش نمی‌کند.‏ سرگذشت ساده این خانواده،‏ درس‌هایی ارزشمند و مفید در مورد عشق و محبت،‏ فقدان عزیزان،‏ ایمان و وفاداری به ما می‌دهد.‏

‏[تصویر در صفحهٔ ۲۰]‏

روت،‏ در زمان سوگواری با تصمیمی سنجیده به نَعُومی نزدیک‌تر شد

‏[تصویر در صفحهٔ ۲۰،‏ ۲۱]‏

‏«قوم تو قوم من و خدای تو خدای من خواهد بود.‏»‏

‏[تصویر در صفحهٔ ۲۳]‏

روت با میل و رغبت،‏ به کارهای سخت و پیش‌وپاافتاده مشغول بود تا نیازهای خود و نَعُومی را بر طرف کند