یاری کُن که ببخشم
۱. خیلی وقته، بارِ این کینه
انگار تو دل من، سنگینه.
کاشکی میشد رها بشم.
سخته وقتی من بیتقصیرم،
همش با این فکرا من درگیرم.
چطور باید بخشنده شم؟
پس حالا باید که دعا کنم،
چون یَهُوَه همه چی رو میدونه
اون با قدرتِش میتونه …
کُمکم کنه
گذشت کنم و راحت شَم.
میخوام! «یَهُوَه یاری کن
منو که ببخشم!»
تا بیقید و شرط مثِل اون،
راحت بگذرم، از یاد ببرم!
میخوام! «یَهُوَه یاری کن
منو که ببخشم!»
که ببخشم.
۲. هِی میگفتم: کینهها گذشت!
اما باز اون فکرا برمیگشت.
کاشکی این حسّو نداشتم.
میدونستم باید پاک بِشن
همۀ اون فکرا از ذهنِ من،
چون از خطا گذشتم
پس حالا باید که دعا کنم،
چون یَهُوَه همه چی رو میدونه
اون با قدرتِش میتونه …
کُمکم کنه
گذشت کنم و راحت شَم.
میخوام! «یَهُوَه یاری کن
منو که ببخشم!»
تا بیقید و شرط مثِل اون،
راحت بگذرم، از یاد ببرم!
میخوام! «یَهُوَه یاری کن
منو که ببخشم!»
که ببخشم.
که ببخشم.
که ببخشم.
که ببخشم.