مراجعه به متن

مراجعه به فهرست مطالب

اگر آفریدگار به ما اهمیت می‌دهد چرا اینقدر درد و رنج وجود دارد؟‏

اگر آفریدگار به ما اهمیت می‌دهد چرا اینقدر درد و رنج وجود دارد؟‏

فصل ۱۰

اگر آفریدگار به ما اهمیت می‌دهد چرا اینقدر درد و رنج وجود دارد؟‏

در هر ۶۰ ثانیه بیش از ۳۰ نفر از بیماریهای عفونی،‏ ۱۱ نفر از سرطان،‏ و ۹ نفر در اثر بیماری قلبی جان می‌سپارند.‏ و می‌دانیم که اینها فقط برخی از بیماریهایی هستند که مردم به آنها مبتلا می‌شوند؛‏ بسیاری بدلایل دیگر رنج برده و زندگی را بدرود می‌گویند.‏

در سال ۱۹۹۶،‏ ساعتی در سرسرای ساختمان سازمان ملل متحد در شهر نیویورک برای هر طفلی که در یک خانوادهٔ فقیر بدنیا می‌آمد یک ضربه می‌زد —‏ ۴۷ بار در دقیقه.‏ حال از زاویه‌ای دیگر به موضوع بنگریم؛‏ هر بار که زمین بدور خود می‌چرخد،‏ ۲۰ درصد از ساکنان آن گرسنه به بستر می‌روند.‏ حال اگر بخواهیم میزان جرم و جنایت را در محل زندگی‌مان محاسبه کنیم،‏ چه آماری بدست می‌آید؟‏

باید با این حقیقت روبرو شد که رنج و عذاب در دنیای پیرامون ما فراوان است.‏

یک افسر سابق پلیس می‌گوید:‏ «با این حال،‏ بسیاری از ما در مقابل بی‌عدالتیی که ما را دربر گرفته است،‏ بی‌اعتناییم.‏» اما این بی‌اعتنایی فقط تا وقتی دوام دارد که زندگی خود ما یا عزیزانمان به مخاطره نیفتاده باشد.‏ برای مثال،‏ خودمان را بجای ماساکو بگذاریم که از مادر و پدرش که هر دو از سرطان رنج می‌بردند مراقبت می‌کرد.‏ ماساکو از دیدن آنها که وزنشان پایین می‌رفت و از درد رنج می‌بردند،‏ دچار درماندگی و عجز می‌شد.‏ یا دختری آسیایی به نام شارادا را در نظر بگیرید که پدرش او را در سن نه سالگی در مقابل ۱۴ دلار (‏ ایالات متحده)‏ فروخت.‏ او را از دهکده‌اش به شهری غریب بردند،‏ و مجبورش کردند که هر روز خواسته‌های جنسی شش مرد را ارضا کند.‏

چرا چنین درد و رنجهایی اینقدر فراوانند؟‏ و چرا آفریدگار به آنها پایان نمی‌دهد؟‏ بسیاری از مردم بدلیل چنین رنج و عذابهایی از خدا روگردان می‌شوند.‏ مادر افسر پلیس سابقی که پیش از این به او اشاره کردیم،‏ قربانی یک جنایتکار روانی شد.‏ او در توضیح واکنش خود می‌گوید:‏ «حتی فکر اینکه خدایی عالی‌مقام و مهربان که عالم را در کنترل خود دارد به مغزم خطور هم نمی‌کرد.‏» شما نیز شاید بپرسید:‏ ‹چرا؟‏› چرا چنین رنج و عذابهایی وجود دارند؟‏ دلیل این همه چیست،‏ و آیا آفریدگار اهمیتی می‌دهد؟‏

آیا زندگی پیشین فرد دلیل درد و رنج امروز اوست؟‏

میلیونها نفر در سراسر دنیا،‏ معتقدند که دلیل رنج و عذاب شخص،‏ زندگی پیشین اوست؛‏ یعنی رنج امروز وی تنبیهی است برای آنچه در گذشته انجام داده است.‏ «رنج بشر ناشی از آن است که در چنگال کَرمَه گرفتار است،‏ زیرا همهٔ ما،‏ به محض تولد،‏ متحمل بار سنگین کَرمَهٔ گذشته می‌شویم.‏»‏ * این نظریه توسط دایستز سوزوکی یعنی فیلسوفی که ذن را به جامعهٔ غرب شناسانید،‏ عنوان شد.‏ علمای هندو در تلاش برای توضیح علت رنج‌های بشر،‏ «قانون کَرمَه» را ابداع کردند.‏ اما آیا توضیح آنان در مورد علت رنج و عذاب منطقی و واقعاً رضایت‌بخش است؟‏

یک زن بودایی گفت:‏ «بنظرم منطقی نبود که به دلیل چیزی که با آن متولد شده بودم و در موردش هیچ چیز نمی‌دانستم رنج بکشم.‏ باید آن را به عنوان سرنوشتم می‌پذیرفتم.‏» توضیحی که برای درد و رنج داده می‌شد،‏ او را راضی نمی‌کرد.‏ برای شما نیز شاید همینطور باشد.‏ عقیدهٔ تولد دوباره شاید در محل زندگی شما رایج نباشد،‏ اما این عقیده بر مبنای آن است که انسانها دارای روح فناناپذیری هستند که پس از مرگ بدن باقی می‌ماند،‏ و این اعتقاد را می‌توان در سراسر جهان مسیحیت و مناطق دیگر یافت.‏ به گفتهٔ آنان «روح» است که رنج و عذاب می‌کشد —‏ چه در حیات کنونی و چه پس از مرگ.‏

چنین عقایدی رواج فراوان دارند،‏ ولی چه مدرکی برای اثبات آنها وجود دارد؟‏ در مورد چنین موضوعات پراهمیتی آیا عاقلانه‌تر نیست که مطابق گفته‌های آفریدگار عمل کنیم؟‏ عقاید و اعتقادات راسخ بشری می‌توانند به خطا بروند،‏ اما همانطور که دیدیم گفته‌های خدا قابل اعتمادند.‏

همانطور که در فصل‌های پیشین بدان اشاره کردیم،‏ گناهی که نخستین اجداد ما مرتکب شدند،‏ مرگ یعنی فاجعهٔ نهایی را با خود به همراه آورد.‏ آفریدگار به آدم چنین هشدار داد:‏ «روزی که [نافرمانی یا گناه کنی] هر آینه خواهی مرد.‏» (‏ پیدایش ۲:‏⁠۱۷؛‏ ۳:‏⁠۱۹‏)‏ خدا چیزی در مورد اینکه آدم دارای روح فناناپذیر است مطرح نساخت؛‏ آدم یک انسان بود.‏ در قاموس کتاب مقدس این به معنای آن است که آدم نَفْس بود.‏ از اینرو،‏ مرگ او به معنای مرگ نَفْسی بود که آدم نامیده می‌شد.‏ از آن پس دیگر بهوش نبود و رنجی نمی‌کشید.‏

آفریدگار ما عقایدی همچون کَرمَه،‏ چرخه‌های تولد مجدد،‏ یا روحی که ممکن است در حیاتهای بعدی دچار درد و رنج شود را ترویج نداده و نمی‌پذیرد.‏ اما اگر اثرات گناه آدم را درک کنیم،‏ بهتر می‌توانیم به دلیل درد و رنجی که امروز با آن روبرو هستیم پی ببریم.‏

سرچشمهٔ درد و رنج از کجاست؟‏

درک درد و رنج کل بشریت کاری دشوار است،‏ اما اگر از وسیلهٔ مناسب استفاده کنیم امکان موفقیت وجود دارد.‏ همانطور که استفاده از دوربین دو چشمی می‌تواند به ما کمک کند تا اجسام را بهتر ببینیم،‏ با کمک کتاب مقدس نیز می‌توانیم علت درد و رنج را دریابیم.‏

یکی از مزایای کتاب مقدس آن است که چشمان ما را بر روی این واقعیت که برای همهٔ انسانها «وقتی و اتفاقی واقع میش‍ود،‏» باز می‌کند.‏ (‏ جامعه ۹:‏⁠۱۱‏)‏ بعنوان مثال،‏ عیسی به حادثه‌ای که در زمان وی اتفاق افتاده بود اشاره کرد —‏ ۱۸ نفر در اثر سقوط برجی جان خود را از دست داده بودند.‏ او روشن ساخت که این قربانیان از بقیه گناهکارتر نبودند.‏ (‏ لوقا ۱۳:‏⁠۱-‏۵‏)‏ آنها زیان دیدند زیرا اتفاقاً در آن ساعت در آن محل بودند.‏ کتاب مقدس فراتر از آن رفته،‏ اطلاعات قانع‌کننده‌ای در مورد علل اصلی درد و رنج در اختیار ما قرار می‌دهد.‏ چه اطلاعاتی؟‏

پس از آنکه نخستین انسانها مرتکب گناه شدند،‏ به حکم یَهُوَه،‏ داور الهی،‏ از هر گونه حق حیات محروم شدند.‏ آدم و حوّا تا هنگام مرگ سالها درد و رنج فراوان کشیدند.‏ مسبب این درد و رنج خود آنها بودند —‏ اثرات پیری و بیماری،‏ زحمت تأمین زندگی،‏ و رنجی که از مشاهدهٔ از هم پاشیدن خانواده‌شان به دلیل حسادت و خشونت حس می‌کردند.‏ (‏ پیدایش ۳:‏⁠۱۶-‏۱۹؛‏ ۴:‏⁠۱-‏۱۲‏)‏ در نظر داشتن منشأ اصلی همهٔ این درد و رنجها پراهمیت است.‏ آنها خود مسبب این مصائب بودند.‏ اما حتی در اینصورت نیز چرا باید درد و رنج تا روزگار ما ادامه یابد؟‏

با اینکه بسیاری از مردم مایل نیستند گناهکار محسوب شوند،‏ کتاب مقدس حقیقت امر را بخوبی نشان داده می‌گوید:‏ «بوساطت یک آدم گناه داخل جهان گردید و ب‍ه گناه موت؛‏ و ب‍ه اینگونه موت بر همهٔ مردم طاری گشت،‏ از آنجا که همه گناه کردند.‏» (‏ رومیان ۵:‏⁠۱۲‏)‏ نخستین زوج انسانی عواقب تلخ طرزعمل زیان‌آور خود را چشیدند،‏ و فرزندانشان نیز از این امر مستثنی نبودند.‏ (‏ غلاطیان ۶:‏۷‏)‏ اعقاب آنها ناکاملی را به میراث بردند،‏ میراثی که سرانجام آن مرگ است.‏ می‌توان این موضوع را با این حقیقت علمی که امروزه نیز بیماریی‌ها و نقص‌های موروثی وجود دارند،‏ حلاجی کرد.‏ بعنوان مثال،‏ هموفیلی،‏ تالاسمی (‏ آنمی مدیترانه‌ای)‏،‏ بیماری سرخرگهای کرونر قلب،‏ نوعی بیماری قند و حتی سرطان پستان.‏ فرزندان خود بشخصه مقصر نیستند اما در نتیجهٔ آنچه به ارث می‌برند رنج می‌کشند.‏

اجداد ژنتیکی ما،‏ یعنی آدم و حَوّا،‏ تصمیم گرفتند که شیوهٔ حکمرانی یَهُوَه بر انسان را رد کنند.‏ * همانطور که در تاریخ مشاهده کرده‌اید انسانها همه نوع حکومت را برای فرمانروایی بر دنیا بکار گرفته‌اند.‏ برخی مردان و زنانی که در این تلاشها شرکت داشتند مردمانی خیرخواه بودند.‏ اما،‏ شما نتایج حکمرانی انسان بر انسان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟‏ آیا اغلب درد و رنجهای بشر تسکین یافته‌اند؟‏ ابداً.‏ بسیاری از جنگهای سیاسی و ملی به درد و رنجهای بشر دامن زده‌اند.‏ حدود ۳۰۰۰ سال پیش،‏ حاکمی حکیم اظهار داشت:‏ ‹انسان بر انسان به جهت ضررش حکمرانی می‌کند.‏› —‏ جامعه ۸:‏۹‏.‏

آیا به نظر شما موقعیت کنونی تغییر چندانی کرده،‏ یا شاید بهبود یافته است؟‏ پاسخ اغلب افراد به این پرسش منفی است.‏ درد و رنج بسیاری از مردان،‏ زنان و کودکان تنها ناشی از گناه و ناکاملیی که به میراث برده‌اند نیست بلکه زاییدهٔ اعمال خود آنها یا افراد دیگر است.‏ مثلاً سوءمدیریتی را که در دنیا وجود دارد و اغلب ناشی از حرص و طمع است،‏ در نظر بگیرید.‏ بوجود آوردن آلودگی و فقر و دامن زدن به گرسنگی یا بیماریهای واگیردار نیز از تقصیرات انسانها است.‏ حتی برخی بلاهای طبیعی نیز که بسیاری آنها را اعمال خدا می‌نامند،‏ ساخته و پرداختهٔ انسانها می‌باشند.‏ اما یک علت بزرگ دیگر برای درد و رنج وجود دارد که معمولاً از آن صحبتی به میان نمی‌آید.‏

شخص مسبب درد و رنج

یکی از کتابهای کتاب مقدس علت اصلی درد و رنج را و دلیل آنکه چرا خدای مهربان اجازه داده است ادامه یابد،‏ به ما نشان می‌دهد.‏ این کتاب،‏ یعنی کتاب ایوب،‏ می‌تواند هر گونه تصویر مبهم و نامشخص را در مورد موضوع درد و رنج روشن سازد.‏ این کتاب ما را به عالم نادیدنی،‏ یعنی جاییکه برخی رویدادهای اصلی و مهم رخ دادند می‌برد.‏

حدود ۳۵۰۰ سال پیش،‏ اندکی پیش از آنکه موسی نگارش نخستین کتابهای کتاب مقدس را به پایان رساند،‏ مردی به نام ایوب در منطقه‌ای در شبه‌جزیرهٔ عربستان کنونی زندگی می‌کرد.‏ این کتاب نشان می‌دهد که ایوب مردی درست،‏ نیکوکار و مورد احترام بود.‏ او دارای رمهٔ بسیار بود که ثروت هنگفت او را تشکیل می‌داد و حتی «از تمامی بنی مشرق بزرگتر» نامیده می‌شد.‏ ایوب دارای خانواده‌ای سعادتمند بود که شامل همسر و هفت پسر و سه دخترش بود.‏ (‏ ایوب ۱:‏⁠۱-‏۳؛‏ ۲۹:‏⁠۷-‏۹،‏ ۱۲-‏۱۶‏)‏ روزی،‏ پیام‌آوری باعجله داخل شده گزارش داد که گروهی مهاجم،‏ تعدادی از رمه‌های نفیس او را غارت و چپاول کرده‌اند.‏ کمی بعد پیام‌آور دیگری خبر از صدماتی که به گله‌های گوسفند ایوب وارد آمده بود داد.‏ پس از آن کلدانیان ۳۰۰۰ شتر او را با خود بردند و تنها یکی از مراقبان را زنده گذاردند.‏ سرانجام بدترین خبر رسید.‏ بادی غیرعادی خانهٔ فرزند نخست او را ویران و همهٔ فرزندانش را که در آنجا گرد آمده بودند هلاک ساخته بود.‏ آیا ایوب در مقابل چنین درد و رنجی خدا را مقصر دانست؟‏ اگر شما بجای او بودید چه احساسی داشتید؟‏ —‏ ایوب ۱:‏⁠۱۳-‏۱۹‏.‏

اما هنوز مصیبتهای دیگری در راه بودند.‏ ایوب به بیماریی وحشتناک مبتلا شد که تمام بدنش را با دملهای بدخیمی پوشانید.‏ * او بقدری بیمار و تنفرانگیز شد که همسرش به سرزنش خدا پرداخت.‏ و گفت:‏ «خدا را ترک کن و بمیر!‏» ایوب علت درد و رنج خود را نمی‌دانست،‏ اما خدا را نیز مسبب آن نمی‌دانست.‏ در این کتاب آمده است:‏ «در این همه،‏ ایّوب به لبهای خود گناه نکرد.‏» —‏ ایوب ۲:‏⁠۶-‏۱۰‏.‏

سه تن از آشنایان ایوب از شنیدن خبر ناراحتی‌های وی به سراغش آمدند.‏ الیفاز که گمان می‌کرد ایوب باید مرتکب عملی شریرانه شده باشد،‏ پرسید:‏ «آیا تابحال دیده‌ای انسان درستکار و بی‌گناهی هلاک شود؟‏» (‏ ایوب ۴:‏۷‏،‏ ترجمهٔ تفسیری؛‏ ایوب،‏ بابهای ۴،‏ ۵‏)‏ او ایوب را متهم کرد که در نهان مرتکب گناه شده است،‏ و حتی نیازمندان را از نان محروم کرده و به بیوه‌زنان و یتیمان ستم کرده است.‏ (‏ ایوب،‏ بابهای ۱۵‏،‏ ۲۲‏)‏ دو تن دیگر از این تسلی‌دهندگان دروغین نیز ایوب را طوری سرزنش کردند که گویی خود ایوب مسئول درد و رنجهایش است.‏ آیا حق با آنها بود؟‏ به هیچ وجه.‏

کتاب ایوب به ما کمک می‌کند تا به ریشهٔ درد و رنج ایوب و همینطور دلیل اینکه خدا آن را مجاز دانست پی ببریم.‏ بابهای ۱ و ۲ این کتاب نشانگر وقایعی هستند که کمی پیش از آن در آسمان نادیدنی یا به عبارت دیگر عالم روحی به وقوع پیوستند.‏ روحی سرکش که شیطان * خوانده می‌شود به اتفاق دیگر مخلوقات روحی در حضور خدا حاضر می‌شود.‏ هنگامی که سخن از پرهیزکاری ایوب می‌شود،‏ شیطان با اعتراض می‌گوید:‏ «آیا ایّوب مجّاناً از خدا می‌ترسد؟‏ .‏ .‏ .‏ الآن دست خود را دراز کن و تمامیِ مایملک او را لمس نما و پیش روی تو،‏ تو را ترک خواهد نمود.‏» —‏ ایوب ۱:‏⁠۹-‏۱۲‏.‏

به عبارت دیگر،‏ شیطان خدا را متهم ساخت که به ایوب رشوه می‌دهد.‏ این مخلوق روحیِ گستاخ ادعا کرد که اگر ایوب ثروت و سلامتی خود را از دست بدهد،‏ یَهُوَه را لعنت خواهد کرد.‏ با تعمیم معنی،‏ شیطان مدعی بود که هیچ انسانی در مقابل درد و رنج،‏ محبت و وفاداری خود را به خدا حفظ نخواهد کرد.‏ این ادعا تأثیری عالمگیر و پایدار داشت.‏ موضوعاتی که شیطان مطرح ساخت باید حل و فصل می‌شد.‏ از اینرو،‏ خدا شیطان را آزاد گذاشت تا به ایوب آسیب برساند،‏ و شیطان بود که آنهمه درد و رنجهای گوناگون بر سر آن مرد آورد.‏

البته،‏ ایوب از این موضوع عالمگیر که در آسمان مطرح شد نه اطلاعی داشت و نه می‌توانست اطلاعی داشته باشد.‏ و شیطان هم وضعیتی بوجود آورد که گویی خدا مسبب مصیبتهای ایوب است.‏ برای مثال،‏ صاعقه‌ای که گله‌های گوسفند ایوب را نابود ساخت،‏ از نظر مراقبی که از مهلکه جان سالم بدر برد،‏ «آتش خدا» بود.‏ با اینکه ایوب علت این وقایع را نمی‌دانست،‏ یَهُوَه خدا را لعنت یا رد نکرد.‏ —‏ ایوب ۱:‏⁠۱۶،‏ ۱۹،‏ ۲۱‏.‏

اگر وقایع پشت پردهٔ مربوط به تجربهٔ ایوب را بررسی کنید،‏ خواهید دید که در واقع موضوع این است که آیا انسانها با وجود مشکلات و ناراحتی‌ها،‏ به یَهُوَه از روی محبت خدمت می‌کنند یا نه؟‏ ایوب کمک کرد تا به این پرسش پاسخ داده شود.‏ فقط محبت حقیقی برای خدا می‌تواند فرد را وادارد تا به یَهُوَه وفادار بماند یعنی کاری که ایوب کرد.‏ چه شهادت پرقدرتی در مقابل اتهامات دروغین شیطان!‏ البته سرآغاز و سرانجام این موضوع به ایوب محدود نمی‌شود؛‏ بلکه قرنهاست که ادامه دارد.‏ ما نیز در آن شرکت داریم.‏

عکس‌العمل بسیاری از افراد در مقابل درد و رنج،‏ به هر علتی که باشد،‏ چیست؟‏ آنها شاید از موضوعاتی که در زمان ایوب مطرح شد اطلاعی نداشته باشند،‏ یا ممکن است حتی اعتقادی به وجود شیطان نداشته باشند.‏ از اینرو،‏ اغلب به وجود آفریدگار شک می‌کنند،‏ یا او را عامل درد و رنج می‌دانند.‏ نظر شما در این باره چیست؟‏ آیا با توجه به اطلاعاتی که در مورد آفریدگار در اختیار دارید،‏ با نظر یعقوب،‏ یکی از نویسندگان کتاب مقدس موافق نیستید؟‏ او به رغم درد و رنج به این موضوع اعتقاد داشت که «هیچ‌کس چون در تجربه افتد،‏ نگوید:‏ ‹خدا مرا تجربه می‌کند›،‏ زیرا خدا هرگز از بدیها تجربه نمی‌شود و او هیچ‌کس را تجربه نمی‌کند.‏» —‏ یعقوب ۱:‏⁠۱۳‏.‏

کمک باارزشی که برای دستیابی به دیدگاهی حکیمانه در اختیار داریم،‏ نمونه قرار دادن عیساست.‏ می‌دانیم که عیسی بدلیل بصیرت،‏ معرفت و توانایی تعلیمش مورد احترام بوده است.‏ حال،‏ نظر او در مورد شیطان و درد و رنج چه بود؟‏ عیسی اطمینان داشت که شیطانِ ابلیس وجود دارد و می‌تواند باعث درد و رنج شود.‏ شیطان،‏ که تلاش کرد کمال اخلاقی ایوب را در هم بشکند،‏ آشکارا با عیسی نیز چنین کرد.‏ این موضوع نشان می‌دهد که شیطان موجودی حقیقی است،‏ و علاوه بر آن موضوعی که در روزگار ایوب مطرح شد هنوز به قوت خود باقی است.‏ عیسی نیز مانند ایوب به آفریدگار وفادار ماند،‏ با وجود آنکه برایش به قیمت ثروت و قدرت و حتی درد و عذاب جسمی و مرگ بر روی تیر شکنجه تمام شد.‏ تجربهٔ عیسی نمایانگر آن است که خدا هنوز اجازه می‌دهد که انسانها با وجود مشکلات و ناراحتی‌ها،‏ وفاداری خود را به او نشان دهند.‏ —‏ لوقا ۴:‏⁠۱-‏۱۳؛‏ ۸:‏⁠۲۷-‏۳۴؛‏ ۱۱:‏۱۴-‏۲۲؛‏ یوحنا ۱۹:‏⁠۱-‏۳۰‏.‏

زمان زیادی گذشته است،‏ اما بدلیلی موجه

برای درک درد و رنج،‏ باید این موضوع را بپذیریم که سوانح،‏ تمایلات گناه‌آلود بشری،‏ سوءمدیریت در ادارهٔ امور دنیا،‏ و شیطانِ ابلیس همگی مسببان آن هستند.‏ اما شناخت آنچه در پشت پرده قرار دارد کافی نیست.‏ هنگامی که کسی دچار ناراحتی می‌شود،‏ احساسی که در حبقوق،‏ یک نبی باستانی ظاهر شد ممکن است در او نیز ظاهر شود.‏ آن نبی گفت:‏ «ای خداوند تا به کی فریاد برمی‌آورم و نمی‌شنوی؟‏ تا به کی نزد تو از ظلم فریاد برمی‌آورم و نجات نمی‌دهی؟‏ چرا بی‌انصافی را به من نشان می‌دهی و بر ستم نظر می‌نمایی و غضب و ظلم پیش روی من می‌باشد؟‏ منازعه پدید می‌آید و مخاصمت سر خود را بلند می‌کند.‏» (‏ حبقوق ۱:‏⁠۲،‏ ۳‏)‏ چرا یَهُوَه ‹بر ستم نظر می‌نماید› بدون آنکه دست به کاری بزند؟‏ یَهُوَه قادر مطلق است،‏ از اینرو صاحب قدرت کافی و عشق به عدالت است تا به درد و رنج پایان بخشد.‏ اما چه وقت دست به عمل خواهد زد؟‏

همانطور که پیش از این بدان اشاره شد،‏ هنگامی که نخستین زوج انسانی تصمیم گرفتند بطور کامل مستقل باشند،‏ آفریدگار اطمینان داشت که برخی از نوادگان آنان خلاف آن عمل خواهند کرد.‏ یَهُوَه با حکمت اجازه داد که زمان بگذرد.‏ چرا؟‏ تا ثابت شود که حکمرانی جدا از آفریدگار فقط به عدم سعادت می‌انجامد و بر عکس،‏ زندگیِ هماهنگ با او صحیح بوده و با خود سعادت به همراه می‌آورد.‏

خدا در عین حال محیط زمین را تا حد نسبتاً دلپذیری حفظ کرده است.‏ استدلال پولس رسول از این قرار بود:‏ «در طبقات سلف [یا نسلهای گذشته] همهٔ امّت‌ها را واگذاشت که در طُرُق خود رفتار کنند،‏ با وجودی که خود را بی‌شهادت نگذاشت،‏ چون احسان می‌نمود و از آسمان باران بارانیده و فصول بارآور بخشیده،‏ دلهای ما را از خوراک و شادی پر می‌ساخت.‏» (‏ اعمال ۱۴:‏۱۶،‏ ۱۷‏)‏ واضح است که آفریدگار مسبب درد و رنج نیست بلکه فقط اجازه داده است که برای مدتی باقی بماند تا موضوعاتی که از اهمیت بسیاری برخوردارند حل و فصل شوند.‏

رهایی چه وقت فرا می‌رسد؟‏

افزایش روزافزون درد و رنجهای بشر در واقع نشانگر آن است که پایان آنها نزدیک است.‏ چرا می‌توان چنین ادعایی کرد؟‏ کتاب مقدس رویدادهایی را که در عالم نادیدنی در روزگار ایوب بوقوع پیوستند و آنچه را که در روزگار ما واقع می‌شود به ما نشان می‌دهد.‏ در کتاب مکاشفه،‏ یعنی آخرین کتابِ کتاب مقدس موضوع اصلی بر سر نبردی است که در آسمان در گرفت.‏ نتیجهٔ آن چه بود؟‏ شیطان «بر زمین انداخته شد و فرشتگانش با وی انداخته شدند.‏» سپس کتاب مقدس می‌افزاید:‏ «از این جهت ای آسمانها و ساکنان آنها شاد باشید؛‏ وای بر زمین و دریا زیرا که ابلیس به نزد شما فرود شده است با خشم عظیم،‏ چون می‌داند که زمانی قلیل دارد.‏» —‏ مکاشفه ۱۲:‏⁠۷-‏۱۲‏.‏

بررسی دقیق نبوت فوق از کتاب مقدس نشان می‌دهد که این رویداد در قرن بیستم روی داده است.‏ شاید مطلع باشید که تاریخ‌نویسان،‏ سال ۱۹۱۴ یعنی آغاز جنگ جهانی اول را نقطهٔ عطفی در تاریخ بشر می‌دانند.‏ * از آن تاریخ درد و رنج و مصائب رو به فزونی گذارده‌اند.‏ عیسی نیز هنگامی که شاگردان نزدیکش از او «نشان [آمدنش] و انقضای عالم» را خواستند به همین دورهٔ زمانی اشاره کرد.‏ او گفت:‏ «قومی با قومی و مملکتی با مملکتی مقاومت خواهند کرد.‏ و زلزله‌های عظیم در جایها و قحطیها و وباها پدید و چیزهای هولناک و علامات بزرگ از آسمان ظاهر خواهد شد.‏» (‏ متی ۲۴:‏⁠۳-‏۱۴؛‏ لوقا ۲۱:‏⁠۵-‏۱۹‏)‏ این سخنان که نشانگر درد و رنجی عظیم می‌باشد،‏ در حال حاضر برای نخستین بار در تاریخ بشر بطور کامل در حال به انجام رسیدن است.‏

کتاب مقدس این رویدادها را سرآغاز «مصیبت عظیمی» می‌داند «که از ابتدا عالم تاکنون نشده و نخواهد شد!‏» (‏ متی ۲۴:‏۲۱‏)‏ این به معنای مداخلهٔ قاطعانهٔ خدا در امور بشر است.‏ او برای پایان بخشیدن به این سیستم شریر که اعصار طولانی،‏ مسبب درد و رنج بوده است وارد عمل خواهد شد.‏ اما این امر به معنی ‹پایان دادن دنیا› بوسیلهٔ قتل‌عام نوع بشر با سلاحهای هسته‌ای نیست.‏ کلام خدا به ما اطمینان می‌دهد که باقیماندگانی وجود خواهند داشت.‏ «گروهی عظیم .‏ .‏ .‏ از هر امّت و قبیله و قوم و زبان» از آن مهلکه جان سالم بدر خواهند برد.‏ —‏ مکاشفه ۷:‏⁠۹-‏۱۵‏.‏

برای آنکه تصویری کلی از این موضوع بدست آوریم به رویدادهای بعدی که کتاب مقدس بدانها اشاره می‌کند می‌پردازیم.‏ خانهٔ باغ‌مانندی که در ابتدا برای زندگی انسانها در نظر گرفته شده بود،‏ به صورت اول باز خواهد گشت.‏ (‏ لوقا ۲۳:‏۴۳‏)‏ دیگر نشانی از مردمان بی‌خانمان نخواهد بود.‏ اشعیا در این باره نوشت:‏ «خانه‌ها بنا کرده،‏ در آنها ساکن خواهند شد و تاکستانها غرس نموده،‏ میوه‌ای آنها را خواهند خورد .‏ .‏ .‏ زیرا که ایّام قوم من مثل ایّام درخت خواهد بود و برگزیدگان من از عمل دستهای خود تمتّع خواهند برد.‏ زحمت بیجا نخواهند کشید و اولاد به جهت اضطراب نخواهند زایید زیرا که اولاد برکت‌یافتگان خداوند هستند و ذریّت ایشان با ایشانند .‏ .‏ .‏ گرگ و بره با هم خواهند چرید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد .‏ .‏ .‏ خداوند می‌گوید که در تمامی کوه مقدّس من،‏ ضرر نخواهند رسانید و فساد نخواهند نمود.‏» —‏ اشعیا ۶۵:‏۲۱-‏۲۵‏.‏

درد و رنجهای شخصی ما چگونه برطرف خواهند شد؟‏ جنگ و خشونت و تبه‌کاری برچیده خواهد شد.‏ (‏ مزمور ۴۶:‏⁠۸،‏ ۹؛‏ امثال ۲:‏⁠۲۲؛‏ اشعیا ۲:‏۴‏)‏ خدا که سازنده و حیات‌بخش بشر است انسانهای مطیع را یاری خواهد کرد تا سلامتی کامل خود را باز یافته از آن لذت ببرند.‏ (‏ اشعیا ۲۵:‏۸؛‏ ۳۳:‏۲۴‏)‏ دیگر گرسنگی وجود نخواهد داشت،‏ زیرا زمین تعادل اکولوژیکی خود را بازیافته و به فراوانی محصول تولید خواهد کرد.‏ (‏ مزمور ۷۲:‏۱۶‏)‏ منشأهای کنونی درد و رنج به گذشته تعلق خواهند داشت.‏ —‏ اشعیا ۱۴:‏۷‏.‏

این واقعاً بهترین مژده است.‏ با این حال برخی ممکن است احساس کنند که هنوز دو تکه ابر سیاه وجود دارند.‏ اگر شخص فقط ۷۰ یا ۸۰ سال زندگی کند و سپس مرگ وی فرا رسد لذتی که از این موهبتها می‌برد محدود خواهد بود.‏ و از سوی دیگر اگر او عزیزانی را پیش از آنکه آفریدگار به درد و رنج بشر پایان دهد،‏ از دست داده باشد،‏ آیا احساس غم و اندوه نمی‌کند؟‏ چه پاسخی می‌توان داد؟‏

خنثی کردن سخترین درد

گره مشکلات بدست آفریدگار باز می‌شود،‏ زیرا سازندهٔ عالم و حیات بشر بر روی زمین است.‏ او توانایی انجام کارهایی را دارد که انسانها یا قادر به انجام آنها نیستند و یا فقط بتازگی به امکان انجام آنها پی برده‌اند.‏ به دو مثال در این باره توجه کنید.‏

ما دارای توانایی نهانی زندگی پایان‌ناپذیر هستیم.‏

کتاب مقدس بروشنی از طرف خدا نوید زندگی جاودانی را می‌دهد.‏ (‏ یوحنا ۳:‏⁠۱۶؛‏ ۱۷:‏۳‏)‏ دکتر مایکل فاسِل،‏ پس از مطالعهٔ ژنهای سلولهای انسان اظهار داشت که سلولهای تناسلی نر در اثر پیری کیفیت خود را از دست نمی‌دهند.‏ «ژنهایی که همین حالا در اختیار داریم،‏ اگر بتوانند بطور کامل اطلاعات خود را انتقال دهند،‏ می‌توانند سلولهای ما را از پیری محفوظ نگاه دارند.‏» این مطلب با آنچه در فصل ۴ بدان اشاره کردیم هماهنگی دارد،‏ در آنجا آمده است که ما در طول حیات خود به میزان بسیار ناچیزی از ظرفیت مغزمان استفاده می‌کنیم؛‏ بنظر می‌آید که مغز ما برای استفادهٔ ابدی طراحی شده است.‏ اینها البته فقط نکاتی جانبی هستند،‏ که می‌توان به آنچه کتاب مقدس مستقیماً می‌گوید اضافه کرد —‏ یَهُوَه امکان زندگی ابدی عاری از درد و رنج را برایمان فراهم خواهد ساخت.‏ به وعده‌ای که در آخرین کتاب از کتاب مقدس به ما می‌دهد توجه کنید:‏ «خدا هر اشکی از چشمان ایشان [انسانها] پاک خواهد کرد،‏ و بعد از آن موت نخواهد بود و ماتم و ناله و درد دیگر رو نخواهد نمود.‏» —‏ مکاشفه ۲۱:‏۴‏.‏

آفریدگار قادر است به کسی که رنج کشیده،‏ جان سپرده است کمک کند —‏ با برگرداندن او به زندگی از طریق رستاخیز.‏

ایلعازَر یکی از کسانی بود که رستاخیز یافت.‏ (‏ یوحنا ۱۱:‏۱۷-‏۴۵‏؛‏ به صفحه‌های ۱۵۸-‏۱۶۰ مراجعه شود.‏)‏ پرفسور دانلد مک‌کِی یک پروندهٔ کامپیوتری را مثال زده،‏ نوشت که تخریب یک کامپیوتر لزوماً به معنای نابودی همیشگی معادلهٔ ریاضی یا برنامه‌ای که بر روی آن بوده است نیست.‏ «در صورتیکه ریاضیدان بخواهد» می‌تواند همان معادله یا برنامه را به کامپیوتر دیگری وارد کند و آن را بکار اندازد.‏ پرفسور مک‌کی سپس ادامه می‌دهد:‏ «بنظر می‌آید که علم مکانیسم مغز،‏ تناقض چندانی با امید زندگی جاودانی و ‹رستاخیز› که ویژگی مهم آن می‌باشد و در [کتاب مقدس] بدان اشاره شده است ندارد.‏» اگر انسانی بمیرد،‏ آفریدگار می‌تواند او را به زندگی بازگرداند،‏ همانطور که عیسی را به زندگی بازگرداند و عیسی ایلعازَر را.‏ مک‌کی نتیجه‌گیری می‌کند که «اگر آفریدگار ما مایل باشد» مرگ شخص هیچ مانعی در برابر بازگرداندن او به زندگی در یک بدن تازه نیست.‏

بله،‏ چارهٔ نهایی بدست آفریدگار ماست.‏ فقط اوست که می‌تواند درد و رنج را بطور کامل ریشه‌کن کرده اثرات گناه را پاک ساخته و مرگ را از میان بردارد.‏ عیسی مسیح با شاگردانش در مورد تغییر و تحولات چشمگیری که هنوز در پیش داریم سخن گفت.‏ او گفت:‏ «ساعتی می‌آید که در آن جمیع کسانی که در قبور می‌باشند،‏ آواز او را خواهند شنید،‏ و بیرون خواهند آمد.‏» —‏ یوحنا ۵:‏⁠۲۷،‏ ۲۸‏.‏

تصورش را بکنید!‏ فرمانروای حاکم عالم آماده و قادر است کسانی را که در خاطر خویش دارد به زندگی بازگرداند.‏ اینان فرصت خواهند یافت تا شایستگی خود را برای دریافت «حیات واقعی» به اثبات رسانند.‏ —‏ ۱تیموتاؤس ۶:‏⁠۱۹‏،‏ انجیل شریف؛‏ اعمال ۲۴:‏۱۵‏.‏

اما آیا تا زمان رهایی کامل بشر از درد و رنج،‏ کاری به عهدهٔ ما گذارده شده است؟‏ و اگر چنین است آیا این کار در حال حاضر می‌تواند به زندگی ما معنای بیشتری ببخشد؟‏ بیایید ببینیم.‏

‏[پاورقی‌ها]‏

^ بند 9 گفته می‌شود که کَرمَه «تأثیر اعمال گذشتهٔ شخص بر حیاتهای آینده یا تناسخ‌های اوست.‏»‏

^ بند 19 پیدایش ۲:‏⁠۱۷ نشانگر فرمان خدا به آدم است که او را از خوردن میوهٔ درخت معرفت نیک و بد منع می‌کند.‏ در پاورقی،‏ «کتاب مقدس اورشلیم جدید» (‏ انگل‍.‏،‏ ۱۹۸۵)‏ در مورد این معرفت چنین آمده است:‏ «این مطلب به معنی آن است که شخص قدرت دارد شخصاً تصمیم‌گیری کند که چه چیزی خوب و چه چیزی بد است و مطابق آن عمل کند،‏ یعنی اعلام استقلال کامل اخلاقی که بوسیلهٔ آن انسان از به رسمیت شناختن وضع خود به عنوان موجودی آفریده شده،‏ سر باز می‌زند،‏ به اشعیا ۵:‏⁠۲۰ مراجعه شود.‏ نخستین گناه حمله‌ای بود به حاکمیت خدا.‏»‏

^ بند 24 آیه‌های دیگر درد و رنج ایوب را کاملاً تصویر می‌کنند.‏ گوشت بدنش پر از لارو،‏ پوستش لایه لایه شده،‏ و نفسش بویی تنفرانگیز گرفته بود.‏ از درد عذاب می‌کشید،‏ و پوستش که به سیاهی گراییده بود،‏ جدا شده می‌ریخت.‏ —‏ ایوب ۷:‏۵؛‏ ۱۹:‏۱۷؛‏ ۳۰:‏۱۷،‏ ۳۰‏.‏

^ بند 26 در یکی از فصلهای پیشین به نام «چه می‌توانیم از یک کتاب دربارهٔ آفریدگار بیاموزیم؟‏» به نقش شیطانِ ابلیس در گناه آدم و حوّا اشاره کردیم.‏

^ بند 38 برای بحث در مورد این نبوت،‏ لطفاً به فصل ۱۱ کتاب معرفتی که بشر را به زندگی جاودانی هدایت می‌کند‏،‏ چاپ انجمن بین‌المللی شاگردان کتاب مقدس در لندن مراجعه کنید.‏

‏[کادر در صفحهٔ ۱۶۸]‏

بقای روح،‏ اعتقادی خلاف کتاب مقدس

کتاب مقدس آموزش می‌دهد که نیروی عقلانی بشر در هنگام مرگ پایان می‌پذیرد.‏ مزمور ۱۴۶:‏۴ در مورد انسان می‌گوید:‏ «روح او بیرون می‌رود و او به خاک خود برمی‌گردد و در همان روز فکرهایش نابود می‌شود.‏» مردگان در هیچ جای دیگر هوشیار یا زنده نیستند.‏ سلیمان نوشت:‏ «مردگان هیچ نمی‌دانند.‏» (‏ جامعه ۹:‏⁠۵،‏ ۱۰‏)‏ عقیدهٔ بقای روح در اصل،‏ نه در تعالیم یهودیان دیده می‌شود و نه در آموزشهای مسیحیان اولیه.‏

«نَفْس (‏ جان)‏ در عهد عتیق به معنای کل وجود انسان بود —‏ انسان بصورت یک موجود زنده.‏ در عهد جدید نیز این واژه به معنای حیات انسان است .‏ .‏ .‏ کتاب مقدس ذکری از بقای روح به میان نمی‌آورد.‏» —‏ «دایرة‌المعارف جدید کاتولیکی»،‏ انگلیسی.‏

«اعتقاد به بقای روح و ایمان به رستاخیز مردگان .‏ .‏ .‏ دو مفهوم مختلف در دو زمینهٔ کاملاً متفاوت هستند.‏» —‏ دو پو لا مورتو:‏ ایمورتالیتا و رِزورِکسیونه؟‏ ‏(‏ ایتالیایی)‏ تألیف عالم الهیات فیلیپ مِنو.‏

«از آنجایی که انسان بطور کلی گناهکار است،‏ در هنگام مرگ بطور کامل می‌میرد .‏ .‏ .‏ (‏ مرگ مطلق)‏ .‏ .‏ .‏ بین مرگ و رستاخیز،‏ وقفه وجود دارد.‏» —‏ اصول دین لوتری،‏ اِوانگِلیشِر اِرواکسِنِن کَتِشیزموس ‏(‏ آلمانی)‏

‏[کادر در صفحهٔ ۱۷۵]‏

آیا حقیقتاً مدتی طولانی گذشته است؟‏

تداوم درد و رنج از روزگار ایوب تا دوران عیسی شاید زمانی طولانی بنظر آید —‏ حدود ۱۶۰۰ سال.‏ صد سال انتظار برای پایان یافتن درد و رنج شاید برای انسان مدتی دراز بنظر آید.‏ ولی باید بدانیم که موضوعهای اساسیی که شیطان با بدخواهی مطرح ساخت بر ضد آفریدگار بودند.‏ طول مدتی که خدا به درد و رنج و شرارت اجازهٔ وجود داده است،‏ از دید وی کوتاه است.‏ او «پادشاه جاودانی» است که ‹هزار سال در نظرش مثل دیروز است که گذشته باشد.‏› (‏ ۱تیموتاؤس ۱:‏⁠۱۷ ا ش؛‏ مزمور ۹۰:‏۴‏)‏ و برای انسانهایی که زندگی جاودان به آنها ارزانی خواهد شد،‏ این دوره از تاریخ که در طی آن درد و رنج وجود دارد زمان بسیار کوتاهی جلوه خواهد کرد.‏

‏[کادر در صفحهٔ ۱۷۸]‏

نقطهٔ عطفی در تاریخ

«حال که به گذشته می‌نگریم بروشنی می‌بینیم که طغیان جنگ جهانی اول سرآغاز ‹دوران سختی‌های› قرن بیستم —‏ اصطلاح گویای تاریخ‌نگار بریتانیایی آرنولد تاینبی —‏ بود،‏ که تمدن ما هنوز از آن سر بیرون نیاورده است.‏» —‏ «سقوط سلاطین»،‏ انگلیسی،‏ ادموند تیلور.‏

«حقیقتاً سال ۱۹۱۴ نقطهٔ عطف تاریخ ماست،‏ و نه سال انفجار هیروشیما،‏ زیرا حالا می‌توانیم ببینیم که .‏ .‏ .‏ نخستین جنگ جهانی بود که ما را به یک عصر انتقالی آشفته سوق داده است که هنوز نیز در میان آن دست و پا می‌زنیم.‏» —‏ دکتر رنه آلبرشت-‏کَریه،‏ دانشکدهٔ برنارد.‏

«در سال ۱۹۱۴ جهان انسجامی را از دست داد که هنوز آن را باز نیافته است.‏ .‏ .‏ .‏ این دوران،‏ دوران ناآرامی و خشونت فوق‌العاده بود،‏ چه در داخل سرحدات ملی و چه در خارج آن.‏» —‏ اِکونومیست.‏

‏[کادر در صفحهٔ ۱۸۱]‏

آیا رستاخیز انسانها امکان‌پذیر است؟‏

ریچارد م.‏ رِستاک دربارهٔ مغز انسان و نرونهای آن چنین اظهارنظر کرد:‏ «ناظری که قادر باشد ارتباطات و مدارهایی را که در درون ۵۰ میلیارد سلول عصبی ما قرار دارد رمزگشایی کند،‏ می‌تواند بر شخصیت و همهٔ اعمالی که تاکنون انجام داده‌ایم واقف شود.‏» اگر چنین است،‏ آیا آفریدگار مهربان ما با همهٔ اطلاعاتی که در مورد شخص دارد،‏ قادر نیست او را بازسازی کند؟‏

‏[کادر در صفحهٔ ۱۸۲]‏

ارتباطات عصبی ما شمرده شده‌اند

عیسی گفت:‏ «همهٔ مویهای سر شما نیز شمرده شده است.‏» (‏ متی ۱۰:‏۲۹-‏۳۱‏)‏ آیا در مورد جسم خاکستری درون مغز نیز چنین است؟‏ سلولهای مغزی (‏ که نرون خوانده می‌شوند)‏ بقدری کوچکند که فقط بوسیلهٔ میکروسکوپهای پرقدرت می‌توان آنها را مشاهده کرد.‏ حال تصورش را بکنید که بخواهید نه تنها نرونها،‏ بلکه ارتباطهای کوچکتر بین آنها (‏ سیناپس‌ها)‏ را که در برخی نرونها تعدادشان می‌تواند به ۰۰۰‏,‏۲۵۰ برسد،‏ بشمارید.‏

دکتر پیتر هوتِنلوکِر،‏ با کمک یک میکروسکوپ پرقدرت الکترونی،‏ در کار شمارش ارتباطات نرونی از طریق کالبدشکافیِ جنین،‏ نوزادان مرده،‏ و افراد سالخورده پیشتاز بود.‏ جای شگفتی است که تعداد نرونها در همهٔ نمونه‌ها،‏ که هر یک به اندازهٔ یک سر سوزن بودند،‏ تقریباً برابر و حدود ۰۰۰‏,‏۷۰ بود.‏

سپس دکتر هوتِنلوکِر،‏ شمارش تعداد ارتباطات نرونها،‏ یا سلولهای مغزی را بر روی چنین نمونه‌های کوچکی آغاز کرد.‏ نرونهای جنین دارای ۱۲۴ میلیون،‏ نوزاد ۲۵۳ میلیون و یک کودک هشت ماهه ۵۷۲ میلیون ارتباط بود.‏ دکتر هوتِنلوکِر کشف کرد که از آن پس این تعداد با رشد کودک بتدریج کاهش می‌یابد.‏

این یافته‌ها با توجه به گفته‌های کتاب مقدس دربارهٔ رستاخیز دارای اهمیت است.‏ (‏ یوحنا ۵:‏⁠۲۷،‏ ۲۸‏)‏ یک فرد بالغ در کل مغز خود حدود یک میلیون میلیارد ارتباط نرونی دارد،‏ یعنی عدد ۱ با ۱۵ صفر در جلوی آن.‏ آیا آفریدگار توانایی دارد که نه تنها این ارتباطات را بشمارد بلکه آنها را بازسازی کند؟‏

«دایرة‌المعارف کتاب جهان» (‏ انگل‍.‏)‏ تعداد ستارگان عالم را ۲۰۰ میلیارد میلیارد یا عدد ۲ با ۲۰ صفر در جلوی آن می‌داند.‏ آفریدگار همهٔ این ستارگان را به نام می‌خواند.‏ (‏ اشعیا ۴۰:‏۲۶‏)‏ از اینرو،‏ به آسانی می‌تواند ارتباطات نرونیی که خاطرات و عواطف انسانهای منتخب او را می‌سازند به یاد آورده بازسازی کند.‏

‏[تصویر در صفحهٔ ۱۶۶]‏

بسیاری از مردم به چرخهٔ کَرمَه،‏ یعنی از تولد تا مرگ معتقدند

‏[تصویر در صفحهٔ ۱۷۱]‏

آلکسی،‏ پسر سزار نیکلای دوم و آلکساندرا،‏ هموفیلی را به ارث برد.‏ ما نیز ناکاملی را از نیای خود،‏ یعنی آدم به میراث برده‌ایم

‏[تصاویر در صفحهٔ ۱۷۹]‏

حتی مادامی که آفریدگار به درد و رنج اجازهٔ وجود می‌دهد باز هم خوشی‌های فراوانی برای انسانها فراهم می‌آورد