مراجعه به متن

مراجعه به فهرست مطالب

عقیدهٔ تثلیث چگونه نمو و توسعه یافت؟‏

عقیدهٔ تثلیث چگونه نمو و توسعه یافت؟‏

عقیدهٔ تثلیث چگونه نمو و توسعه یافت؟‏

در اینجا ممکن است بپرسید:‏ ‹اگر تثلیث آموزش کتاب مقدس نیست،‏ پس چگونه به یکی از اعتقادات جهان مسیحیت مبدل شده است؟‏› بسیاری تصور می‌کنند که این اعتقاد در شورای نیقیه در سال ۳۲۵ د.‏م.‏ تدوین شد.‏

ولی این نظر کاملاً صحیح نیست.‏ البته شورای نیقیه اظهار کرد که مسیح و خدا از یک جوهرند،‏ و همین امر اساس را برای الهیات تثلیثی آتی فراهم کرد.‏ اما تثلیث را پایه‌گذاری نکرد،‏ زیرا در آن شورا هیچ اشاره‌ای به روح‌القدس به عنوان شخص سوم در الوهیتی ثلاثه نشده است.‏

نقش کنستانتین در نیقیه

سالهای بسیار،‏ مخالفتهای فراوانی بر پایهٔ کتاب مقدس با نمو و توسعهٔ این عقیده که عیسی خداست صورت گرفت.‏ کنستانتین امپراتور روم در تلاشی برای حل و فصل مشاجرات،‏ تمامی اسقفها را به نیقیه فراخواند.‏ ۳۰۰ نفر از آنها که تنها بخش کوچکی را شامل می‌شدند،‏ در آنجا حضور یافتند.‏

کنستانتین مسیحی نبود.‏ از قرار معلوم در اواخر زندگی تغییرکیش داد،‏ ولی تنها در بستر مرگ بود که تعمید یافت.‏ هِنری چَدویک دربارهٔ او در کتاب کلیسای نوپا می‌گوید:‏ «کنستانتین،‏ مانند پدر خویش،‏ خورشید شکست‌ناپذیر را می‌پرستید؛‏ .‏ .‏ .‏ تغییرکیش او نباید به عنوان مشاهدهٔ درونی فیض تلقی گردد .‏ .‏ .‏ این تغییرکیش فقط یک امر نظامی بود.‏ درک او از اعتقادات مسیحی به هیچ وجه کامل نبود،‏ لیکن او اطمینان داشت که پیروزی در نبرد،‏ در گرو بخشش خدای مسیحیان است.‏»‏

این امپراتور تعمیدنیافته چه نقشی در شورای نیقیه ایفا کرد؟‏ دایرة‌المعارف بریتانیکا چنین نقل می‌کند:‏ «کنستانتین خود سرپرستی شورا را به عهده گرفت،‏ به طور فعالانه گفتگوها را هدایت کرد و شخصاً .‏ .‏ .‏ اصل حساس اعتقادنامه‌ای را که توسط شورا به تصویب رسید و ارتباط مسیح با خدا را،‏ این که او ‹ذات پدر است›،‏ مشخص می‌کرد،‏ پیشنهاد کرد .‏ .‏ .‏ همهٔ اسقفان به استثنای دو تن از ترس امپراتور اعتقادنامه را امضا کردند.‏ بسیاری از آنان برخلاف میل خود این کار را کردند.‏»‏

بنابراین،‏ کنستانتین نقش بسیار حساسی ایفا کرد.‏ پس از دو ماه مناظرهٔ داغ مذهبی،‏ این سیاستمدار بت‌پرست مداخله کرد و تصمیمی موافق آنانی که می‌گفتند عیسی خدا است اتخاذ کرد.‏ اما چرا؟‏ به طور حتم نه به دلیل اعتقاد به کتاب مقدس.‏ در تاریخچهٔ اعتقادات مسیحی آمده است:‏ «کنستانتین اساساً هیچ گونه درکی از مسائلی که در علم الهیات یونانی مطرح بود نداشت».‏ آنچه که او به خوبی می‌دانست آن بود که اختلافات مذهبی برای امپراطوری وی تهدیدی به شمار می‌رفت.‏ وی در پی یکپارچه و مستحکم کردن قلمرو خود بود.‏

با این وجود هیچ یک از اسقفان در نیقیه عقیدهٔ تثلیث را ترویج ندادند.‏ آنان فقط دربارهٔ طبیعت عیسی تصمیم گرفتند،‏ نه نقش روح‌القدس.‏ اگر عقیدهٔ تثلیث حقیقت آشکاری از کتاب مقدس می‌بود آیا آنها نمی‌بایست آن را در آن هنگام مطرح می‌کردند؟‏

تحولات بیشتر

پس از نیقیه،‏ مناظرات در این باره،‏ دهها سال ادامه یافت.‏ آنانی که اعتقاد داشتند عیسی با خدا برابر نیست حتی برای مدتی دوباره مورد حمایت قرار گرفتند.‏ ولی بعدها امپراتور تِئودُسیوس بر ضد آنان حکم کرد.‏ او اعتقادنامهٔ شورای نیقیه را به عنوان معیار برای قلمرو خود قرار داد و شورای قسطنطنیه را در سال ۳۸۱ د.‏م.‏ تشکیل داد تا این طرح را روشن سازد.‏

آن شورا موافقت کرد که روح‌القدس را هم‌تراز با خدا و مسیح قرار دهد.‏ برای نخستین بار،‏ تثلیث جهان مسیحیت مورد توجه قرار گرفت.‏

با این وجود،‏ حتی پس از شورای قسطنطنیه،‏ تثلیث به اعتقادی پذیرفته‌شده و متداول تبدیل نگشت.‏ بسیاری با آن مخالفت کردند و با این کار شکنجه و آزار را به جان خریدند.‏ قرنها پس از آن بود که تثلیث به صورت اعتقادنامه‌هایی رسمی تدوین گشت.‏ دایرة‌المعارف آمریکانا می‌نویسد:‏ «نمو و گسترش کامل تثلیث‌گرایی،‏ در غرب یعنی در فلسفهٔ مذهبی قرون وسطی صورت گرفت،‏ در آن هنگام شرحی بر مبنای فلسفه و روانشناسی برای آن ارائه شد.‏»‏

اعتقادنامهٔ آتاناسیوسی

تثلیث در اعتقادنامهٔ آتاناسیوسی به طور کاملتر تعریف شد.‏ آتاناسیوس مردی روحانی بود که در نیقیه از کنستانتین پشتیبانی کرد.‏ اعتقادنامه‌ای که نام او را بر خود دارد چنین اعلام می‌کند:‏ «ما یک خدا را در تثلیث پرستش می‌کنیم .‏ .‏ .‏ پدر خداست،‏ پسر خداست،‏ و روح مقدس خداست؛‏ لیکن آنها یک خدا هستند و نه سه خدا.‏»‏

با این وجود علمای مطلع موافق هستند که آتاناسیوس این اعتقادنامه را تألیف نکرد.‏ دایرة‌المعارف جدید بریتانیکا می‌نویسد:‏ «این اعتقادنامه برای کلیسای شرق تا قرن دوازدهم ناآشنا بود.‏ از قرن هفدهم،‏ علمای دین به طور کلی بر این عقیده بودند که اعتقادنامهٔ آتاناسیوسی به وسیلهٔ آتاناسیوس (‏وفات در سال ۳۷۳ د.‏م.‏)‏ نوشته نشد،‏ بلکه احتمالاً در جنوب فرانسه در خلال قرن پنجم تألیف شد.‏ .‏ .‏ .‏ به نظر می‌رسد که این اعتقادنامه در قرنهای ششم و هفتم عمدتاً در جنوب فرانسه و اسپانیا نفوذ داشت.‏ در قرن نهم از آن در مناجات‌نامهٔ کلیسا در آلمان و چندی بعد در روم استفاده شد.‏»‏

بنابراین،‏ از زمان مسیح قرنها طول کشید تا تثلیث به طور گسترده در جهان مسیحیت پذیرفته شود.‏ و در این میان چه چیزی راهنمای تصمیمات بود؟‏ کلام خدا،‏ یا اندیشه‌های روحانیان و ملاحظات سیاسی؟‏ در کتاب سرچشمه و تکامل دین‏،‏ اِ.‏ و.‏ هاپکینز پاسخ می‌دهد:‏ «تعریف نهایی و رسمی تثلیث تا حد زیادی مربوط به سیاستهای کلیسا می‌بود.‏»‏

ارتداد پیشگویی شد

تاریخ ننگین تثلیث با آنچه که عیسی و رسولانش برای آینده پیشگویی کردند هماهنگی داشته است.‏ آنان گفتند که تا هنگام بازگشت مسیح یعنی زمان برقراری دوبارهٔ پرستش حقیقی،‏ پیش از فرا رسیدن روز خدا و نابودی این سیستم چیزها،‏ ارتداد یا انحراف و یا برگشتن از پرستش حقیقی روی خواهد داد.‏

دربارهٔ آن «روز»،‏ پولس رسول گفت:‏ «تا آن ارتدادْ اوّل واقع نشود و آنمرد شریر یعنی فرزند هلاکت ظاهر نگردد آنروز نخواهد آمد».‏ (‏۲تسالونیکیان ۲:‏⁠۳،‏۷‏)‏ بعدها،‏ او پیشگویی کرد:‏ «بعد از رحلت من گرگان درنده بمیان شما در خواهند آمد که بر گله ترحّم نخواهند نمود.‏ و از میان خودِ شما مردمانی خواهند برخاست که سخنان کج خواهند گفت تا شاگردانرا در عقب خود بکشند».‏ (‏اعمال ۲۰:‏⁠۲۹،‏۳۰‏)‏ سایر شاگردان عیسی نیز در مورد این ارتداد و همچنین طبقهٔ روحانیان «شریر» مربوط به آن،‏ مطالبی نوشتند.‏ —‏ برای مثال به ۲پطرس ۲:‏⁠۱؛‏ ۱یوحنا ۴:‏⁠۱-‏۳؛‏ یهودا ۳،‏۴ مراجعه کنید.‏

پولس همچنین نوشت:‏ «زیرا زمانی خواهد آمد که آدمیان به تعلیم درست گوش نخواهند داد،‏ بلکه از امیال خودشان پیروی می‌کنند و برای خود معلمین بیشتری جمع خواهند کرد تا نصایحی را که خود دوست دارند از زبان آنها بشنوند.‏ آنها از شنیدن حقیقت خودداری می‌کنند و توجه خود را به افسانه‌ها معطوف میدارند.‏» —‏ ۲تیموتاؤس ۴:‏⁠۳،‏۴‏،‏ ا ش‏.‏

عیسی خود توضیح داد که چه چیزی در ورای این بازگشت از پرستش حقیقی وجود دارد.‏ او گفت که خود،‏ بذرهای خوب را کاشته بود اما دشمن یعنی شیطان،‏ بر روی مزرعهٔ بذر پاشیده شده،‏ بذرهای علف هرزه را خواهد کاشت.‏ بنابراین همراه با اولین جوانه‌های گندم،‏ علفهای هرزه نیز پدیدار شدند.‏ به این صورت،‏ تا هنگام حصاد،‏ زمانی که مسیح امور را اصلاح کند،‏ می‌بایست انحرافی از مسیحیت حقیقی را انتظار داشت.‏ (‏متی ۱۳:‏⁠۲۴-‏۴۳‏)‏ دایرة‌المعارف آمریکانا می‌نویسد:‏ «تثلیث‌گرایی قرن چهارم به طور دقیق تعلیم مسیحی اولیه را دربارهٔ طبیعت خدا منعکس نمی‌کرد؛‏ بلکه بر عکس،‏ انحرافی از این تعلیم بود.‏» ولی این انحراف از کجا سرچشمه گرفت؟‏ —‏ ۱تیموتاؤس ۱:‏⁠۶‏.‏

چه چیزی بر اعتقاد تثلیث تأثیر گذاشت

در سراسر تاریخ جهان باستان،‏ از همان روزگار بابل،‏ پرستش بتها در گروه سه‌تایی یا ثلاثی معمول بود.‏ در مصر،‏ یونان و روم نیز از قرنها پیش از آمدن مسیح تا قرنها پس از مرگ او تأثیر این رسم مشهود بود.‏ پس از مرگ رسولان چنین اعتقادات بت‌پرستانه‌ای در مسیحیت نفوذ پیدا کردند.‏

ویل دورانت تاریخ‌نویس اظهار کرد:‏ «مسیحیت بت‌پرستی را نابود نکرد؛‏ بلکه آن را مورد اقتباس قرار داد.‏ .‏ .‏ .‏ ایده‌های تثلیث الهی از مصر سرچشمه می‌گیرند.‏» و در کتاب مذهب مصری‏،‏ زیگفرید مورِنز می‌نویسد:‏ «تثلیث مشغلهٔ ذهنی عمدهٔ علمای الهیات مصری بود.‏ .‏ .‏ .‏ سه خدا با هم ترکیب و به صورت وجودی منفرد تلقی می‌شوند و به صورت مفرد مورد خطاب قرار می‌گیرند.‏ و به این طریق نیروی روحانی مذهب مصری پیوندی مستقیم با علم الهیات مسیحی ظاهر می‌سازد.‏»‏

به این ترتیب،‏ در شهر اسکندریه در مصر،‏ در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم،‏ مردان کلیسا از قبیل آتاناسیوس،‏ با تدوین عقایدی که به تثلیث منتهی می‌شد،‏ این نفوذ را منعکس کردند.‏ نفوذ خود آنها گسترش یافت،‏ به طوری که مورِنز «علم الهیات اسکندریه را واسطه یا رابطی بین میراث دین مصری و مسیحیت» تلقی می‌نماید.‏

در دیباچهٔ کتاب تاریخ مسیحیت اثر اِدوارد گیبون می‌خوانیم:‏ «اگر بت‌پرستی مغلوب مسیحیت شد،‏ مسیحیت نیز به همان میزان به بت‌پرستی آلوده گشت.‏ کلیسای روم خداگرایی محض مسیحیان اولیه را .‏ .‏ .‏ به عقیدهٔ خشک و غیر قابل درک تثلیث مبدل کرد.‏ بسیاری از عقاید بت‌پرستانه که به وسیلهٔ مصریان ابداع و به دست افلاطون تکمیل گشت،‏ دارای ارزش اعتقادی به حساب آمده،‏ حفظ شدند.‏»‏

فرهنگ معرفت دینی می‌نویسد که به گفتهٔ بسیاری عقیدهٔ تثلیث «اعتقاد فاسدی است که از ادیان مشرک اقتباس شده است،‏ و در ایمان مسیحی گنجانده شده است.‏» و کتاب بت‌پرستی در مسیحیت ما اذعان می‌کند:‏ «منشأ [تثلیث] کاملاً بت‌پرستانه است.‏»‏

به این دلیل است که در دایرة‌المعارف دین و آیینها‏،‏ جیمز هِیستینگز چنین نوشت:‏ «مثلاً در دین هندی،‏ به گروه تثلیثی براهما،‏ شیوا و ویشنو،‏ و در دین مصری به گروه تثلیثی اوزیریس،‏ ایزیس و هوروس برمی‌خوریم .‏ .‏ .‏ و تنها در ادیان تاریخی نیست که به نگرش تثلیثی خدا برمی‌خوریم.‏ بلکه بخصوص دیدگاه نوافلاطونی دربارهٔ واقعیت عالی یا مطلق» که «به شکل سه گانه ارائه شده است نیز به ذهن شخص می‌آید.‏» افلاطون،‏ فیلسوف یونانی،‏ با تثلیث چه ارتباطی داشت؟‏

مکتب افلاطون

تصور می‌شود که افلاطون از سال ۴۲۸ تا ۳۴۷ پیش از مسیح زندگی می‌کرد.‏ او تثلیث را به شکل امروزی آن تعلیم نداد،‏ اما فلسفه‌های او راه را برای این عقیده هموار ساخت.‏ بعدها،‏ جنبشهای فلسفی که شامل اعتقادات تثلیثی بودند پدیدار شدند،‏ و این جنبشها تحت تأثیر عقاید افلاطون در مورد خدا و طبیعت قرار گرفتند.‏

فرهنگ جامع جدید به زبان فرانسه،‏ دربارهٔ نفوذ افلاطون می‌گوید:‏ «به نظر می‌رسد که تثلیث افلاطونی،‏ که صرفاً شکلی جدید از تثلیثهای مردمان پیش از دوران او بود،‏ همان تثلیث فلسفی عقلانی از خصوصیات باشد که از آن سه اقنوم یا شخص الهی که کلیساهای مسیحی تعلیم می‌دادند،‏ تولد یافت.‏ .‏ .‏ .‏ درک این فیلسوف یونانی از تثلیث الهی را .‏ .‏ .‏ می‌توان در همهٔ ادیان [بت‌پرستانهٔ] باستانی یافت.‏»‏

دایرة‌المعارف جدید معرفت دین‍یِ شاف-‏هرسوگ تأثیر این فلسفهٔ یونانی را نشان می‌دهد:‏ «اعتقادات لوگوس و تثلیث،‏ به دست پدران یونانی شکل گرفتند،‏ کسانی که .‏ .‏ .‏ به طور مستقیم یا غیر مستقیم به شدت تحت تأثیر فلسفهٔ افلاطونی قرار داشتند .‏ .‏ .‏ نمی‌توان منکر این موضوع شد که از این راه،‏ اشتباهات و انحرافات به کلیسا رخنه کرد.‏»‏

کتاب کلیسای سه قرن نخستین می‌گوید:‏ «اعتقاد تثلیث به تدریج و نسبتاً دیر شکل گرفت؛‏ .‏ .‏ .‏ منشأ این اعتقاد کاملاً متفاوت با نوشته‌های مقدس عبری و مسیحی است؛‏ .‏ .‏ .‏ این اعتقاد رشد یافت،‏ و به دست پدران پیرو افلاطون در مسیحیت گنجانده شد.‏»‏

تا پایان قرن سوم د.‏م.‏،‏ «مسیحیت» و فلسفه‌های جدید افلاطونی به نحو جدایی‌ناپذیری با یکدیگر ادغام شدند.‏ همانطور که آدُلف هارناک در کتاب خود با عنوان خلاصهٔ تاریخ اصول عقاید می‌گوید،‏ اعتقاد کلیسا «عمیقاً در هِلِنیسم [افکار بت‌پرستانهٔ یونانی] ریشه دارد.‏ در نتیجه برای اکثریت عظیم مسیحیان حالتی نامفهوم یافته است.‏»‏

کلیسا ادعا کرد که اعتقادات نوین آن،‏ بر پایهٔ کتاب مقدس است.‏ لیکن هارناک می‌گوید:‏ «در واقع کلیسا اندیشهٔ هلنی یعنی دیدگاه‌های خرافی و رسوم پرستش اسرارآمیز بتها را در میان خود مشروعیت بخشید.‏»‏

اَندروز نُرتُن در کتاب شرح استدلالها در مورد تثلیث می‌گوید:‏ «رد تاریخ این اعتقاد و منشأ آن را نمی‌توان در مکاشفهٔ مسیحی جستجو کرد بلکه باید آن را در فلسفهٔ افلاطونی جویید .‏ .‏ .‏ تثلیث اعتقادی از جانب مسیح و رسولانش نیست،‏ بلکه افسانه‌ای است بر پایهٔ مکتب پیروان بعدی افلاطون.‏»‏

بنابراین در قرن چهارم د.‏م.‏،‏ ارتدادی که عیسی و رسولان پیشگویی کرده بودند به حد اعلای خود رسید.‏ رشد و توسعهٔ تثلیث تنها یک گواه از آن است.‏ کلیساهای مرتد همچنین با اشتیاق شروع به پذیرش عقاید بت‌پرستانهٔ دیگر،‏ مانند دوزخ‌آتشین،‏ فناناپذیری «روح» و پرستش تمثالها کردند.‏ از لحاظ روحانی،‏ جهان مسیحیت پا به عصر تاریک پیشگویی‌شدهٔ خود نهاد،‏ عصری که در طی آن یک طبقهٔ رو به افزایش روحانیان متشکل از ‹مردان شریر› بر آن تسلط یافتند.‏ —‏ ۲تسالونیکیان ۲:‏⁠۳،‏۷‏.‏

چرا انبیای خدا این اعتقاد را آموزش ندادند؟‏

چرا در طی هزاران سال هیچیک از انبیای خدا تثلیث را به مردم خویش آموزش نداد؟‏ حداقل آیا عیسی نمی‌بایست از قدرت خود به عنوان معلم اعظم استفاده می‌کرد و تثلیث را برای پیروانش روشن می‌ساخت؟‏ اگر تثلیث «اعتقاد اساسی» دین می‌بود آیا خدا که صدها صفحه نوشتهٔ مقدس را الهام کرد نمی‌بایست بخشی را برای آموزش این اعتقاد اختصاص می‌داد؟‏

آیا مسیحیان باید باور داشته باشند که قرنها پس از مسیح و پس از الهام نگارش کتاب مقدس،‏ خدا از شکل‌گیری اعتقادی پشتیبانی می‌کرد که هزاران سال برای خدمتگزارانش ناشناخته بود،‏ اعتقادی که «سرّی غیر قابل درک»،‏ «ماورای منطق بشری» است،‏ اعتقادی که «تا حد زیادی مربوط به سیاستهای کلیسا می‌بود»؟‏

شهادت تاریخ آشکار است:‏ آموزش تثلیث انحراف و ارتدادی از حقیقت است.‏

‏[نکتهٔ برجسته‌شده در صفحهٔ ۸]‏

‏‹تثلیث‌گرایی قرن چهارم انحرافی بود از تعلیم مسیحی اولیه.‏› —‏ دایرة‌المعارف آمریکانا

‏[کادر در صفحهٔ ۹]‏

‏«مجموعهٔ سه‌گانهٔ خدایان اعظم»‏

قرنها پیش از مسیح،‏ مجموعه‌های سه‌گانه،‏ یا تثلیثهایی،‏ از خدایان در بابل و آشور قدیم وجود داشت.‏ «دایرة‌المعارف میتولوژی لاروس» به زبان فرانسه به یک چنین مجموعهٔ سه‌گانه‌ای در همان منطقهٔ بین‌النهرین اشاره می‌کند:‏ «عالم به سه ناحیه تقسیم شده بود و هر ناحیه به قلمرو یک خدا مبدل گشت.‏ سهم آنو آسمان بود.‏ زمین به اِنلیل واگذار شد.‏ اِئا حاکم آبها شد.‏ آنها با یکدیگر مجموعهٔ سه‌گانهٔ خدایان اعظم را تشکیل دادند.‏»‏

‏[کادر در صفحهٔ ۱۲]‏

تثلیث هندو

کتاب «نمادگرایی خدایان و آیینهای هندو» در مورد تثلیث هندو که قرنها پیش از مسیح وجود داشته است می‌گوید:‏ «شیوا یکی از خدایان تثلیث است.‏ گفته می‌شود که او خدای هلاکت است.‏ دو خدای دیگر برهما،‏ خدای خلقت و ویشنو،‏ خدای محافظ هستند .‏ .‏ .‏ و این سه خدا نیز در هم ادقام شده،‏ به یک فرم درآمده‌اند تا نشان دهند که این سه پدیده واحد هستند.‏» —‏ چاپ ا.‏ پارتازاراتی،‏ بمبئی.‏

‏[تصویر در صفحهٔ ۸]‏

‏«کنستانتین اساساً هیچ گونه درکی از مسائلی که در علم الهیات یونانی مطرح بود نداشت.‏» —‏ تاریخچهٔ اعتقادات مسیحی

‏[تصاویر در صفحهٔ ۱۰]‏

۱.‏ مصر.‏ مجموعهٔ سه‌گانهٔ هوروس،‏ اوزیریس،‏ ایزیس،‏ هزارهٔ دوم ق.‏د.‏م.‏

۲.‏ بابل.‏ مجموعهٔ سه‌گانهٔ عِشتَر،‏ سین،‏ شَمَش،‏ هزارهٔ دوم ق.‏د.‏م.‏

۳.‏ پالمیر.‏ مجموعهٔ سه‌گانهٔ خدای ماه،‏ خداوند آسمانها،‏ خدای خورشید،‏ حدود قرن اول د.‏م.‏

۴.‏ هندوستان.‏ مجموعهٔ ثلاثهٔ الوهیت هندو،‏ حدود قرن هفتم د.‏م.‏

۵.‏ کامبوج.‏ مجموعهٔ ثلاثهٔ الوهیت بودایی،‏ حدود قرن دوازدهم،‏ د.‏م.‏

۶.‏ نروژ.‏ تثلیث (‏پدر،‏ پسر،‏ روح مقدس)‏،‏ حدود قرن سیزدهم د.‏م.‏

۷.‏ فرانسه.‏ تثلیث،‏ حدود قرن چهاردهم د.‏م.‏

۸.‏ ایتالیا.‏ تثلیث،‏ حدود قرن پانزدهم د.‏م.‏

۹.‏ آلمان.‏ تثلیث،‏ حدود قرن نوزدهم د.‏م.‏

۱۰.‏ آلمان.‏ تثلیث،‏ قرن بیستم د.‏م.‏