مراجعه به متن

مراجعه به فهرست مطالب

فصل ۱۶

‏«به مقدونیه بیا»‏

‏«به مقدونیه بیا»‏

وقتی مسئولیتی را می‌پذیریم و آزار و اذیت را تحمّل می‌کنیم یَهُوَه به ما برکت می‌دهد

بر اساس اعمال ۱۶:‏۶-‏۴۰

۱-‏۳.‏ الف)‏ روح‌القدس چطور پولُس و همراهانش را هدایت کرد؟‏ ب)‏ در این فصل چه اتفاقاتی را بررسی می‌کنیم؟‏

 در مقدونیه،‏ بیرون شهر فیلیپی رودخانه‌ای به اسم گَن‌گایتْز بود.‏ گروهی از زنان شهر،‏ همیشه کنار آن رودخانه می‌رفتند تا به یَهُوَه دعا کنند.‏ یَهُوَه تلاش آن‌ها را می‌دید.‏​—‏۲توا ۱۶:‏۹؛‏ مز ۶۵:‏۲‏.‏

۲ حدود ۸۰۰ کیلومتر دورتر در غَلاطیه پولُس،‏ سیلاس و تیموتائوس از لِستِره به سمت اِفِسُس به راه افتادند.‏ چند روز بعد آن‌ها به جادهٔ سنگفرش‌شده‌ای رسیدند که از سمت غرب به منطقهٔ پرجمعیتی در ایالت آسیا می‌رسید.‏ آن‌ها قصد داشتند از آن جاده به اِفِسُس و شهرهای دیگر بروند تا خبر خوش را به مردم آن مناطق برسانند.‏ اما قبل از این که سفرشان را شروع کنند،‏ روح مقدّس به نحوی که ما نمی‌دانیم،‏ جلوی آن‌ها را گرفت.‏ چرا؟‏ چون عیسی با کمک روح مقدّس یَهُوَه می‌خواست پولُس و همسفرانش را به کنار رودخانهٔ گَن‌گایتْز ببرد.‏ پس،‏ او از طریق آسیای صغیر و دریای اژه آن‌ها را به کنار آن رودخانه هدایت کرد.‏

۳ در این فصل می‌بینم که عیسی چطور پولُس و همسفرانش را به مقدونیه هدایت کرد و ما از این گزارش چه درس‌هایی می‌گیریم.‏ این دومین سفر میسیونری پولُس بود که سال ۴۹ میلادی شروع شد.‏ بیایید با هم بعضی از اتفاقاتی را که در این سفر افتاد،‏ بررسی کنیم.‏

‏«خدا می‌خواهد خبر خوش را در مقدونیه هم اعلام کنیم» (‏اعما ۱۶:‏۶-‏۱۵‏)‏

۴،‏ ۵.‏ الف)‏ وقتی پولُس و همراهانش به نزدیکی بیطینیه رسیدند چه اتفاقی افتاد؟‏ ب)‏ آن‌ها چه تصمیمی گرفتند و نتیجهٔ آن چه بود؟‏

۴ چون روح‌القدس به پولُس و همراهانش اجازه نداد به ایالت آسیا بروند،‏ آن‌ها به سمت شمال رفتند تا در ایالت بیطینیه موعظه کنند.‏ آن‌ها احتمالاً روزها در جاده‌های خاکی و شیب‌دار سفر کردند،‏ از مناطق فِریجیه و غَلاطیه که جمعیت چندانی نداشت گذشتند تا بالاخره به بیطینیه نزدیک شدند.‏ اما عیسی دوباره از طریق روح‌القدس جلوی آن‌ها را گرفت و اجازه نداد وارد آن منطقه شوند.‏ (‏اعما ۱۶:‏۶،‏ ۷‏)‏ پولُس و همسفرانش سعی کرده بودند که در ایالت آسیا موعظه کنند،‏ اما روح‌القدس مانع آن‌ها شده بود.‏ بعد سعی کرده بودند که در ایالت بیطینیه موعظه کنند،‏ اما دوباره روح‌القدس جلویشان را گرفته بود.‏ احتمالاً آن‌ها خیلی گیج شده بودند.‏ چون می‌دانستند که دربارهٔ چه موضوعی و چطور باید موعظه کنند،‏ اما نمی‌دانستند کجا باید موعظه کنند.‏ پولُس مصمم بود که آنقدر همه جا را بگردد تا جایی را برای موعظه پیدا کند.‏ بعد آن‌ها تصمیمی گرفتند که شاید به نظر غیرمنطقی می‌رسید.‏ آن‌ها ۵۵۰ کیلومتر به سمت غرب رفتند،‏ از شهرهای مختلف گذشتند و به بندر تِروآس رسیدند.‏ از این بندر می‌توانستند از راه دریا به مقدونیه بروند.‏ (‏اعما ۱۶:‏۸‏)‏ این بار عیسی به آن‌ها اجازه داد که وارد آنجا شوند.‏

۵ لوقا در تِروآس به پولُس و همسفرانش ملحق شد.‏ او بعداً تعریف کرد که آن شب چه اتفاقی افتاد:‏ «پولُس رؤیایی دید.‏ در این رؤیا شخصی از اهالی مقدونیه جلویش ایستاده بود و به او التماس می‌کرد و می‌گفت:‏ ‹به مقدونیه بیا و به ما کمک کن.‏› وقتی پولُس این رؤیا را دید،‏ ما به این نتیجه رسیدیم که خدا می‌خواهد خبر خوش را در مقدونیه هم اعلام کنیم.‏ برای همین بلافاصله به طرف آنجا راه افتادیم.‏»‏ a (‏اعما ۱۶:‏۹،‏ ۱۰‏)‏ بالاخره پولُس فهمید که کجا باید موعظه کند.‏ مطمئناً او خوشحال بود که دست از تلاش نکشیده بود.‏ آن‌ها همان موقع با کشتی به سمت مقدونیه رفتند.‏

‏«پس در تِروآس سوار کشتی شدیم.‏»​—‏اعمال ۱۶:‏۱۱

۶،‏ ۷.‏ الف)‏ ما از اتفاقاتی که در سفر پولُس افتاد چه یاد می‌گیریم؟‏ ب)‏ ما از چه چیزی می‌توانیم مطمئن باشیم؟‏

۶ ما از این گزارش چه درسی می‌گیریم؟‏ بعد از این که پولُس به سمت ایالت آسیا رفت،‏ روح‌القدس وارد عمل شد.‏ بعد از این که پولُس سعی کرد به ایالت بیطینیه برود،‏ عیسی جلوی او را گرفت.‏ بعد از این که پولُس به تِروآس رسید،‏ عیسی او را به طرف مقدونیه هدایت کرد.‏ عیسی به عنوان سر جماعت ما را هم همین طور هدایت می‌کند.‏ (‏کول ۱:‏۱۸‏)‏ برای مثال،‏ شاید مدتی است که می‌خواهید پیشگام شوید یا جایی بروید که نیاز بیشتری به مبشّر است.‏ شاید برای رسیدن به این هدف باید اول قدم‌هایی بردارید تا عیسی شما را هدایت کند.‏ مثلاً یک راننده فقط موقعی می‌تواند ماشینش را به سمت راست یا چپ براند که ماشین در حال حرکت باشد.‏ عیسی هم موقعی می‌تواند ما را هدایت کند که برای رسیدن به هدفمان حرکت و تلاشی بکنیم.‏

۷ اما اگر همان موقع به هدفمان نرسیم چطور؟‏ آیا باید دست از تلاش بکشیم؟‏ باید یادمان باشد که پولُس هم راحت به هدفش نرسید،‏ اما آنقدر تلاش کرد تا بالاخره جایی را برای موعظه پیدا کرد.‏ اگر ما هم دست از تلاش نکشیم،‏ مطمئناً یَهُوَه به ما برکت می‌دهد.‏​—‏۱قر ۱۶:‏۹‏.‏

۸.‏ الف)‏ فیلیپی چه جور شهری بود؟‏ ب)‏ وقتی پولُس به گروهی از زنان موعظه کرد،‏ چه شد؟‏

۸ پولُس و همراهانش بعد از این که به ایالت مقدونیه رسیدند،‏ به شهر فیلیپی رفتند.‏ ساکنان آنجا به خودشان می‌بالیدند،‏ چون شهروند روم بودند.‏ شهر فیلیپی خیلی شبیه روم بود.‏ برای همین خیلی از سربازهای رومی بعد از بازنشستگی برای زندگی به آنجا می‌رفتند.‏ پولُس و همراهانش متوجه شدند که مردم کنار یک رودخانه بیرون شهر «برای دعا دور هم جمع می‌شوند.‏»‏ b پس آن‌ها هم روز شَبّات به آنجا رفتند و دیدند که گروهی از زنان خدا را می‌پرسند.‏ پولُس و همراهانش نشستند و با آن‌ها صحبت کردند.‏ یکی از زنان که به صحبت‌هایشان گوش می‌داد،‏ لیدیه بود.‏ ‹یَهُوَه دل او را باز کرد.‏› لیدیه آن قدر تحت تأثیر تعالیم آن‌ها قرار گرفت که با تمام اعضای خانواده‌اش تعمید گرفت.‏ بعد پولُس و همراهانش را دعوت کرد که خانه‌اش بمانند.‏ c​—‏اعما ۱۶:‏۱۳-‏۱۵‏.‏

۹.‏ خیلی‌ها چطور از پولُس سرمشق گرفته‌اند و چه برکت‌هایی نصیبشان شده است؟‏

۹ وقتی لیدیه تعمید گرفت،‏ پولُس و همراهانش خیلی شاد شدند.‏ پولُس حتماً خوشحال بود که راهنمایی روح‌القدس را دنبال کرده و به مقدونیه رفته بود.‏ یَهُوَه از طریق او و همراهانش به دعای آن زنان خداترس جواب داد.‏ امروزه برادران و خواهرانمان،‏ سالمند و جوان،‏ متأهل و مجرّد به جاهایی می‌روند که نیاز بیشتری به مبشّر است.‏ آن‌ها مشکلات و سختی‌ها را تحمّل می‌کنند،‏ چون وقتی کسانی مثل لیدیه حقیقت را قبول می‌کنند،‏ دل این هم‌ایمانانمان شاد می‌شود.‏ آیا شما هم می‌توانید به جایی که نیاز بیشتری به مبشّر است،‏ بروید؟‏ اگر این کار را بکنید،‏ برکت‌های زیادی در انتظارتان است.‏ برای مثال،‏ برادری جوان به اسم آرون به یکی از کشورهای آمریکای مرکزی رفت.‏ او هم مثل خیلی‌ها که برای موعظه به کشورهای دیگر رفته‌اند،‏ می‌گوید:‏ «خدمت در کشوری دیگر کمکم کرده که به یَهُوَه نزدیک‌تر شوم.‏ موعظه اینجا عالیست!‏ من با هشت نفر کتاب مقدّس را مطالعه می‌کنم.‏»‏

ما چطور می‌توانیم «به مقدونیه» برویم؟‏

‏«گروهی از مردم با آن‌ها همدست شدند» (‏اعما ۱۶:‏۱۶-‏۲۴‏)‏

۱۰.‏ دیوها چطور تلاش کردند که جلوی فعالیت پولُس و همراهانش را بگیرند؟‏

۱۰ مطمئناً شیطان از این که خبر خوش به فیلیپی رسیده بود خیلی عصبانی بود،‏ چون او و دیوهایش دیگر نمی‌توانستند مردم آنجا را گمراه کنند.‏ پس جای تعجب نیست که باعث شدند،‏ مردم با پولُس و همراهانش مخالفت کنند.‏ در فیلیپی دختر دیوزده‌ای بود که قدرت غیب‌گویی داشت.‏ او از این راه پول زیادی برای اربابانش درمی‌آورد.‏ یک روز که پولُس و همراهانش به «محل دعا» می‌رفتند،‏ آن دختر دنبال آن‌ها راه افتاد و فریاد می‌زد:‏ «این مردان غلامان خدای متعال هستند و راه نجات را به شما اعلام می‌کنند.‏» شاید دیوی که آن دختر را مجبور کرد این حرف‌ها را بزند،‏ می‌خواست مردم فکر کنند که غیب‌گویی‌های آن دختر و تعالیم پولُس هر دو از طرف خداست.‏ به این شکل مردم گیج و گمراه می‌شدند و نمی‌توانستند بفهمند کدام یک حقیقت را می‌گوید.‏ اما پولُس دیو را از آن دختر بیرون کرد و او ساکت شد.‏​—‏اعما ۱۶:‏۱۶-‏۱۸‏.‏

۱۱.‏ چه اتفاقی برای پولُس و سیلاس افتاد؟‏

۱۱ وقتی اربابان آن دختر دیدند که دیگر از این راه نمی‌توانند پول دربیاورند،‏ خیلی عصبانی شدند.‏ برای همین پولُس و سیلاس را گرفتند و کشان‌کشان به بازار پیش مقامات شهر،‏ که مأموران رومی بودند،‏ بردند.‏ آن‌ها برایشان دادگاه تشکیل دادند.‏ آن اربابان می‌دانستند که این مقامات وطن‌پرستند و از یهودیان متنفرند.‏ پس به آن‌ها گفتند:‏ «این مردان یهودی،‏ شهر ما را به هم ریخته‌اند!‏ این افراد آداب و رسومی را تبلیغ می‌کنند که برخلاف قوانین ما رومیان است.‏» حرف‌های این اربابان فوراً روی گروهی از مردم که در بازار شهر بودند،‏ تأثیر گذاشت و آن‌ها با آن اربابان همدست شدند.‏ بعد،‏ ‹مأموران دستور دادند که پولُس و سیلاس را با چوب بزنند› و آن‌ها را به زندان بیندازند.‏ نگهبان زندان «آن‌ها را به بخش داخلی زندان برد و پاهایشان را در کُنده گذاشت.‏» (‏اعما ۱۶:‏۱۹-‏۲۴‏)‏ وقتی نگهبان درِ سلول را بست،‏ آنقدر آنجا تاریک بود که مطمئناً پولُس و سیلاس نمی‌توانستند همدیگر را ببینند.‏ اما یَهُوَه آن‌ها را می‌دید.‏​—‏مز ۱۳۹:‏۱۲‏.‏

۱۲.‏ الف)‏ پولُس و همراهانش چه دیدی به آزار و اذیت داشتند و چرا؟‏ ب)‏ شیطان و کسانی که زیر نفوذ او هستند،‏ امروزه چطور با ما مخالفت می‌کنند؟‏

۱۲ عیسی از قبل به پیروانش گفته بود که مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند.‏ (‏یو ۱۵:‏۲۰‏)‏ پس وقتی پولُس و همراهانش به مقدونیه رفتند،‏ برای هر مخالفتی آماده بودند.‏ برای همین وقتی مردم با آن‌ها مخالفت کردند،‏ می‌دانستند دلیلش این نیست که یَهُوَه از آن‌ها ناراضی است،‏ بلکه شیطان است که از دستشان خیلی عصبانی است.‏ امروزه هم مردم زیر نفوذ شیطان،‏ مثل مردم فیلیپی رفتار می‌کنند.‏ مخالفان در مدرسه و در محیط کار در مورد ما دروغ می‌گویند و دیگران را علیه ما تحریک می‌کنند.‏ در بعضی از کشورها،‏ مخالفان ما را به دادگاه می‌برند و در واقع می‌گویند:‏ ‹این شاهدان همه جا را به هم ریخته‌اند.‏ آن‌ها آداب و رسومی را تبلیغ می‌کنند که برخلاف باورهای ماست.‏› در بعضی از جاها هم برادران و خواهرانمان را کتک می‌زنند و زندانی می‌کنند.‏ اما یَهُوَه همه چیز را می‌بیند.‏​—‏۱پطر ۳:‏۱۲‏.‏

‏«فوراً تعمید گرفتند» (‏اعما ۱۶:‏۲۵-‏۳۴‏)‏

۱۳.‏ چه اتفاقی افتاد که نگهبان زندان پرسید:‏ «من باید چه کار کنم تا نجات پیدا کنم؟‏»‏

۱۳ مطمئناً مدتی طول کشید تا پولُس و سیلاس بفهمند که آن روز چه بر سرشان آمده بود.‏ اما حدود نیمه‌شب،‏ دردشان آنقدر آرام شده بود که «مشغول دعا بودند و با خواندن سرود،‏ خدا را ستایش می‌کردند.‏» بعد ناگهان زلزلهٔ شدیدی اتفاق افتاد!‏ نگهبان زندان از خواب پرید و دید که درهای زندان باز است و فکر کرد که زندانی‌ها فرار کرده‌اند.‏ او می‌دانست به خاطر این می‌تواند مجازات شود.‏ «پس شمشیرش را کشید تا خودش را بکشد.‏ ولی پولُس با صدای بلند گفت:‏ ‹به خودت صدمه نزن!‏ ما همه اینجا هستیم!‏›» نگهبان که مضطرب بود از آن‌ها پرسید:‏ «آقایان،‏ من باید چه کار کنم تا نجات پیدا کنم؟‏» پولُس و سیلاس نمی‌توانستند او را نجات دهند،‏ فقط عیسی می‌توانست این کار را بکند.‏ پس به او گفتند:‏ ‹به عیسای سَرور ایمان بیاور تا نجات پیدا کنی.‏›​—‏اعما ۱۶:‏۲۵-‏۳۱‏.‏

۱۴.‏ الف)‏ پولُس و سیلاس چه کمکی به نگهبان زندان کردند؟‏ ب)‏ چه برکتی نصیب پولُس و سیلاس شد؟‏

۱۴ پولُس مطمئن بود که نگهبان زندان صادقانه این سؤال را پرسید.‏ آن مرد،‏ غیریهودی بود و با نوشته‌های مقدّس آشنایی نداشت.‏ او قبل از این که مسیحی بشود،‏ باید تعالیم پایه‌ای حقیقت را یاد می‌گرفت.‏ پس پولُس و سیلاس «کلام یَهُوَه» را به او موعظه کردند.‏ آن‌ها آن قدر غرق حرف زدن با او بودند که احتمالاً درد کتک‌هایی را که خورده بودند،‏ فراموش کردند.‏ اما نگهبان زخم‌های عمیق پشتشان را دید و آن را تمیز کرد.‏ بعد او و تمام اعضای خانواده‌اش «فوراً تعمید گرفتند.‏» پولُس و سیلاس آزار و اذیت را تحمّل کردند و شادی‌شان را از دست ندادند.‏ برای همین آن شب توانستند به آن نگهبان و خانواده‌اش کمک کنند.‏ چه برکت بزرگی!‏​—‏اعما ۱۶:‏۳۲-‏۳۴‏.‏

۱۵.‏ الف)‏ امروزه چطور خیلی از شاهدان یَهُوَه از پولُس و سیلاس سرمشق می‌گیرند؟‏ ب)‏ چرا باید همچنان به کسانی که در محدوده‌مان زندگی می‌کنند،‏ موعظه کنیم؟‏

۱۵ خیلی از شاهدان یَهُوَه هم،‏ وقتی به خاطر ایمانشان زندانی بوده‌اند،‏ به دیگران موعظه کرده‌اند و یَهُوَه به تلاش‌هایشان برکت داده است.‏ مثلاً در یک کشور،‏ وقتی که فعالیتمان ممنوع بود،‏ تقریباً نصفی از شاهدان یَهُوَه حقیقت را در زندان یاد گرفتند.‏ (‏اشع ۵۴:‏۱۷‏)‏ توجه کنید که نگهبان زندان بعد از زلزله،‏ از پولُس کمک خواست.‏ امروزه هم بعضی‌ها که علاقه‌ای به خبر خوش ندارند،‏ شاید بعد از یک اتفاق تکان‌دهنده علاقه نشان دهند.‏ برای همین ما در محدوده‌مان همچنان موعظه می‌کنیم تا به چنین افرادی کمک کنیم.‏

‏«آیا حالا می‌خواهند که ما مخفیانه از زندان بیرون برویم؟‏» (‏اعما ۱۶:‏۳۵-‏۴۰‏)‏

۱۶.‏ روز بعد از این که پولُس و سیلاس را کتک زدند،‏ چه شد؟‏

۱۶ وقتی صبح شد،‏ مقامات شهر دستور آزادی پولُس و سیلاس را دادند.‏ اما پولُس گفت:‏ «ما را با این که تابعیت رومی داریم،‏ جلوی مردم زدند و بدون محاکمه به زندان انداختند.‏ آیا حالا می‌خواهند که ما مخفیانه از زندان بیرون برویم؟‏ اصلاً امکان ندارد!‏ ما از اینجا تکان نمی‌خوریم!‏ بگذار خودشان بیایند و ما را بیرون ببرند.‏» مقامات شهر وقتی شنیدند که پولُس و سیلاس تابعیت رومی دارند،‏ وحشت کردند.‏ چون حقوق شهروندی آن‌ها را زیر پا گذاشته بودند.‏ d اما ورق برگشت.‏ آن‌ها پولُس و سیلاس را جلوی مردم کتک زده بودند،‏ الآن هم باید جلوی مردم از آن‌ها معذرت‌خواهی می‌کردند.‏ مقامات شهر از آن‌ها خواهش کردند که شهر فیلیپی را ترک کنند.‏ پولُس و سیلاس قبول کردند،‏ اما اول به برادران و خواهرانی که تازه تعمید گرفته بودند،‏ سر زدند و آن‌ها را تشویق کردند.‏ بعد از آن شهر رفتند.‏

۱۷.‏ برادران و خواهران جدید در فیلیپی از پولُس و سیلاس چه درسی گرفتند؟‏

۱۷ اگر پولُس و سیلاس قبلاً گفته بودند که شهروند روم هستند،‏ به احتمال زیاد آن‌ها را کتک نمی‌زدند.‏ (‏اعما ۲۲:‏۲۵،‏ ۲۶‏)‏ اما آن وقت،‏ برادران و خواهران در فیلیپی شاید فکر می‌کردند که پولُس و سیلاس برای این که شکنجه نشوند،‏ این موضوع را مطرح کرده‌اند.‏ این چه تأثیری روی برادران و خواهرانی می‌گذاشت که تابعیت رومی نداشتند؟‏ چون هیچ قانونی نبود که از آن‌ها در برابر آزار و اذیت محافظت کند.‏ پولُس و سیلاس به آن‌ها نشان دادند کسی که پیرو عیسی می‌شود،‏ حتی تحت آزار و اذیت هم می‌تواند وفادار بماند.‏ به این شکل،‏ آن‌ها الگوی خوبی برای آن برادران و خواهران جدید بودند.‏ همین طور،‏ وقتی پولُس و سیلاس بعداً از حق شهروندی‌شان دفاع کردند،‏ مقامات شهر جلوی همهٔ مردم اعلام کردند که کارشان غیرقانونی بوده است.‏ احتمالاً آن‌ها از آن به بعد قانون را بیشتر رعایت می‌کردند و مخالفان هم کمتر به مسیحیان حمله می‌کردند.‏

۱۸.‏ الف)‏ سرپرستان جماعت چطور نمونهٔ پولُس را دنبال می‌کنند؟‏ ب)‏ ما چطور از حقمان برای موعظهٔ خبر خوش دفاع می‌کنیم و آن را به صورت قانونی به ثبت می‌رسانیم؟‏

۱۸ امروزه هم سرپرستان جماعت نمونهٔ خوبی برای دیگران هستند.‏ آن‌ها هر کاری که انتظار دارند بقیه انجام دهند،‏ خودشان هم انجام می‌دهند.‏ ما می‌خواهیم مثل پولُس مراقب باشیم که در چه شرایطی و چطور از حق و حقوق‌مان دفاع کنیم.‏ اگر لازم باشد از دادگاه محلی،‏ کشوری و بین‌المللی برای دفاع از حق پرستشمان درخواست کمک می‌کنیم.‏ هدف ما «دفاع از حقمان برای موعظهٔ خبر خوش و به ثبت رساندن قانونیِ آن» است،‏ نه اصلاحات اجتماعی.‏ پولُس این را حدوداً ۱۰ سال بعد از اتفاقاتی که در فیلیپی برایش افتاد،‏ به آن جماعت گفت.‏ (‏فیلیپ ۱:‏۷‏)‏ فرق نمی‌کند که رأی دادگاه چه باشد،‏ ما هم مثل پولُس و همراهانش می‌خواهیم هر جا که روح مقدّس یَهُوَه ما را راهنمایی می‌کند،‏ خبر خوش را اعلام کنیم.‏​—‏اعما ۱۶:‏۱۰‏.‏

a کادر «‏ لوقا،‏ نویسندهٔ کتاب اعمال‏» ملاحظه شود.‏

b یهودیان احتمالاً به یکی از این دو دلیل نمی‌توانستند در شهر فیلیپی کنیسه داشته باشند.‏ اول این که رومیان به یهودیان اجازهٔ این کار را نمی‌دادند،‏ چون اکثر شهروندان این شهر،‏ سربازان بازنشستهٔ رومی بودند.‏ دوم این که برای داشتن کنیسه باید حداقل ده مرد یهودی در آن شهر زندگی می‌کردند که احتمالاً این تعداد مرد در آنجا نبودند.‏

c کادر «‏ لیدیه،‏ فروشندهٔ پارچه‌های ارغوانی‏» ملاحظه شود.‏

d طبق قوانین روم،‏ یک شهروند رومی باید در دادگاهی قانونی محاکمه می‌شد و بدون حکم دادگاه هیچ وقت نباید در ملأ عام مجازات می‌شد.‏