واژهنامهٔ کتاب مقدّس
آ ا ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی
آ
آتشدان.
ظرفی از طلا، نقره یا مس که در خیمهٔ مقدّس و معبد برای سوزاندن بخور، برداشتن زغال از مذبح و برداشتن فتیلههای سوختهشده از چراغدان طلایی، استفاده میشد.—خرو ۳۷:۲۳؛ ۲تو ۲۶:۱۹؛ عب ۹:۴.
آرامی (زبان).
این زبان به عنوان یک زبان سامی شناخته شده و به زبان عبری نزدیک است. الفبای زبان آرامی همان الفبای زبان عبری است. در ابتدا فقط اَرامیان به این زبان صحبت میکردند. ولی بعدها زبان آرامی در امپراتوریهای آشور و بابِل برای کارهای تجاری و ایجاد ارتباط، زبان بینالمللی شد. این زبان همچنین زبان رسمی و اداری امپراتوری فارس بود. (عز ۴:۷) بعضی از قسمتهای کتابهای عِزرا، اِرْمیا و دانیال به زبان آرامی نوشته شده است.—عز ۴:۸–۶:۱۸؛ ۷:۱۲-۲۶؛ ار ۱۰:۱۱؛ دان ۲:۴ب–۷:۲۸.
آریوپاگوس.
یا آرئوپاژ. تپهٔ بلندی در شهر آتن که در شمال غربی آکروپولیس قرار دارد. آریوپاگوس همچنین اسم شورا یا دادگاهی بود که جلسههای آن در آنجا تشکیل میشد. فیلسوفهای رَواقی و اِپیکوری، پولُس را به آریوپاگوس بردند تا او دلیل اعتقاداتش را در آنجا توضیح دهد.—اع ۱۷:۱۹.
آزادانه.
به یونانی پَرِسیا، میتواند به این معنی باشد که شخص بدون این که در خود محدودیتی حس کند، آزادانه در مورد تعالیم مسیحی صحبت کند. همین طور میتواند به وضعیت شخص در مقابل خدا اشاره داشته باشد؛ این که شخص با اعتماد و بدون عذاب وجدان او را پرستش کند. این واژهٔ یونانی میتواند به مفهومی کلّیتر به رفتار شخص در رابطهاش با خدا هم اشاره داشته باشد.—اع ۲۸:۳۱؛ اف ۳:۱۲، پاورقی؛ ۱تی ۳:۱۳.
آسیا.
در نوشتههای مقدّس یونانی اسم یکی از ایالتهای رومی است که امروزه بخش غربی ترکیه و بعضی از جزیرههای نزدیک ساحل ترکیه مثل ساموس و پاتموس است. پایتخت این ایالت، شهر اِفِسُس بود. (اع ۲۰:۱۶؛ مک ۱:۴)—ضمیمهٔ ب۱۳.
آفت.
یا سِفیدَک. هر نوع بیماری قارچی در گیاهان. بعضیها معتقدند که در کتاب مقدّس منظور بیماری «زنگ سیاه گندم» است.—۱پا ۸:۳۷.
آمین.
به معنی «این طور شود» یا «مطمئناً این طور میشود.» از کلمهٔ عبری اَمَن گرفته شده که به معنی «وفادار بودن» یا «امین بودن» است. بعد از قسم خوردن، دعا کردن یا گفتن حرفی مهم، به نشانهٔ موافقت و تأیید آن موضوع، «آمین» گفته میشد. در کتاب مکاشفه این واژه به عنوان لقبی برای عیسی به کار رفته است.—تث ۲۷:۲۶؛ ۱تو ۱۶:۳۶؛ مک ۳:۱۴.
آو.
بعد از دوران تبعید یهودیان در بابِل، آو پنجمین ماه تقویم مذهبی آنها و یازدهمین ماه تقویم غیرمذهبیشان بود. این ماه از اواسط ژوئیه (اواخر تیر) شروع میشد و تا اواسط اوت (اواخر مرداد) ادامه داشت. در کتاب مقدّس به جای استفاده از اسم این ماه، فقط به «ماه پنجم» اشاره شده است. (اعد ۳۳:۳۸؛ عز ۷:۹)—ضمیمهٔ ب۱۵.
ا
ابلیس.
این لقب به معنی «تهمتزن» است و در نوشتههای مقدّس یونانی به شیطان نسبت داده شده است، چون شیطان بزرگترین تهمتزن و متهمکنندهٔ اصلی یَهُوَه خداست. ابلیس کسی است که دربارهٔ یَهُوَه، کلام او و نام مقدّسش حرفهای دروغ میزند.—مت ۴:۱؛ یو ۸:۴۴؛ مک ۱۲:۹.
اَبیب.
یا آویو. اسم اصلی اولین ماه تقویم مذهبی یهودیان و هفتمین ماه تقویم غیرمذهبیشان. این اسم به معنی «خوشههای تازهٔ غلّه» است. این ماه از اواسط مارس (اواخر اسفند) شروع میشد و تا اواسط آوریل (اواخر فروردین) ادامه داشت. بعد از دوران تبعید یهودیان در بابِل، اسم این ماه به «نیسان» تغییر پیدا کرد. (تث ۱۶:۱)—ضمیمهٔ ب۱۵.
اِتانیم.
اسم هفتمین ماه تقویم مذهبی یهودیان و اولین ماه تقویم غیرمذهبیشان. این ماه از اواسط سپتامبر (اواخر شهریور) شروع میشد و تا اواسط اکتبر (اواخر مهر) ادامه داشت. بعد از دوران تبعید یهودیان در بابِل، اسم این ماه به «تیشری» تغییر پیدا کرد. (۱پا ۸:۲)—ضمیمهٔ ب۱۵.
اتیوپی.
یک سرزمین باستانی در جنوب مصر. این منطقه شامل جنوبیترین بخش مصر امروزی و نیمهٔ شمالی سودان امروزی میشد. گاهی کلمهٔ عبری کوش هم به صورت اتیوپی ترجمه شده است.—اس ۱:۱، پاورقی.
احضارکنندهٔ ارواح.
یا واسطهٔ احضار ارواح. کسی که ادعا میکند با مردگان صحبت میکند.—لا ۲۰:۲۷؛ تث ۱۸:۱۰-۱۲؛ ۲پا ۲۱:۶.
اَخائیه.
در نوشتههای مقدّس یونانی، اَخائیه اسم ایالتی رومی در جنوب یونان است که شهر قُرِنتُس پایتخت آن بود. در زمان باستان اَخائیه شامل تمام شبهجزیرهٔ «پلوپونز» و قسمت مرکزی کشور یونان هم میشد. (اع ۱۸:۱۲)—ضمیمهٔ ب۱۳.
اَدار.
بعد از دوران تبعید یهودیان در بابِل، اَدار دوازدهمین ماه تقویم مذهبی آنها و ششمین ماه تقویم غیرمذهبیشان بود. این ماه از اواسط فوریه (اواخر بهمن) شروع میشد و تا اواسط مارس (اواخر اسفند) ادامه داشت. (اس ۳:۷)—ضمیمهٔ ب۱۵.
اَدوم.
اسم دیگر عیسو پسر اسحاق. نوادگان عیسو (همان اَدوم) منطقهٔ کوهستانی سِعیر را که بین دریای مرده و خلیج عَقَبه قرار داشت، به تصرّف درآوردند. این منطقه به «اَدوم» معروف شد. (پی ۲۵:۳۰؛ ۳۶:۸)—ضمیمههای ب۳ و ب۴.
ارابه.
وسیلهای که دو چرخ داشت و با اسب کشیده میشد. در درجهٔ اول در جنگها از آن استفاده میشد، ولی گاهی هم برای حمل و نقل.—خرو ۱۴:۲۳؛ دا ۴:۱۳؛ اع ۸:۲۸.
اَرام؛ اَرامیان.
«اَرام» یکی از پسران سام بود و «اَرامیان» نوادگان او هستند. آنها بیشتر در محدودهای زندگی میکردند که وسعتش از کوهستانهای لبنان تا بینالنهرین و از رشتهکوه توروس در شمال تا دمشق و زمینهای جنوب آن بود. اسم این ناحیه در زبان عبری «اَرام» بود، ولی بعدها «سوریه» نامیده شد و ساکنانش به سوریها معروف شدند.—پی ۲۵:۲۰؛ تث ۲۶:۵؛ هو ۱۲:۱۲.
ارتباط با ارواح.
اعتقاد به این که روح شخص بعد از مرگ به زندگی ادامه میدهد و میتواند با زندگان ارتباط برقرار کند، به خصوص از طریق احضارکنندهٔ ارواح یا مدیوم. کلمهٔ یونانی فارماکیا که «ارتباط با ارواح» ترجمه شده، به معنی «تجویز دارو» است، چون در زمان قدیم برای جادوگری با استفاده از قدرت دیوها از دارو یا مواد مخدّر استفاده میشد.—غلا ۵:۲۰؛ مک ۲۱:۸.
ارتداد.
در زبان یونانی از فعلی گرفته شده که به معنی «دور ایستادن» است. وقتی این کلمه به صورت اسم استفاده میشود به مفهوم سرکشی، کنار کشیدن و ترک کردن چیزی است. در نوشتههای مقدّس یونانی، کلمهٔ «ارتداد» در درجهٔ اول در مورد کسانی به کار میرود که پرستش حقیقی را ترک میکنند و عمداً با تعالیم آن مخالفت میکنند.—ام ۱۱:۹؛ اع ۲۱:۲۱؛ ۲تس ۲:۳.
ازدواج با زن برادر.
در زمان باستان اگر مردی بدون این که صاحب فرزند شود میمرد، مرسوم بود که برادرش با بیوهٔ او ازدواج کند تا نسلی برای برادر فوتشدهاش به جا بگذارد.—پی ۳۸:۸؛ تث ۲۵:۵.
اسرائیل.
اسمی که خدا به یعقوب داد. بعدها این اسم به نوادگان یعقوب هم که یک قوم شدند اشاره میکرد. نوادگان ۱۲ پسر یعقوب گاهی قوم اسرائیل، خاندان اسرائیل یا اسرائیلیان خوانده شدهاند. همچنین اسرائیل اسم ۱۰ طایفهٔ پادشاهی شمالی بود که از پادشاهی جنوبی جدا شد. بعدها مسیحیان مسحشده هم «اسرائیل خدا» نامیده شدند.—غلا ۶:۱۶؛ پی ۳۲:۲۸؛ ۲سم ۷:۲۳؛ رو ۹:۶.
اَشیره.
رجوع به «تیرکهای بتپرستی.»
اعمال نامشروع جنسی.
به یونانی پُرنیا. این کلمه در نوشتههای مقدّس یونانی به اعمال جنسی خاصّی اشاره دارد که خدا ممنوع کرده است؛ از قبیل زنا، فاحشگی، رابطهٔ جنسی بین دو فرد مجرد، همجنسبازی و رابطهٔ جنسی با حیوانات. در کتاب مکاشفه به صورت مجازی از فاحشهای به اسم «بابِل بزرگ» صحبت میشود که نمایانگر دینهای دروغین است. چون این دینها برای رسیدن به قدرت و ثروت با حکمرانهای دنیا رابطهٔ نزدیک برقرار کردهاند. (مک ۱۴:۸؛ ۱۷:۲؛ ۱۸:۳؛ مت ۵:۳۲؛ اع ۱۵:۲۹؛ غلا ۵:۱۹)—رجوع به «فاحشه.»
اِفرایِم.
اسم پسر دوم یوسِف. بعدها اِفرایِم اسم یکی از طایفههای اسرائیل شد. وقتی طایفههای اسرائیلیان به دو گروه تقسیم شدند، «اِفرایِم» به عنوان برجستهترین طایفه، معرف ده طایفهٔ پادشاهی اسرائیل شد.—پی ۴۱:۵۲؛ ار ۷:۱۵.
اَفْسَنتین.
چند نوع گیاه با بافت چوبی که خیلی خوشبو هستند اما طعم بسیار تلخی دارند. در کتاب مقدّس اَفسَنتین به طور سمبولیک برای تأثیر تلخ کارهای غیراخلاقی، بردگی، بیعدالتی و ارتداد به کار رفته است. این کلمه در مکاشفه ۸:۱۱ به مادهای تلخ و سمی اشاره دارد و اسم دیگر آن «خاراگوش» است.—تث ۲۹:۱۸؛ ام ۵:۴؛ ار ۹:۱۵؛ عا ۵:۷.
الف و ی.
در کتاب مکاشفه حروف ‹الف› و ‹ی› سه بار کنار هم به کار رفته و عنوانی برای خداست. در این آیهها، این عبارت به معنی «اول و آخر» و «شروع و پایان» است.—مک ۱:۸؛ ۲۱:۶؛ ۲۲:۱۳.
انبر.
ابزاری از جنس طلا. چراغخاموشکنی که احتمالاً شبیه انبر بود و در خیمهٔ مقدّس و معبد برای خاموش کردن شعلهٔ چراغها استفاده میشد.—خرو ۳۷:۲۳.
انگشتر مُهردار.
نوعی مُهر که به انگشت میکردند یا با نخی دور گردن میانداختند. این مُهر نشان اقتدار یک حاکم یا صاحبمنصب بود. (پی ۴۱:۴۲)—رجوع به «مُهر.»
اوریم و تُمّیم.
دو شئ سنگی که کاهن اعظم مثل قرعه از آنها استفاده میکرد تا ببینند خواست یَهُوَه دربارهٔ سؤالهایی که اهمیت ملی داشت چیست. وقتی کاهن اعظم وارد خیمهٔ مقدّس میشد، اوریم و تُمّیم را در سینهپوش خود میگذاشت. ظاهراً بعد از این که بابِلیها اورشلیم را ویران کردند، دیگر از اوریم و تُمّیم استفاده نشد.—خرو ۲۸:۳۰؛ نح ۷:۶۵.
ایفود.
لباسی شبیه یک پیشبند که مخصوص کاهنان بود. کاهن اعظم ایفود خاصّی میپوشید که با ۱۲ سنگ گرانقیمت تزیین شده بود. (خرو ۲۸:۴، ۶)—ضمیمهٔ ب۵.
ایفه.
واحد اندازهگیری جامدات و اسم ظرفی که برای اندازهگیری غلّات استفاده میشد. گنجایش این ظرف برابر با واحد حجم بَت، یعنی ۲۲ لیتر بود. (خرو ۱۶:۳۶؛ حز ۴۵:۱۰)—ضمیمهٔ ب۱۴.
ایلول.
بعد از دوران تبعید یهودیان در بابِل، ششمین ماه تقویم مذهبی آنها و دوازدهمین ماه تقویم غیرمذهبیشان «ایلول» نامیده شد. این ماه از اواسط اوت (اواخر مرداد) شروع میشد و تا اواسط سپتامبر (اواخر شهریور) ادامه داشت. (نح ۶:۱۵)—ضمیمهٔ ب۱۵.
ایلیریکوم.
ایالتی رومی در شمال غربی یونان. پولُس برای خدمت تا این ایالت سفر کرد. اما مشخص نیست که سفر او فقط تا مرز این ایالت بوده یا در آن ایالت هم موعظه کرده است. (رو ۱۵:۱۹)—ضمیمهٔ ب۱۳.
ایوان سلیمان.
گذرگاهی سرپوشیده در شرق صحن بیرونی معبد در دوران عیسی که مردم معتقد بودند از معبد سلیمان باقی مانده است. عیسی یک بار در زمستان از آنجا گذشت. مسیحیان قرن اول برای پرستش آنجا جمع میشدند. (یو ۱۰:۲۲، ۲۳؛ اع ۵:۱۲)—ضمیمهٔ ب۱۱.
ب
بَت.
واحد اندازهگیری مایعات، حدود ۲۲ لیتر. در اکتشافات زمینشناسی کوزههایی با این حجم پیدا شدهاند که کلمهٔ «بَت» روی آنها حک شده است. اکثر واحدهای اندازهگیری دیگر در کتاب مقدّس، چه برای مایعات چه برای جامدات، بر اساس واحد حجم «بَت» محاسبه شدهاند. (۱پا ۷:۳۸؛ حز ۴۵:۱۴)—ضمیمهٔ ب۱۴.
بت؛ بتپرستی.
بت، تصویر یا سمبول هر چیز واقعی یا خیالی است که مردم از آن در پرستش استفاده میکنند. احترام گذاشتن یا عشق ورزیدن به بتها هم بتپرستی محسوب میشود.—مز ۱۱۵:۴؛ اع ۱۷:۱۶؛ ۱قر ۱۰:۱۴.
بخور.
مخلوطی از روغنهای معطر از گیاه بَلَسان و صمغهای مختلف که به آهستگی میسوزد و بوی خوبی دارد. برای مصرف در خیمهٔ مقدّس و معبد بخوری تهیه میشد که از چهار ماده تشکیل شده بود. بخور هر روز و هر شب روی مذبحِ بخور در قدس و در روز کفّاره در قدسالاقداس سوزانده میشد. بخور مظهر دعاهایی است که یَهُوَه از خادمان وفادارش قبول میکند. استفاده از بخور برای مسیحیان الزامی نیست.—خرو ۳۰:۳۴، ۳۵؛ لا ۱۶:۱۳؛ مک ۵:۸.
بصیر.
یا نبی. کسی که خدا به او توانایی تشخیص خواستش را میداد و چیزهایی را میدید و درک میکرد که دیگران نمیتوانستند ببینند. ریشهٔ کلمهٔ عبری آن از فعل دیدن است و گاهی به صورت مجازی استفاده شده است. در زمان قدیم وقتی کسی با مشکلی روبرو میشد برای گرفتن پند حکیمانه پیش بصیر میرفت.—۱سم ۹:۹.
بَعَل.
یکی از خدایان کنعانیان. آنها او را صاحب آسمان و باعث بارش باران و باروری میدانستند. بَعَل همین طور عنوانی برای خدایان کماهمیتتر در مناطق مختلف بود. این واژه در زبان عبری به معنی «صاحب» یا «ارباب» است.—۱پا ۱۸:۲۱؛ رو ۱۱:۴.
بَعَلزِبول. لقبی برای شیطان که
رئیس دیوهاست. این امکان وجود دارد که این واژه با کلمهٔ «بَعَلزِبوب» همخانواده باشد؛ یعنی همان بَعَل که فِلیسطیها در عِقرون پرستش میکردند.—۲پا ۱:۳؛ مت ۱۲:۲۴.
بول.
اسم هشتمین ماه تقویم مذهبی یهودیان و دومین ماه تقویم غیرمذهبیشان. این کلمه در زبان عبری با کلمهٔ «محصول» همریشه است. این ماه از اواسط اکتبر (اواخر مهر) شروع میشد و تا اواسط نوامبر (اواخر آبان) ادامه داشت. بعد از دوران تبعید یهودیان در بابِل، اسم این ماه به «حِشوان» تغییر پیدا کرد. (۱پا ۶:۳۸)—ضمیمهٔ ب۱۵.
بهای رهایی.
بهایی که برای رهایی از اسارت، مجازات، مصیبت، گناه و حتی یک تعهد پرداخته میشود. این بها لزوماً یک مبلغ مالی نبود. (اش ۴۳:۳) موارد مختلفی وجود داشت که نیاز به بهای رهایی داشت. برای مثال، همهٔ نخستزادگان پسر و نخستزادگان نر دامها در اسرائیل مال یَهُوَه بودند و باید بهای رهایی پرداخته میشد تا آنها را از استفاده در خدمت به یَهُوَه معاف کنند. (اعد ۳:۴۵، ۴۶؛ ۱۸:۱۵، ۱۶) اگر گاوی که عادت به شاخ زدن داشت و مهار نشده بود کسی را میکشت، صاحبش باید بهای رهایی میداد تا از مجازات مرگ تبرئه شود. (خرو ۲۱:۲۹، ۳۰) اما برای قتل عمد هیچ بهای رهاییای قبول نمیشد. (اعد ۳۵:۳۱) مهمترین بهای رهایی که در کتاب مقدّس آمده، بهایی است که مسیح با فدا کردن جانش پرداخت تا انسانهای مطیع و باایمان را از چنگ گناه و مرگ رها کند.—مز ۴۹:۷، ۸؛ مت ۲۰:۲۸؛ اف ۱:۷.
بهشت.
یا پردیس، فردوس. منظور باغی زیبا یا پارکمانند است. اولین باغ، عدن بود که یَهُوَه برای اولین زوج بشری ساخت. عیسی به مجرمی که با او بر تیر شکنجه اعدام میشد، گفت که زمین بهشت خواهد شد. در دوم قُرِنتیان ۱۲:۴، ظاهراً این واژه به بهشت آینده اشاره دارد و در مکاشفه ۲:۷، به بهشت آسمانی.—غز ۴:۱۳؛ لو ۲۳:۴۳.
بیماری همهگیر.
هر نوع بیماری عفونی که بهسرعت در مقیاس وسیعی شیوع پیدا کند و کشنده باشد. از این اصطلاح معمولاً در رابطه با داوری خدا استفاده میشود.—اعد ۱۴:۱۲؛ حز ۳۸:۲۲، ۲۳؛ عا ۴:۱۰.
پ
پاپیروس.
گیاهی مثل نی که در آب رشد میکند و با آن سبد، ظرف و قایق میسازند. در گذشته با آن ورقههایی مثل کاغذ برای نوشتن میساختند و خیلی از طومارها از این جنس بود.—خرو ۲:۳.
پادشاهی خدا.
منظور از این عبارت حکومت خداست که پسر او عیسی مسیح، پادشاه آن است.—مت ۱۲:۲۸؛ لو ۴:۴۳؛ ۱قر ۱۵:۵۰.
پارس.
این کلمه به سرزمین پارس و قوم پارس اشاره میکند. پارسها ظاهراً از قوم مادها بودند. در گذشتههای دور قلمروی پارسها فقط منطقهٔ جنوب غربی فلات ایران بود. در دوران حکومت کوروش کبیر پارسها بر مادها تسلّط پیدا کردند، اما امپراتوری دوگانهٔ آنها ادامه پیدا کرد. (طبق گفتهٔ تاریخدانهای زمان باستان، پدر کوروش پارس و مادرش ماد بود.) کوروش در سال ۵۳۹ ق.م. امپراتوری بابِل را شکست داد و اجازه داد که یهودیان تبعیدی به سرزمین خودشان برگردند. قلمروی امپراتوری پارس از رود سِند در شرق تا دریای اژه در غرب میرسید. یهودیان تا سال ۳۳۱ ق.م. که اسکندر کبیر پارسها را شکست داد، تحت امپراتوری پارس بودند. دانیال نبی در رؤیایی به قدرت رسیدن امپراتوری پارس را دید. کتابهای عِزرا، نِحِمیا و اِستَر هم دربارهٔ وقایعی است که در دوران امپراتوری پارس اتفاق افتاد. (عز ۱:۱؛ دان ۵:۲۸؛ ۸:۲۰)—ضمیمهٔ ب۹.
پاک.
این واژه در کتاب مقدّس فقط به معنی پاکی جسمی نیست، بلکه میتواند به معنی بیعیب و پاک بودن از لحاظ اخلاقی و روحانی هم باشد. در شریعت موسی، منظور از این کلمه این است که شخص طبق آدام و رسوم شریعت پاک است.—لا ۱۰:۱۰؛ مز ۵۱:۷؛ مت ۸:۲؛ ۱قر ۶:۱۱.
پرده.
پارچهٔ زیبایی که نقش کَرّوبیان بر آن گلدوزی شده بود. این پرده در خیمهٔ مقدّس و معبد، قدسالاقداس را از قدس جدا میکرد. (خرو ۲۶:۳۱؛ ۲تو ۳:۱۴؛ مت ۲۷:۵۱؛ عب ۹:۳)—ضمیمهٔ ب۵.
پُرنیا.
رجوع به «اعمال نامشروع جنسی.»
پِسَح.
یا پِسَخ. عید سالانهای که در چهاردهم ماه اَبیب (بعدها نیسان) به مناسبت سالگرد آزادی اسرائیلیان از مصر برگزار میشد. در این روز برّه یا بزی را سر میبریدند و بریان میکردند و با سبزیهای تلخ و نان فطیر میخوردند.—خرو ۱۲:۲۷؛ یو ۶:۴؛ ۱قر ۵:۷.
پسر انسان.
این عبارت حدود ۸۰ بار در انجیلها آمده است. در این موارد به عیسی اشاره میکند و نشان میدهد که وقتی او به دنیا آمد، یک انسان بود، نه موجودی روحی که بدن انسان به خود گرفته باشد. این عبارت همین طور نشان میدهد پیشگوییای که در دانیال ۷:۱۳، ۱۴ آمده، در مورد عیسی به تحقق میرسد. در نوشتههای مقدّس عبری، این عبارت برای حِزْقیال و دانیال به کار رفته و بالا بودن مقام خدا را نسبت به این انسانهای خاکی که پیامرسان خدا بودند نشان میدهد.—حز ۳:۱۷؛ دان ۸:۱۷؛ مت ۱۹:۲۸؛ ۲۰:۲۸.
پسران هارون.
مردانی که از نسل هارون، نوهٔ لاوی بودند. با شروع شریعت موسی، هارون به عنوان اولین کاهن اعظم انتخاب شد و نسل او به عنوان کاهن در خیمهٔ مقدّس و معبد خدمت میکردند.—۱تو ۲۳:۲۸.
پسر داوود.
این عبارت اغلب به عیسی اشاره میکند و بر این تأکید دارد که عیسی به عنوان یکی از نوادگان داوود، بر اساس عهد پادشاهی وارث تاج و تخت سلطنت است.—مت ۱۲:۲۳؛ ۲۱:۹.
پَلاس.
پارچهای زبر که برای ساخت گونی و کیسههایی مثل کیسهٔ غلّات استفاده میشد. معمولاً با پشم تیرهٔ بز بافته میشد و لباس مخصوص عزاداری بود.—پی ۳۷:۳۴؛ لو ۱۰:۱۳.
پِنتیکاست.
دومین عید از سه عید مهم یهودیان که همهٔ مردان یهودی باید برای شرکت در آن به اورشلیم میرفتند. پِنتیکاست که به معنی «پنجاهمین (روز)» است، در نوشتههای مقدّس یونانی به کار رفته است. ولی در نوشتههای مقدّس عبری به عید برداشت و عید هفتهها معروف است. این عید پنجاه روز بعد از ۱۶ نیسان برگزار میشد.—خرو ۲۳:۱۶؛ ۳۴:۲۲؛ اع ۲:۱.
پود؛ رشتههای افقی پارچه.
در پارچهبافی به نخهایی اشاره دارد که در عرض پارچه استفاده میکنند. این نخها را از زیر و روی تارها که در طول پارچه است، رد میکنند.—لا ۱۳:۵۹.
پوریم.
عیدی سالانه که در چهاردهم و پانزدهم ماه اَدار برگزار میشد. این عید یادبود نجات یهودیان از نابودی در زمان ملکه اِستِر بود. کلمهٔ غیرعبری «پوریم» به معنی «قرعهها» است. دلیل این که اسم این عید پوریم یا قرعههاست این است که در آن زمان هامان «پور» یا قرعه انداخته بود که ببیند در چه روزی نقشهاش را علیه یهودیان عملی کند.—اس ۳:۷؛ ۹:۲۶.
پیامبر.
یا نبی. کسی که خواست خدا را به مردم اعلام میکرد. پیامبران در واقع سخنگوی خدا بودند. آنها نه تنها پیشگوییها را به مردم میرساندند، بلکه تعالیم یَهُوَه، فرمانها و داوریهای او را هم اعلام میکردند.—عا ۳:۷؛ ۲پط ۱:۲۱.
پیران؛ ریشسفیدان.
در اصل منظور مردی سالخورده است، ولی در کتاب مقدّس به کسی اشاره میکند که مسئولیتهای زیادی به عهده دارد و در جامعه یا بین ملتی از اختیاراتی برخوردار است. در کتاب مکاشفه، کلمهٔ «پیر» به موجودات آسمانی اشاره میکند. وقتی کلمهٔ یونانی پِرِزبیتِرُس به کسانی اشاره میکند که هدایت اعضای جماعت را به عهده دارند، به صورت «پیر جماعت» ترجمه شده است.—خرو ۴:۲۹؛ ام ۳۱:۲۳؛ ۱تی ۵:۱۷؛ مک ۴:۴.
پیشگویی.
یا نبوّت. پیامی الهامی که شامل آشکار شدن خواست خدا یا اعلام خواست او بود. این پیام میتواند شامل تعالیم اخلاقی، فرمانها و داوریهای خدا و اعلام اتفاقی در آینده باشد.—حز ۳۷:۹، ۱۰؛ دان ۹:۲۴؛ مت ۱۳:۱۴؛ ۲پط ۱:۲۰، ۲۱.
پیشوای ارشد.
این عبارت به نقش ضروری عیسی مسیح اشاره میکند که انسانهای وفادار را از چنگ گناه و مرگ آزاد کرده و آنها را به طرف زندگی ابدی هدایت میکند.—اع ۳:۱۵؛ ۵:۳۱؛ عب ۲:۱۰؛ ۱۲:۲.
پیم.
نوعی واحد وزن. همین طور قیمتی که فِلیسطیها برای تیز کردن ابزارهای فلزی دریافت میکردند. روی بعضی از وزنههای سنگی که در حفاریهای باستانشناسی پیدا شدهاند، حروف بیصدای کلمهٔ عبری پیم حک شده است. میانگین وزن آنها معادل ٫۸۷ گرم و حدود دوسوم شِکِل است.—۱سم ۱۳:۲۰، ۲۱.
ت
تار؛ رشتههای عمودی پارچه.
در پارچهبافی به نخهایی اشاره دارد که در طول پارچه استفاده میکنند. نخهای دیگری که در عرض پارچه از زیر و روی تارها رد میکنند، پود نامیده میشود.—دا ۱۶:۱۳.
تارتاروس.
در نوشتههای مقدّس یونانی به زندانی سمبولیک اشاره دارد که فرشتههای نافرمان زمان نوح به آن انداخته شدند. در اسطورههای بتپرستان، تارتاروس به معنی سیاهچال و زندانی در اعماق زمین برای خدایان کمقدرتتر بود. اما در ۲پِطرُس ۲:۴، فعل یونانی تارتارائو که ‹انداختن به تارتاروس› ترجمه شده، به این معنی نیست که فرشتگانی که گناه کردند به چنین زندانی در اعماق زمین انداخته شدند، بلکه نشان میدهد که خدا آنها را از جایگاه بلند آسمانی و امتیازاتشان محروم کرد و کاری کرد که از نظر ذهنی در وضعیتی پست و در تاریکی مطلق باشند و نتوانند خواست خدا را درک کنند. آیندهٔ آنها هم تاریک است، چون طبق کتاب مقدّس عاقبت آنها و فرمانروایشان شیطان نابودی ابدی است. بنابراین تارتاروس نشان میدهد که آن فرشتگانِ نافرمان در پستترین وضعیت ممکن قرار دارند. این کلمه با «چاه عمیق» که در مکاشفه ۲۰:۱-۳ آمده، هممعنی نیست.
تبعید.
اخراج شدن از وطن یا خانه. فرمان تبعید اغلب توسط کسانی داده میشد که سرزمینی را فتح میکردند. در زبان عبری این کلمه به معنی «جایی را ترک کردن» است. اسرائیلیان دو بار به طور دستهجمعی تبعید شدند؛ یک بار موقعی بود که ده طایفهٔ پادشاهی شمالی اسرائیل به آشور تبعید شدند و بار دیگر زمانی بود که دو طایفهٔ پادشاهی جنوبی یهودا به بابِل تبعید شدند. بعدها کوروش، پادشاه پارس باقیماندگان این دو تبعید را به وطنشان برگرداند.—۲پا ۱۷:۶؛ ۲۴:۱۶؛ عز ۶:۲۱.
تجهیزات جنگی.
این عبارت به مفهوم سلاحها و تجهیزاتی است که شخص را برای جنگ آماده میکند.—اف ۶:۱۳-۱۷.
تخت داوری؛ مسند قضاوت.
معمولاً به سکویی پلهدار در محوطهای باز اشاره میکند. صاحبمنصبان روی آن مینشستند و حکمشان را از آنجا صادر میکردند. عبارت «تخت داوری خدا» و «تخت داوری مسیح» به طور مجازی به شیوهای که یَهُوَه برای داوری انسانها ترتیب داده، اشاره دارد.—رو ۱۴:۱۰؛ ۲قر ۵:۱۰؛ یو ۱۹:۱۳.
تِرافیم.
بتها یا خدایان خانگی که گاهی از آنها برای تَفَعُل یا مشورت دربارهٔ آینده استفاده میشد. (حز ۲۱:۲۱) بعضی از آنها به شکل و اندازهٔ یک انسان و بعضی از آنها خیلی کوچکتر بودند. (پی ۳۱:۳۴؛ ۱سم ۱۹:۱۳، ۱۶) اشیای باستانیای که در بینالنهرین پیدا شدهاند، نشان میدهند کسی که در خانواده تِرافیم را داشت وارث دارایی خانواده محسوب میشد. (شاید راحیل به همین دلیل تِرافیم پدرش را برداشته بود.) ظاهراً این موضوع در اسرائیل معمول نبود. اما بعضی از اسرائیلیان در دوران پادشاهان و داوران از مجسمههای تِرافیم برای بتپرستی استفاده میکردند. آن بتها جزو چیزهایی بود که یوشیا، پادشاه وفادار از بین برد.—دا ۱۷:۵؛ ۲پا ۲۳:۲۴؛ هو ۳:۴.
تعمید.
تعمید گرفتن به معنی «فرو رفتن» یا کاملاً زیر آب رفتن و درآمدن از آن است. عیسی تعلیم داد که تعمید گرفتن یکی از شرایط لازم برای پیروانش است. تعمیدی که یحیی میداد، همچنین تعمید با روحالقدس و تعمید با آتش جزو تعمیدهایی هستند که در کتاب مقدّس به آنها اشاره شده است.—مت ۳:۱۱، ۱۶؛ ۲۸:۱۹؛ یو ۳:۲۳؛ ۱پط ۳:۲۱.
تَمّوز.
۱) اسم خدایی بود که زنان عبرانی مرتد در اورشلیم برایش گریه میکردند. بعضی از محققان بر این عقیدهاند که تَمّوز در ابتدا یک پادشاه بود و بعد از مرگش مردم او را خدا کردند. اسم تَمّوز در نوشتههای سومری دوموزی است و به عنوان شوهر یا معشوق الٰههٔ باروری اینانا (الٰههٔ ایشتار بابِلیها) شناخته میشود. (حز ۸:۱۴) ۲) بعد از دوران تبعید یهودیان در بابِل، تَمّوز چهارمین ماه قمری تقویم مذهبی آنها و دهمین ماه تقویم غیرمذهبیشان بود. این ماه از اواسط ژوئن (اواخر خرداد) شروع میشد و تا اواسط ژوئیه (اواخر تیر) ادامه داشت.—ضمیمهٔ ب۱۵.
توبه.
در کتاب مقدّس منظور از توبه، تغییر طرز فکر همراه با پشیمانی قلبی است. شخص ممکن است از راه و روش زندگی گذشته یا کارهای اشتباهش یا کاری که در آن کوتاهی کرده، توبه کند. توبهٔ واقعی نتایجی به همراه دارد و روی کارها و تصمیمات شخص تأثیر میگذارد.—مت ۳:۸؛ اع ۳:۱۹؛ ۲پط ۳:۹.
تیر اعدام.
یا دار. تیرکی عمودی که مجرم را روی آن آویزان میکردند. بعضی قومها از این تیر برای اعدام مجرم یا به نمایش گذاشتن جسدی برای درس عبرت یا تحقیر استفاده میکردند. آشوریها که به وحشیگری در جنگ معروف بودند، تیر را از قسمت شکم اسیران تا قفسهٔ سینهشان فرو میکردند و آنها را از آن تیر آویزان میکردند. ولی در قوانین یهودیان، کسانی که به جرمهای فجیعی مثل کفرگویی یا بتپرستی متهم بودند، اول سنگسار میشدند یا به شکل دیگری کشته میشدند و بعد جسدشان از یک تیر یا درخت برای درس عبرت دیگران آویزان میشد. (تث ۲۱:۲۲، ۲۳؛ ۲سم ۲۱:۶، ۹) رومیان گاهی مجرم را به تیر میبستند و به این شکل چند روز طول میکشید که مجرم از درد و تشنگی و گرسنگی و گرمای آفتاب بمیرد. در موارد دیگر مثل اعدام عیسی، دستها و پاهای مجرم را به تیر میخکوب میکردند. (لو ۲۴:۲۰؛ یو ۱۹:۱۴-۱۶؛ ۲۰:۲۵؛ اع ۲:۲۳، ۳۶)—رجوع به «تیر شکنجه.»
تیر شکنجه.
به یونانی اِستاروس، به معنی تیر چوبی عمودی مثل تیری که عیسی را روی آن اعدام کردند. هیچ مدرکی وجود ندارد که کلمهٔ یونانی آن در زمان قدیم به معنی صلیب بوده است؛ مثل صلیبی که دینهای دروغین قبل از زمان عیسی برای قرنها به عنوان یک سمبول مذهبی استفاده میکردند. «تیر شکنجه» در فارسی مفهوم کامل کلمهٔ اصلی را میرساند، چون اِستاروس برای اشاره به شکنجه، رنج و عذاب و تحقیری که در انتظار پیروان عیسی بود استفاده شد. (مت ۱۶:۲۴؛ عب ۱۲:۲)—رجوع به «تیر اعدام.»
تیرکهای بتپرستی.
به عبری اَشیره. منظور از اَشیره، یا بتهایی تراشیده به شکل الٰههٔ اَشیره بود و یا تیرکهایی مظهر اَشیره، الٰههٔ باروری کنعانیان. از قرار معلوم این تیرکها به صورت عمودی قرار داده میشد و حداقل بخشی از آن چوبی بود. این تیرکها احتمالاً نتراشیده و شاید حتی تنهٔ یک درخت بود.—تث ۱۶:۲۱؛ دا ۶:۲۶؛ ۱پا ۱۵:۱۳.
تیشری.
—رجوع به «اِتانیم» و ضمیمهٔ ب۱۵.
ج
جذام؛ جذامی.
بیماری پوستی حاد. کلمهٔ عبریای که «جذام» ترجمه شده، فقط به بیماریای که امروزه جذام نامیده میشود محدود نیست و شامل انواع بیماریهای پوستی واگیردار هم میشود. در کتاب مقدّس جذام به آلودگیهایی در خانه یا روی لباس هم اشاره میکند. به شخص مبتلا به جذام، «جذامی» میگفتند.—لا ۱۴:۵۴، ۵۵؛ لو ۵:۱۲.
جِلعاد.
در اصل به زمینهای حاصلخیزی اشاره میکند که در سمت شرقی رود اردن قرار داشتند، یعنی زمینهای واقع در شمال و جنوب درّهٔ یَبّوق. گاهی به تمام منطقهٔ اسرائیل هم که در شرق رود اردن قرار داشت جِلعاد گفته میشد، یعنی به منطقهای که طایفهٔ رِئوبین، جاد و مَنَسّی در آن زندگی میکردند. (اعد ۳۲:۱؛ یوش ۱۲:۲؛ ۲پا ۱۰:۳۳)—ضمیمهٔ ب۴.
جماعت.
این کلمه به گروهی از مردم اشاره میکند که برای منظور یا فعالیت خاصّی دور هم جمع شدهاند. در نوشتههای مقدّس عبری، کلمهٔ «جماعت» معمولاً به قوم اسرائیل اشاره میکند و در این ترجمه، اغلب به جای واژهٔ «جماعت» از کلمهٔ «قوم» استفاده شده است. در نوشتههای مقدّس یونانی، این کلمه به جماعتهای مسیحی اشاره میکند.—۱پا ۸:۲۲؛ اع ۹:۳۱؛ رو ۱۶:۵.
چ
چاه عمیق.
به یونانی اَبیسوس، یعنی «بینهایت عمیق» یا «بیانتها و بیحد و مرز.» در نوشتههای مقدّس یونانی به مکان یا موقعیتی اشاره میکند که شخص در آن حبس است. یکی از معنیهای این عبارت گور است ولی معنیهای دیگری هم دارد.—لو ۸:۳۱؛ رو ۱۰:۷؛ مک ۲۰:۳.
چوب اندازهگیری.
یک ساقهٔ نی به طول شش ذراع که برای اندازهگیری استفاده میشد. چوب اندازهگیری طبق ذراع معمولی، معادل ٫۶۷۲ متر بود و طبق ذراع بلند، معادل ٫۱۱۳ متر. (حز ۴۰:۳، ۵؛ مک ۱۱:۱)—ضمیمهٔ ب۱۴.
ح
حارمَگِدّون.
این کلمه که از زبان عبری گرفته شده به معنی «کوه مَگِدّو» است و به «جنگ در روز بزرگ خدای قادر مطلق» اشاره میکند. در آن روز، «پادشاهان تمام زمین» برای جنگ با یَهُوَه جمع خواهند شد. (مک ۱۶:۱۴، ۱۶؛ ۱۹:۱۱-۲۱)—رجوع به «مصیبت عظیم.»
حضور.
در بعضی از قسمتهای نوشتههای مقدّس یونانی این کلمه به مفهوم زمان حضور عیسی مسیح در مقام پادشاه است؛ یعنی دورهای که از زمان به تخت نشستن او به عنوان پادشاهِ مسحشده در آسمان شروع میشود و تا روزهای آخرِ این دنیا ادامه دارد. حضور مسیح به این معنی نیست که مسیح میآید و فوراً برمیگردد، بلکه به یک دورهٔ زمانی با نشانههای مشخص اشاره دارد.—مت ۲۴:۳.
حوریب؛ کوه حوریب.
این منطقهٔ کوهستانی دورتادور کوه سینا قرار داشت. کوه حوریب اسم دیگر کوه سینا هم است. (خرو ۳:۱؛ تث ۵:۲)—ضمیمهٔ ب۳.
حوض شرابگیری.
معمولاً دو حوضچه که در سنگ آهک میتراشیدند. یکی از آنها بالاتر از دیگری قرار داشت و با مجرای کوچکی به حوضچهٔ پایینی وصل میشد. انگورها در حوضچهٔ بالایی له میشد و آبشان از طریق آن مجرا به حوضچهٔ پایینی میریخت. این اصطلاح به طور سمبولیک برای داوری خدا استفاده میشود.—اش ۵:۲؛ مک ۱۹:۱۵.
حومِر.
واحد اندازهگیری جامدات که معادل واحد «کُر» بود. بر اساس واحد حجم «بَت» یک حومِر تقریباً ۱۳۰ کیلو بود. (لا ۲۷:۱۶)—ضمیمهٔ ب۱۴.
خ
خادم جماعت.
به یونانی دیاکُنُس که اغلب «خادم» یا «خدمتگزار» ترجمه شده است. خادم جماعت به برادری اشاره دارد که به هیئت پیران در جماعت کمک میکند. برادرانی که طبق کتاب مقدّس واجد شرایط باشند، میتوانند افتخار این خدمت را داشته باشند.—۱تی ۳:۸-۱۰، ۱۲.
خبر خوش.
یا انجیل. در نوشتههای مقدّس یونانی منظور از این واژه، خبر خوش پادشاهی خدا و نجات از طریق ایمان به عیسی مسیح است.—لو ۴:۱۸، ۴۳؛ اع ۵:۴۲؛ مک ۱۴:۶.
ختنه.
برداشتن پوست سر آلت تناسلی مردان. خدا به ابراهیم و نوادگانش فرمان داد که ختنه شوند، ولی ختنه شدن برای مسیحیان الزامی نیست. در بعضی از آیههای کتاب مقدّس، کلمهٔ ختنه به طور سمبولیک به کار رفته است.—پی ۱۷:۱۰؛ ۱قر ۷:۱۹؛ فی ۳:۳.
خداوند؛ سَرور.
واژهٔ یونانی کوریئوس به معنی خداوند یا سَرور است. این واژهٔ یونانی هم برای یَهُوَه به کار رفته است و هم برای عیسی. اگر برای یَهُوَه به کار رفته باشد «خداوند» ترجمه شده است و اگر برای عیسی استفاده شده باشد «سَرور» ترجمه شده است. اگر در مضمون متن روشن نباشد که منظور کدام مفهوم این واژه است، ترجمهٔ دیگر آن هم در پاورقی ذکر شده است.—۱قر ۱۴:۳۷؛ اع ۲۰:۱۹.
خدای حقیقی.
کلمات عبری هااِلوهیم و هائِل در فارسی «خدای حقیقی» ترجمه شده است. معمولاً در عبری وقتی حرف معرفهٔ «ها» کنار کلمهٔ خدا میآید، یَهُوَه را به عنوان تنها خدای حقیقی از خدایان دروغین جدا میکند. در چنین مواردی عبارت «خدای حقیقی» معنی کامل کلمهٔ عبری را میرساند.—پی ۵:۲۲، ۲۴؛ ۴۶:۳؛ تث ۴:۳۹.
خدمت مقدّس.
هر نوع خدمت یا کار مقدّسی که مستقیماً با پرستش خدا در ارتباط باشد.—رو ۱۲:۱؛ مک ۷:۱۵.
خراج.
مبلغی که یک حکومت یا حکمران به حکومتی مسلّط بر خودش پرداخت میکرد تا صلح را نگه دارد یا حمایت آنها را داشته باشد. (۲پا ۳:۴؛ ۱۸:۱۴-۱۶؛ ۲تو ۱۷:۱۱) این کلمه برای مالیات سرانه هم استفاده میشد.—نح ۵:۴؛ رو ۱۳:۷.
خرمنکوبی؛ خرمنگاه.
فرایند جدا کردن غلّات از پوسته و ساقهٔ آنها؛ مکانی که این کار را در آن انجام میدادند. خرمنکوبی با یک چوب انجام میشد. اما اگر محصول زیاد بود، با وسایل خاصّی مثل خرمنکوب که حیوانات آن را میکشیدند انجام میشد. این وسایل روی غلّاتی که در خرمنگاه پخش شده بود کشیده میشد. خرمنگاه زمینی گرد و مسطح، روی بلندی و در معرض باد بود.—لا ۲۶:۵؛ اش ۴۱:۱۵؛ مت ۳:۱۲.
خطا.
زیر پا گذاشتن قانون. در کتاب مقدّس معمولاً هممعنی «گناه» است.—مز ۵۱:۳؛ رو ۵:۱۴.
خمیرمایه.
مادهای که برای تخمیر خمیر یا مایعات به آنها اضافه میشد. معمولاً مقداری از خمیر تخمیرشدهای بود که از قبل باقی مانده بود. این واژه اغلب در کتاب مقدّس سمبول گناه و فساد است، اما برای اشاره به رشد پنهانی و گسترده هم استفاده شده است.—خرو ۱۲:۲۰؛ مت ۱۳:۳۳؛ غلا ۵:۹.
خواجه.
معنی تحتاللفظی این کلمه، مرد عقیمشده است. این مردان اغلب در دربار خدمت میکردند و خدمتگزار ملکه و زنان حرم بودند. این واژه به مردانی هم اشاره دارد که بدون این که عقیم شده باشند، برای خدمت در دربار پادشاه تعیین میشدند. این کلمه به کسانی هم اشاره میکند که «به خاطر پادشاهی آسمانها از ازدواج کردن چشم میپوشند.» در واقع آنها خویشتنداری نشان میدهند، چون میخواهند زندگیشان را کاملاً وقف خدمت به خدا بکنند.—مت ۱۹:۱۲؛ اس ۲:۱۵؛ اع ۸:۲۷.
خوشهچینی.
چیدن یا جمع کردن باقیماندهٔ خوشههایی که دروگران، خواسته یا ناخواسته در مزرعه به جا میگذاشتند. در شریعت موسی به مردم فرمان داده شده بود که کنار مزرعههایشان را کاملاً درو نکنند و تمام زیتونها یا انگورها را جمع نکنند. خدا به فقیران، رنجدیدگان، بیگانگان، یتیمان و بیوهزنان حق خوشهچینی داده بود تا چیزی را که بعد از برداشت محصول باقی میمانْد، جمع کنند.—روت ۲:۷.
خیمهٔ مقدّس.
خیمهای قابلحمل که اسرائیلیان بعد از خروج از مصر برای پرستش استفاده میکردند. صندوق عهد یَهُوَه که مظهر حضور یَهُوَه بود، در آن خیمه قرار داشت. خیمهٔ مقدّس جایی برای پرستش و تقدیم قربانیها بود. اسم دیگر آن «خیمهٔ ملاقات» بود. چهارچوبهای دیوار خیمه، چوبی بود و دورتادورش با پارچههایی پوشانده شده بود که طرح کرّوبیان رویشان گلدوزی شده بود. خیمهٔ مقدّس دو اتاق داشت. اتاق اول قدس و اتاق دوم قدسالاقداس نام داشت. (یوش ۱۸:۱؛ خرو ۲۵:۹)—ضمیمهٔ ب۵.
خیمهٔ ملاقات.
عبارتی که هم برای خیمهٔ موسی و هم برای خیمهٔ مقدّسی که اسرائیلیان در بیابان برپا کردند استفاده میشد.—خرو ۳۳:۷؛ ۳۹:۳۲.
د
داجون.
یکی از خدایان فِلیسطیها. ریشهٔ این کلمه کاملاً مشخص نیست، ولی بعضی از محققان کتاب مقدّس معتقدند که از یک واژهٔ عبری به معنی ماهی گرفته شده است.—دا ۱۶:۲۳؛ ۱سم ۵:۴.
دادرسانان.
منظور افرادی در ایالتهای مختلف امپراتوری بابِل بود که از قوانین مملکت شناخت خوبی داشتند و در امور قضایی هم اختیاراتی داشتند.—دان ۳:۲.
داوران.
منظور مردانی است که یَهُوَه برای نجات قومش تعیین کرده بود، البته این قبل از دورانی بود که پادشاهانی بر اسرائیل حکمرانی میکردند.—دا ۲:۱۶.
درخت حیات.
درختی در باغ عدن. کتاب مقدّس نمیگوید که میوهٔ این درخت به خودی خود حیاتبخش بوده است، بلکه آن درخت نشانگر این بود که اگر خدا به کسی اجازه دهد از میوهٔ آن بخورد، در واقع تضمینی برای زندگی ابدیاش بود.—پی ۲:۹؛ ۳:۲۲.
درخت شناخت خوب و بد.
درختی در باغ عدن که خدا به عنوان سمبولی برای حق اختیار خود استفاده کرد؛ اختیار این که او حق دارد معیارهای خوب و بد را برای انسانها تعیین کند.—پی ۲:۹، ۱۷.
درستکاری.
در کتاب مقدّس درستکار بودن بر اساس معیارهای خداست که از دید او چه چیزی درست و چه چیزی غلط است.—پی ۱۵:۶؛ تث ۶:۲۵؛ ام ۱۱:۴؛ صف ۲:۳؛ مت ۶:۳۳.
دِرهَم.
در نوشتههای مقدّس یونانی منظور سکهٔ یونانی از نقره است که وزن آن در قرن اول ٫۴۳ گرم بود. در نوشتههای مقدّس عبری به دِرهَمی که از طلا بود هم اشاره میشود که در دوران امپراتوری پارس با سکهٔ دَریک ارزشی یکسان داشت. (نح ۷:۷۰؛ مت ۱۷:۲۴)—ضمیمهٔ ب۱۴.
درّهٔ هِنّوم.
به یونانی گِهِنّا و به عبری جی هِنّوم که در فارسی کلمهٔ جهنّم از آن گرفته شده است. این درّه در جنوب غربی اورشلیم باستان قرار داشت. (ار ۷:۳۱) طبق پیشگوییهای کتاب مقدّس، اجساد مردگان در این درّه انداخته میشوند. (ار ۷:۳۲؛ ۱۹:۶) اما هیچ مدرکی در دست نیست که نشان دهد حیوانات و انسانها زنده به این مکان انداخته میشدند تا در آتش بسوزند یا شکنجه شوند. بنابراین، این مکان نمیتواند سمبول مکانی نادیدنی باشد که انسانها تا ابد در آتش آن شکنجه ببینند. عیسی و شاگردانش به طور سمبولیک از این عبارت استفاده کردند تا مجازات ابدی را که همان نابودی ابدی است، نشان دهند. این نابودی یا مرگ ابدی «مرگ دوم» هم خوانده شده است.—مک ۲۰:۱۴؛ مت ۵:۲۲؛ ۱۰:۲۸.
دریاچهٔ آتش.
مکانی سمبولیک که پر از ‹آتش و گوگردِ سوزان› توصیف شده و «مرگ دوم» نیز نامیده شده است. گناهکارانی که توبه نمیکنند، همین طور ابلیس و حتی مرگ و گور (یا هادیس) در این دریاچه انداخته میشوند. این دریاچه معنی سمبولیک دارد، چون آتش نمیتواند روی یک موجود روحی یا مرگ و گور اثری بگذارد. پس منظور از «دریاچهٔ آتش» عذاب ابدی نیست، بلکه نابودی ابدی است.—مک ۱۹:۲۰؛ ۲۰:۱۴، ۱۵؛ ۲۱:۸.
دَریک.
اسم یکی از سکههای طلای امپراتوری پارس با وزن ٫۴۸ گرم. (۱تو ۲۹:۷)—ضمیمهٔ ب۱۴.
دست گذاشتن بر کسی.
در زمان باستان، وقتی میخواستند کسی را شفا دهند، به کسی وظیفهٔ خاصّی بدهند، برای کسی برکت بخواهند یا از طریق روحالقدس به کسی توانایی خاصّی بدهند، بر او دست میگذاشتند. گاهی هم قبل از قربانی کردن حیوانات بر آنها دست میگذاشتند.—خرو ۲۹:۱۵؛ اعد ۲۷:۱۸؛ اع ۱۹:۶؛ ۱تی ۵:۲۲.
دِکاپولیس.
اسم مجموعهای از ۱۰ شهر باستانی. (به یونانی دِکا به معنی ۱۰ و پولیس به معنی شهر است.) اکثر این شهرها در منطقهٔ شرق دریای جلیل و رود اردن قرار داشتند و به همین دلیل این منطقه هم دِکاپولیس نامیده میشد. این شهرها مراکز فرهنگ و تجارت یونان باستان بودند. عیسی از این منطقه عبور کرد، اما گزارشی نیست که نشان دهد او وارد این شهرها شده باشد. (مت ۴:۲۵؛ مر ۵:۲۰)—ضمیمههای الف۷ و ب۱۰.
دوران پایانی عصر حاضر.
دورانی که به نابودی این دنیای شریر که حاکمش شیطان است ختم میشود. این دوران با دوران حضور مسیح همزمان است. پیشگویی شده است که فرشتهها تحت راهنمایی عیسی، «خواهند آمد و بدکاران را از درستکاران جدا خواهند کرد» تا آنها را از بین ببرند. (مت ۱۳:۴۰-۴۲، ۴۹) شاگردان عیسی میخواستند بدانند که این «دوران پایانی» چه وقت میرسد. (مت ۲۴:۳) عیسی قبل از این که به آسمان برگردد، به پیروانش قول داد که تا آخر این دوران با آنها خواهد بود.—مت ۲۸:۲۰.
دیدهبان.
کسی که معمولاً طی شب از مردم یا جایی در برابر خطرات احتمالی نگهبانی میکند. او در مواقعی که خطری مردم را تهدید میکرد، با ایجاد صدایی بلند آنها را از خطر باخبر میکرد. دیدهبانها معمولاً روی دیوار شهر و برجها میایستادند تا بتوانند کسانی را که به شهر نزدیک میشدند از دور ببینند. پیامبران به طور مجازی دیدهبان قوم اسرائیل محسوب میشدند و به آنها دربارهٔ نابودیای که در راه بود هشدار میدادند.—۲پا ۹:۲۰؛ حز ۳:۱۷.
دینار.
سکهٔ رومی از نقره به وزن ٫۸۵۳ گرم که تصویر قیصر روی یک طرف آن حک شده بود. دستمزد روزانهٔ یک کارگر یک دینار بود. یک دینار همچنین مالیات سرانهای بود که رومیان از یهودیان جمعآوری میکردند. (مت ۲۲:۱۷، پاورقی؛ لو ۲۰:۲۴)—ضمیمهٔ ب۱۴.
دیوها.
مخلوقات روحی شریر که نادیدنی هستند و از قدرت مافوق بشری برخوردارند. این مخلوقات در پیدایش ۶:۲ «پسران خدای حقیقی» و در یهودا ۶ «فرشتگان» خوانده شدهاند. آنها شریر آفریده نشدند، بلکه فرشتگانی بودند که در روزگار نوح با نافرمانی از خدا دشمن او شدند و در سرکشیِ شیطان علیه یَهُوَه، به او پیوستند.—تث ۳۲:۱۷؛ لو ۸:۳۰؛ اع ۱۶:۱۶؛ یع ۲:۱۹.
ذ
ذراع.
واحد اندازهگیری طول که حدوداً از آرنج تا سرِ انگشت وسط بود. برای اسرائیلیان یک ذراع معمولاً حدود ٫۵۴۴ سانتیمتر بود، ولی آنها از ذراع طولانیتری هم استفاده میکردند که حدود ٫۸۵۱ سانتیمتر بود، یعنی یک وجب بزرگتر از ذراع معمولی. (پی ۶:۱۵؛ لو ۱۲:۲۵)—ضمیمهٔ ب۱۴.
ر
راز مقدّس.
جنبهای از مقصود خدا که خودش آن را پایهگذاری کرده است. خدا این راز تا زمانی پیش خودش نگه داشت و بعد آن را فقط برای کسانی که خودش انتخاب کرد آشکار کرد.—مر ۴:۱۱؛ کو ۱:۲۶.
راه.
اصطلاحی سمبولیک در کتاب مقدّس که به طرز رفتار یا کارهایی اشاره دارد که از دید یَهُوَه میتواند قابلقبول یا غیرقابلقبول باشد. طبق کتاب مقدّس کسانی که پیرو عیسی مسیح میشوند به اصطلاح در «راه حقیقت» هستند؛ یعنی مسیر زندگیشان بر اساس ایمان به عیسی مسیح و سرمشق گرفتن از اوست.—اع ۱۹:۹.
رَحَب.
اصطلاحی سمبولیک در کتابهای ایّوب، مزامیر و اِشَعْیا. در کتاب ایّوب با توجه به مضمون آیات، این اصطلاح به یک هیولای دریایی اشاره دارد. در مضمونهای دیگر، این هیولای دریایی سمبول مصر است.—ای ۹:۱۳؛ مز ۸۷:۴؛ اش ۳۰:۷؛ ۵۱:۹، ۱۰.
رستاخیز.
زنده شدن بعد از مرگ. کلمهٔ یونانی آن آناستازیس است که معنی «بلند شدن» یا «ایستادن» میدهد. در کتاب مقدّس به نه رستاخیز اشاره شده که یکی از آنها رستاخیز عیسی توسط یَهُوَه خداست. رستاخیزهای دیگر توسط ایلیا، اِلیشَع، عیسی، پِطرُس و پولُس انجام شد؛ اما آنها با قدرت یَهُوَه بود که این معجزات را انجام دادند. رستاخیز ‹درستکاران و بدکاران› روی زمین، برای انجام مقصود خدا حیاتی است. (اع ۲۴:۱۵) کتاب مقدّس همین طور با استفاده از عبارت «رستاخیز اول» به رستاخیز در آسمان هم اشاره میکند که مختص برادران مسحشدهٔ عیسی است.—فی ۳:۱۱؛ مک ۲۰:۵، ۶؛ یو ۵:۲۸، ۲۹؛ ۱۱:۲۵.
رسول.
این کلمه به مفهوم «فرستاده» است و در مورد عیسی و افراد خاصّی به کار رفته که برای خدمت به دیگران فرستاده شدند. اما اغلب به ۱۲ شاگردی اشاره دارد که عیسی شخصاً انتخاب کرد تا نمایندگانش باشند.—مر ۳:۱۴؛ اع ۱۴:۱۴.
رشتهکوههای لبنان.
در لبنان دو رشتهکوه وجود دارد، یکی در غرب و یکی در شرق آن سرزمین. رشتهکوه شرقی به «اَمانه» و رشتهکوه غربی به «لبنان» معروف است. بین این دو رشتهکوه یک دشت وسیع و حاصلخیز وجود دارد. نقطهٔ شروع این منطقهٔ کوهستانی دریای مدیترانه است و ارتفاع کوههای آن به طور متوسط بین ۱۸۰۰ تا ۲۱۰۰ متر است. در زمان باستان، این سرزمین پوشیده از درختهای سِدر بود و قومهای اطراف همیشه دنبال چوب آن درختها بودند. (تث ۱:۷؛ مز ۲۹:۶؛ ۹۲:۱۲)—ضمیمهٔ ب۷.
رفتار بیشرمانه.
به رفتار کسی اشاره میکند که با گستاخی و بدون هیچ شرمی قانون خدا را زیر پا میگذارد. چنین شخصی با رفتارش نشان میدهد که برای سرپرستان، مقامات یا معیارهای کلام خدا هیچ احترامی قائل نیست و حتی از آنها بیزار است. منظور از این عبارت خطاهای کوچک و جزئی نیست.—غلا ۵:۱۹؛ ۲پط ۲:۷.
روح.
به عبری رُوآخ و به یونانی پنویْما. این دو کلمه که معمولاً «روح» ترجمه شده، معنیهای مختلفی دارند. همهٔ آنها به چیزی اشاره دارد که از دید انسان نامرئی است، اما تأثیرش نشان میدهد که نیرویی در پس آن است. این دو کلمه این معنیها را دارد: ۱) باد ۲) نیروی حیات در مخلوقات روی زمین ۳) روحیه یا انگیزهٔ قلبیای که شخص را به گفتن چیزی یا انجام کاری برمیانگیزد ۴) گفتههای الهامی از طرف منبعی نامرئی ۵) موجودات روحی ۶) روحالقدس یا نیروی فعال خدا.—خرو ۳۵:۲۱؛ مز ۱۰۴:۲۹؛ مت ۱۲:۴۳؛ لو ۱۱:۱۳.
روحالقدس.
یا روح مقدّس خدا. یک نیروی نادیدنی که خدا برای انجام خواستش از آن استفاده میکند. این نیرو «مقدّس» است، چون از یَهُوَه خداست، یعنی کسی که کاملاً پاک و عادل است. به علاوه خدا از طریق این نیرو مقصود مقدّسش را به انجام میرساند.—لو ۱:۳۵؛ اع ۱:۸.
روز تهیه.
اسمی برای روز قبل از شَبّات. در آن روز یهودیان خودشان را برای شَبّات آماده میکردند. این روز در غروب روزی که آن را جمعه مینامیم، به پایان میرسید و بعد شَبّات شروع میشد. یک روز یهودی، از یک غروب تا غروب روز بعد بود.—مر ۱۵:۴۲؛ لو ۲۳:۵۴.
روز داوری.
روز خاص یا دورهای از زمان که گروهی از مردم یا قومها، یا کل بشر باید به خدا جوابگو باشند. در آن زمان حکم داوری کسانی که مستحق مرگند به اجرا درمیآید و به عدهای هم این فرصت داده میشود که نجات پیدا کنند و به زندگی جاودان برسند. عیسی مسیح و رسولانش به یک «روز داوری» اشاره کردند که در آن روز هم زندگان و هم مردگانی که رستاخیز پیدا میکنند داوری میشوند.—مت ۱۲:۳۶.
روز کفّاره.
مهمترین روز مقدّس اسرائیلیان. در زبان عبری به آن «یوم کیپور» میگفتند و معنی آن «روز پوشاندن» بود. دهمین روز ماه اِتانیم روز کفّاره بود. این روز، تنها روز سال بود که کاهن اعظم به قدسالاقداس وارد میشد تا برای بخشش گناهان خودش و گناهان بقیهٔ لاویان و قوم، خون قربانیها را تقدیم کند. این روز، روز «گردهمایی مقدّس» بود که مردم دور هم جمع میشدند و روزه میگرفتند. روز کفّاره، شَبّات هم محسوب میشد، چون قوم باید در آن روز از کارهای روزمرهشان دست میکشیدند.—لا ۲۳:۲۷، ۲۸.
روزه.
پرهیز از خوردن هر نوع غذا برای مدتی محدود. اسرائیلیان در روز کفّاره، در مشکلات و موقعی که به راهنمایی خدا نیاز داشتند، روزه میگرفتند. یهودیان رسم داشتند که چهار بار در سال روزه بگیرند تا اتفاقات ناگوار تاریخچهشان را به یاد بیاورند. البته روزه گرفتن برای مسیحیان الزامی نیست.—عز ۸:۲۱؛ اش ۵۸:۶؛ لو ۱۸:۱۲.
روزهای آخر.
در پیشگوییهای کتاب مقدّس، این عبارت یا عبارتهای مشابه مثل «زمان آخر» به دورانی اشاره میکند که رویدادهای تاریخی به اوج خود میرسد. (حز ۳۸:۱۶؛ دان ۱۰:۱۴؛ اع ۲:۱۷) در بعضی از پیشگوییها منظور فقط چند سال است، ولی در پیشگوییهای دیگر به معنی سالهای زیاد است. در کتاب مقدّس از این عبارت به خصوص برای «روزهای آخرِ» این دنیا، یعنی دوران حضور نادیدنی عیسی، استفاده شده است.—۲تی ۳:۱؛ یع ۵:۳؛ ۲پط ۳:۳.
رهبر خوانندگان و نوازندگان.
ریشسفید.
—رجوع به «پیران؛ ریشسفیدان.»
ز
زنا.
به رابطهٔ جنسیای گفته میشود که مرد یا زنی متأهل با کسی به جز همسرش داشته باشد.—خرو ۲۰:۱۴؛ مت ۵:۲۷؛ ۱۹:۹.
زنان ثانوی.
در زمان باستان، وقتی چندهمسری مرسوم بود، زن ثانوی به زنی گفته میشد که جزو زنان اصلی یک مرد نبود. چنین زنی از تمام حق و حقوقی که زنان اصلی داشتند برخوردار نبود و اغلب یک کنیز بود.—خرو ۲۱:۸؛ ۲سم ۵:۱۳؛ ۱پا ۱۱:۳.
زوفا.
این گیاه دارای شاخههای باریک و برگهای ظریف بود و برای پاشیدن خون یا آب در مراسم پاکسازی استفاده میشد. ممکن است گیاهی که به این اسم ترجمه شده «مرزنگوش» باشد. مثلاً در یوحنا ۱۹:۲۹ شاید منظور این باشد که مرزنگوش را سر شاخهای بلند یا گیاهی از انواع «سورگوم» گذاشته باشند، چون این گیاه ساقههای بلندی دارد و میتوانستند اسفنج آغشته به شراب ترشیده را به آن وصل کنند و به دهان عیسی برسانند.—خرو ۱۲:۲۲؛ مز ۵۱:۷.
زیو.
اسم اصلی دومین ماه تقویم مذهبی یهودیان و هشتمین ماه تقویم غیرمذهبیشان. این ماه از اواسط آوریل (اواخر فروردین) شروع میشد و تا اواسط مه (اواخر اردیبهشت) ادامه داشت. در کتاب تلمود یهودیان و متون دیگری که بعد از برگشتن یهودیان از تبعید نوشته شد، اسم ایار برای این ماه به کار رفته است. (۱پا ۶:۳۷)—ضمیمهٔ ب۱۵.
زِئوس.
بالاترین خدا از بین خدایان چندگانهٔ یونانیان. مردم لِستِره به اشتباه فکر کردند که بَرنابا همان زئوس است. در کتیبههای باستانیای که نزدیک لِستِره پیدا شدهاند، عبارتهای «کاهنان زِئوس» و «زِئوس، خدای خورشید» آمده است. جلوی کشتیای که پولس با آن به جزیرهٔ مالت سفر میکرد، علامت «پسران زِئوس» قرار داشت؛ کاستُر و پولوکْس، پسران دوقلوی زِئوس.—اع ۱۴:۱۲؛ ۲۸:۱۱.
س
ساتراپ.
حکمران ارشد یا استاندار در امپراتوریهای بابِل و پارس. پادشاه ساتراپها را به عنوان حکمران اصلی یک منطقه یا استان انتخاب میکرد.—عز ۸:۳۶؛ دان ۶:۱.
سامره.
شهر سامره حدوداً برای ۲۰۰ سال پایتخت پادشاهی ده طایفهٔ شمالی اسرائیل بود. البته سامره اسم کل آن ناحیه هم بود. این شهر روی کوهی به همین اسم بنا شده بود. در زمان عیسی، سامره اسم منطقهای بین جلیل در شمال و یهودیه در جنوب بود. عیسی معمولاً در سفرهایش در آن منطقه موعظه نمیکرد، اما گاهی از آن منطقه میگذشت و با اهالی آنجا صحبت میکرد. بعدها وقتی پِطرُس از دومین کلید مجازی پادشاهی خدا استفاده کرد، سامریان هم روحالقدس را دریافت کردند. (۱پا ۱۶:۲۴؛ یو ۴:۷؛ اع ۸:۱۴)—ضمیمهٔ ب۱۰.
سامریان.
این واژه در ابتدا به مردم پادشاهی ده طایفهٔ شمالی اسرائیل اشاره میکرد. اما بعد از این که آشوریان در سال ۷۴۰ ق.م. سامره را تسخیر کردند، به افرادی هم که آشوریان از قومهای دیگر به این منطقه آوردند سامری گفته میشد. در روزگار عیسی، کلمهٔ سامری دیگر به نژاد و ملیت افراد اشاره نمیکرد، بلکه معمولاً به گروهی با فرقهٔ مذهبی خاص اشاره میکرد که نزدیک شهرهای شِکیم باستان و سامره زندگی میکردند. بعضی از اعتقادات این فرقه کاملاً با اعتقادات یهودیان فرق داشت.—یو ۸:۴۸.
ستارهٔ صبح.
آخرین ستارهای که قبل از طلوع خورشید، در شرق نمایان میشود و از شروع یک روز جدید خبر میدهد.—مک ۲۲:۱۶؛ ۲پط ۱:۱۹.
ستون.
سازهای عمودی که بنا را استوار نگه میدارد. بعضی از ستونها برای یادبود یک واقعه یا کار تاریخی بنا میشد. سلیمان در ساخت معبد و کاخهایش از این سازه استفاده میکرد. بتپرستان هم برای مراسم بتپرستیشان ستونهایی برپا میکردند و گاهی اسرائیلیان هم کار آنها را تقلید میکردند. (دا ۱۶:۲۹؛ ۱پا ۷:۲۱؛ ۱۴:۲۳)—رجوع به «سرستون.»
ستونهای بتپرستی.
معمولاً ستونهایی از جنس سنگ و ظاهراً سمبول آلت تناسلی و نمایانگر بَعَل یا خدایان دروغین دیگر بودند.—خرو ۲۳:۲۴.
سرآغاز.
سَرافین.
مخلوقات روحیای که در اطراف تخت یَهُوَه در آسمان میایستند. معنی تحتاللفظی کلمهٔ عبری آن «شعلهورها» است.—اش ۶:۲، ۶.
سران کاهنان.
این عبارت در نوشتههای مقدّس یونانی، ظاهراً به بزرگان گروه کاهنان اشاره میکند. احتمالاً سران ۲۴ گروه کاهنان و کسانی که قبلاً به عنوان کاهن اعظم خدمت میکردند جزو سران کاهنان بودند.—مت ۲:۴؛ مر ۸:۳۱.
سرپرست.
مردی که مسئولیت اصلیاش در جماعت نظارت و شبانی است؛ کلمهٔ یونانی آن که اِپیسکُپُس است، به حفاظت و نظارت هم اشاره میکند. واژهٔ «پیر جماعت» به یونانی پِرِسبوتِرُس و واژهٔ «سرپرست» هر دو به یک سِمَت در جماعت مسیحی اشاره دارد. واژهٔ «پیر جماعت» به خصوصیات مسیحی شخص و واژهٔ «سرپرست» بیشتر به وظایف او اشاره میکند.—اع ۲۰:۲۸؛ ۱تی ۳:۲-۷؛ ۱پط ۵:۲.
سرپوش.
سرپوش صندوق عهد که کاهن اعظم در روز کفّاره خون قربانیهای گناه را جلوی آن میپاشید. ریشهٔ عِبری این کلمه به معنی «پوشاندن (گناه)» یا احتمالاً «پاک کردن(گناه)» است. این سرپوش از طلای خالص بود و دو فرشتهٔ کرّوبی روی دو سر آن نصب شده بود. گاهی به آن «کفّاره» هم گفته شده است. (خرو ۲۵:۱۷-۲۲؛ ۱تو ۲۸:۱۱؛ عب ۹:۵)—ضمیمهٔ ب۵.
سرستون.
سرود صعود.
سرآغاز مزامیر ۱۲۰-۱۳۴. نظرهای مختلفی دربارهٔ این عبارت وجود دارد، ولی اغلب بر این باورند که اسرائیلیان برای شرکت در سه عید مهم سالانهشان، این ۱۵ مزمور را موقع بالا رفتن به طرف اورشلیم که روی تپههای یهودا بود، میخواندند.
سُک.
چوبی که سرش از فلزی نوکتیز است و کشاورزان برای راندن حیوانات از آن استفاده میکردند. سخنان حکیمانهٔ شخص دانا به سُک تشبیه شده که شنونده را برمیانگیزد تا به پندهای حکیمانه عمل کند. اصطلاح ‹لگد زدن به سُک› به عمل گاوِ سرسختی اشاره میکند که حتی وقتی به او سُک زده میشود نمیخواهد حرکت کند و به سُک لگد میزند، در نتیجه به خودش آسیب میرساند.—اع ۲۶:۱۴؛ دا ۳:۳۱.
سِلاه.
یک اصطلاح موسیقی که در کتاب مزامیر و کتاب حَبَقوق به کار رفته است. معنی آن ممکن است سکوت هنگام خواندن یا نواختن ساز یا هر دو باشد. هدف از آن، تعمّق در مفهوم شعر یا برجسته کردن احساسی خاص است. این کلمه در ترجمهٔ یونانی سِپتواِجینْت، دیاپسالما است که به معنی وقفه در موسیقی میباشد.—مز ۳:۴؛ حب ۳:۳.
سَلیخه.
مادهٔ خوشبویی که از درختی از خانوادهٔ دارچین گرفته میشد و در عطریات به کار میرفت. در درست کردن روغن مقدّسی که برای مسح کردن بود هم از سَلیخه استفاده میشد.—خرو ۳۰:۲۴؛ مز ۴۵:۸؛ حز ۲۷:۱۹.
سنگ آسیاب.
سنگی پهن و گرد که بالای سنگی با شکل مشابه قرار میگرفت و برای آسیاب و آرد کردن دانههای غلات استفاده میشد. میخی در مرکز سنگ پایین قرار داشت که مرکز سنگ بالایی روی آن قرار میگرفت. به این ترتیب سنگ بالایی قابل چرخش بود. در زمان باستان زنان در بیشتر خانهها از آسیاب دستی استفاده میکردند. نان روزانهٔ هر خانواده وابسته به آسیاب دستی بود، برای همین شریعت گرو گرفتن آسیاب دستی یا سنگ بالایی آن را ممنوع کرده بود.—تث ۲۴:۶؛ مر ۹:۴۲.
سنگ جَزع.
یک سنگ نیمهقیمتی. نوعی عقیق سخت یا نواری از سنگ یمانی. این سنگ از لایههای سفید، مشکی، قهوهای، قرمز، طوسی یا سبز تشکیل شده است و آن را روی لباسهای مخصوص کاهن اعظم نصب میکردند.—خرو ۲۸:۹، ۱۲؛ ۱تو ۲۹:۲؛ ای ۲۸:۱۶.
سنگ رُخام.
اسم دیگر این سنگ آلاباستر است و در زمان باستان بعضی از عطردانهای کوچک از این سنگ ساخته میشد. این سنگ از حوالی شهری در مصر به نام آلباسترون میآمد. عطردانهایی که از این سنگ ساخته میشدند، معمولاً گلوگاه باریکی داشتند و طوری بسته میشدند که حتی ذرّهای عطر گرانقیمت از آنها بیرون نریزد.—مر ۱۴:۳.
سنگ زاویه.
این سنگ نقش مهمی در اتصال دو دیوار داشت و اغلب در گوشهٔ یک ساختمان قرار میگرفت. مهمترین سنگ زاویه، سنگ زاویهٔ زیربنای یک ساختمان بود، چون اغلب برای ساختن زیربنای ساختمانهای عمومی و دیوار شهرها از این سنگِ بسیار محکم استفاده میشد. «سنگ زاویه» به طور سمبولیک در مورد بنیاد زمین به کار رفته است. همچنین عیسی «مهمترین سنگ» یا همان سنگ زاویهٔ جماعت مسیحی نامیده شده، چون جماعت مسیحی به خانهای تشبیه شده که زیربنای محکمی دارد.—اف ۲:۲۰؛ ای ۳۸:۶.
سَنهِدرین.
شورای عالی یهود در اورشلیم. در زمان عیسی تعداد اعضای این شورا ۷۱ نفر بود که شامل کاهن اعظم، مردانی که قبلاً کاهن اعظم بودند، بعضی از مردان خانوادهٔ آنها، ریشسفیدان، سران طایفهها، سران خاندانها و عالمان دین بود.—مر ۱۵:۱؛ اع ۵:۳۴؛ ۲۳:۱، ۶.
سوریه؛ سوریها.
—رجوع به «اَرام؛ اَرامیان.»
سِئاه.
واحد اندازهگیری جامدات. حجم سِئاه بر اساس واحد بَت که برای اندازهگیری مایعات بود، ٫۳۳۷ لیتر بود. (۲پا ۷:۱)—ضمیمهٔ ب۱۴.
سیرتیس.
دو خلیج بزرگ و کمعمق در سواحل لیبی در شمال آفریقا. ملوانان از رفتن به این خلیجها ترس و دلهره داشتند، چون جزر و مد مرتب شنهای زیر آب را جابهجا میکرد و شرایط را برایشان خطرناک میکرد. (اع ۲۷:۱۷)—ضمیمهٔ ب۱۳.
سینهپوش.
در اسرائیل باستان، وقتی کاهن اعظم میخواست به قدس وارد شود باید این سینهپوش را که سنگهای قیمتی روی آن قرار داشت میپوشید. این لباس، «سینهپوشِ تصمیمگیری» نامیده میشد، چون «اوریم و تُمّیم» در آن گذاشته میشدند و با استفاده از آنها یَهُوَه تصمیمش را برای قوم اسرائیل آشکار میکرد. (خرو ۲۸:۱۵-۳۰)—ضمیمهٔ ب۵.
سیوان.
بعد از دوران تبعید یهودیان در بابِل، سیوان سومین ماه تقویم مذهبی آنها و نهمین ماه تقویم غیرمذهبیشان بود. این ماه از اواسط مه (اواخر اردیبهشت) شروع میشد و تا اواسط ژوئن (اواخر خرداد) ادامه داشت. (اس ۸:۹)—ضمیمهٔ ب۱۵.
ش
شاخ.
در اصل منظور شاخهای حیوانات است که به عنوان لیوان یا ظرفی برای روغن، جوهر یا لوازم آرایش استفاده میشد. این کلمه گاهی شیپور ترجمه شده که برای منظوری خاص نواخته میشد. (۱سم ۱۶:۱، ۱۳؛ ۱پا ۱:۳۹) کلمهٔ «شاخ» به طور مجازی به معنی قدرت و پیروزی است.—تث ۳۳:۱۷؛ می ۴:۱۳؛ زک ۱:۱۹.
شام سَرور.
این شام در واقع مراسمی برای یادبود مرگ عیسی است که در آن نان فطیر و شراب خورده میشود. نان، مظهر بدن و شراب، مظهر خون عیسی است. از آنجایی که مسیحیان باید طبق دستور عیسی این مراسم را سالانه برگزار کنند، به آن «مراسم یادبود» هم گفته میشود.—۱قر ۱۱:۲۰، ۲۳-۲۶.
شَبّات.
از ریشهٔ کلمهای عبری به معنی «استراحت کردن» یا «دست کشیدن.» شَبّات روز هفتم هفتهٔ یهودی است؛ از غروب جمعه تا غروب شنبه. بعضی از عیدهای یهودی هم شَبّات محسوب میشد. به علاوه اسرائیلیان هر هفت سال یک بار و هر پنجاه سال یک بار، سال شَبّات داشتند. در روز شَبّات به جز خدمت کاهنان در معبد هیچ کار دیگری نباید انجام میشد. در سال شَبّات هم نباید در زمینها کشت و کار میشد و طلبکار نباید همایمانش را برای پرداخت بدهیاش زیر فشار میگذاشت. در شریعت موسی، قوانین معقولی برای شَبّات وجود داشت. اما رهبران مذهبی به تدریج چیزهایی به آن قوانین اضافه کردند، طوری که در دوران عیسی رعایت آن قوانین برای مردم خیلی سخت شده بود.—خرو ۲۰:۸؛ لا ۲۵:۴؛ لو ۱۳:۱۴-۱۶؛ کو ۲:۱۶.
شریر.
عنوانی برای شیطانِ ابلیس که در مقابل خدا و معیارهای عادلانهاش ایستاده است.—مت ۶:۱۳؛ ۱یو ۵:۱۹.
شریعت موسی.
قوانینی که یَهُوَه در سال ۱۵۱۳ ق.م. از طریق موسی در بیابان سینا به اسرائیلیان داد. اغلب منظور از شریعت، پنج کتاب اول کتاب مقدّس است.—یوش ۲۳:۶؛ لو ۲۴:۴۴.
شِکِل.
واحد اصلی وزن و پول عبری. یک شِکِل معادل ٫۴۱۱ گرم بود. احتمالاً عبارت «شِکِل مکان مقدّس» را به کار میبردند تا نشان دهند که وزن چیزی باید دقیق باشد یا بر اساس معیار شِکِلی باشد که در مکان مقدّس نگه داشته میشد. احتمالاً در کاخ سلطنتی هم یک معیار وزن یا شِکِل سلطنتی نگه داشته میشد که با شِکِل معمولی فرق داشت.—خرو ۳۰:۱۳.
شلاق.
در نوشتههای مقدّس یونانی، منظور تازیانهای است که انتهای رشتههای آن گرهدار یا دارای تکههای آهنی یا استخوانهای تیز بود.—یو ۱۹:۱.
شِمینیت.
اصطلاحی در موسیقی به معنی «هشتمین» که احتمالاً برای ردهٔ صداهای بم به کار میرفت. در سازهای موسیقی، این اصطلاح احتمالاً به سازهایی اشاره میکرد که صدای بم تولید میکردند. در سرودها هم ظاهراً به خوانندگان و سازهای همراهی اشاره میکرد که صدایی بم داشتند.—۱تو ۱۵:۲۱؛ سرآغاز مز ۶ و ۱۲.
شِواط.
بعد از دوران تبعید یهودیان در بابِل، شِواط یازدهمین ماه تقویم مذهبی آنها و پنجمین ماه تقویم غیرمذهبیشان بود. این ماه از اواسط ژانویه (اواخر دی) شروع میشد و تا اواسط فوریه (اواخر بهمن) ادامه داشت. (زک ۱:۷)—ضمیمهٔ ب۱۵.
شهادت.
اصطلاح «شهادت» در عبارتهایی مثل «لوح شهادت» معمولاً به ده فرمانی اشاره دارد که روی دو لوح سنگی نوشته شد و به موسی داده شد.—خرو ۳۱:۱۸.
شهر داوود.
بعد از این که داوود شهر یِبوس را تسخیر کرد و کاخ خودش را آنجا ساخت، آن شهر به «شهر داوود» معروف شد. به آن شهر «صَهیون» هم گفته میشود. شهر داوود قسمت جنوب شرقی اورشلیم و همین طور قدیمیترین بخش آن را تشکیل میداد.—۲سم ۵:۷؛ ۱تو ۱۱:۴، ۵.
شهرهای پناهگاه.
این شهرها شهرهای لاویان بودند و اگر کسی شخصی را به طور غیرعمد به قتل میرساند، میتوانست از دست مدعی خونِ مقتول به یکی از این شهرها پناه ببرد. موسی و یوشَع تحت هدایت یَهُوَه، شش شهر را در سرتاسر سرزمین موعود به عنوان شهر پناهگاه تعیین کردند. وقتی شخص فراری به یکی از این شهرها میرسید، میتوانست دلیل فرارش را با ریشسفیدانی که کنار دروازهٔ شهر بودند در میان بگذارد و آنها بهگرمی از او استقبال میکردند. همچنین برای این که کسی که مرتکب قتل عمد شده نتواند از این تدارک سوءاستفاده کند، لازم بود که شخص فراری، در شهری که قتل در آنجا صورت گرفته محاکمه شود تا ثابت شود که بیتقصیر است. اگر شخص تبرئه میشد، به شهر پناهگاه برگردانده میشد و باید تا روز مرگ خود یا مرگ کاهن اعظم، آنجا میماند.—اعد ۳۵:۶، ۱۱-۱۵، ۲۲-۲۹؛ یوش ۲۰:۲-۸.
شیپور.
سازی بادی از فلز که برای اعلام خبر و نواختن موسیقی استفاده میشد. طبق اعداد ۱۰:۲ یَهُوَه به اسرائیلیان فرمان داد دو شیپور از نقره بسازند و آنها را برای جمع کردن قوم، کوچ قوم یا اعلام جنگ، به شکلهای مختلف بنوازند. این شیپورها احتمالاً قوس نداشتند، برخلاف شیپورهای قوسداری که از شاخ حیوانات ساخته شده بود. در معبد هم از شیپورهایی استفاده میشد که جنس و شکلشان مشخص نیست. شیپور معمولاً همراه با اعلام داوریهای یَهُوَه یا وقایع مهم دیگر از طرف خدا، به طور سمبولیک نواخته میشد.—۲تو ۲۹:۲۶؛ عز ۳:۱۰؛ ۱قر ۱۵:۵۲؛ مک ۸:۷–۱۱:۱۵.
شیطان.
در عبری به معنی «مقاومتکننده.» وقتی در زبانهای اصلی با حرف معرفه به کار میرود به شیطانِ ابلیس، دشمن اصلی خدا اشاره میکند.—ای ۱:۶؛ مت ۴:۱۰؛ مک ۱۲:۹.
شیول.
کلمهای عبری و هممعنی کلمهٔ یونانی هادیس. این کلمه که اغلب «گور» یا «قبر» ترجمه شده، به قبرستانی سمبولیک و عمومی برای انسانها اشاره میکند، نه به قبر یک شخص.—پی ۳۷:۳۵؛ مز ۱۶:۱۰؛ اع ۲:۳۱.—رجوع به «گور.»
ص
صحن.
حیاط حصارداری که دورتادور خیمهٔ مقدّس وجود داشت. بعدها وقتی معبد اورشلیم ساخته شد، به حیاطهای اطراف ساختمان اصلی معبد هم «صحن» گفته میشد. مذبحی که برای تقدیم قربانیهای سوختنی بود، در صحن خیمهٔ مقدّس و در صحن درونی معبد قرار داشت. (ضمیمههای ب۵، ب۸، ب۱۱.) کتاب مقدّس به صحنها یا همان حیاطهای خانهها و کاخها هم اشاره میکند.—خرو ۸:۱۳؛ ۲۷:۹؛ ۱پا ۷:۱۲؛ اس ۴:۱۱؛ مت ۲۶:۳.
صَدّوقیان.
یکی از فرقههای مهم یهودی. آنان اشرافزادگان ثروتمند و کاهنانی بودند که اختیارات زیادی در فعالیتهای معبد داشتند. صَدّوقیان با خیلی از اعتقادات فَریسیان مخالف بودند؛ از جمله سنّتهای شفاهی زیادی که فَریسیان به آنها پایبند بودند. صَدّوقیان به رستاخیز و وجود فرشتگان اعتقاد نداشتند. آنها همین طور مخالف عیسی بودند.—مت ۱۶:۱؛ اع ۲۳:۸.
صندوق عهد.
این صندوق از چوب اقاقیا ساخته شده بود و روکشی از طلا داشت. صندوق عهد در خیمهٔ مقدّس در قدسالاقداس و بعدها در قدسالاقداسِ معبدی که سلیمان ساخت، نگهداری میشد. سرپوش این صندوق از طلای خالص بود و روی آن دو کرّوبی روبروی هم قرار داشتند. مهمترین چیزی که در این صندوق قرار داشت، دو لوح سنگی بود که ده فرمان روی آنها حک شده بود. (تث ۳۱:۲۶؛ ۱پا ۶:۱۹؛ عب ۹:۴)—ضمیمههای ب۵ و ب۸.
صَهیون؛ کوه صَهیون.
اسم شهر حصاردار یِبوسیان یعنی یِبوس که در جنوب شرقی تپهٔ اورشلیم قرار داشت. داوود بعد از این که آنجا را تصرّف کرد، کاخ سلطنتیاش را آنجا ساخت و بعد از آن به «شهر داوود» معروف شد. (۲سم ۵:۷، ۹) از زمانی که داوود صندوق عهد را به آنجا برد، کوه صَهیون از دید یَهُوَه مکانی مقدّس شمرده شد. بعدها این اسم برای محوطهٔ معبد در کوه موریا و گاهی هم برای کل شهر اورشلیم به کار میرفت. صَهیون در نوشتههای مقدّس یونانی معمولاً به طور سمبولیک به کار رفته است.—مز ۲:۶؛ ۱پط ۲:۶؛ مک ۱۴:۱.
ض
ضدّ مسیح.
یا «دشمن مسیح.» این عبارت در زبان یونانی مفهومی دوگانه دارد؛ میتواند به چیزی که مخالف یا ضدّ عیسی مسیح است اشاره کند، یا میتواند به یک مسیح دروغین اشاره کند، یعنی کسی که خود را جای مسیح میگذارد و ادعا میکند که مسیح موعود است. همهٔ افراد، سازمانها و گروههایی هم که به دروغ ادعا میکنند نمایندهٔ مسیح هستند اما با مسیح و پیروانش مخالفت میکنند، در واقع «ضدّ مسیح» هستند.—۱یو ۲:۲۲.
ط
طالعبین.
منظور کسی است که برای پیشگویی اتفاقات آینده حرکتهای خورشید و ماه و ستارهها را بررسی میکند.—دان ۲:۲۷؛ مت ۲:۱.
طِوِت.
بعد از دوران تبعید یهودیان در بابِل، طِوِت دهمین ماه تقویم مذهبی آنها و چهارمین ماه تقویم غیرمذهبیشان بود. این ماه از اواسط دسامبر (اواخر آذر) شروع میشد و تا اواسط ژانویه (اواخر دی) ادامه داشت. معمولاً به این ماه فقط «ماه دهم» میگفتند. (اس ۲:۱۶)—ضمیمهٔ ب۱۵.
طومار.
ورقهای بلند از پوست حیوانات یا پاپیروس که روی یک طرف آن مینوشتند و معمولاً آن را دور چوبی میپیچیدند. در دوران نگارش کتاب مقدّس، معمولاً نوشتههای مقدّس روی طومار نوشته و نسخهبرداری میشد.—ار ۳۶:۴، ۱۸، ۲۳؛ لو ۴:۱۷-۲۰؛ ۲تی ۴:۱۳.
طومار پوستی.
طوماری که از پوست گوسفند، بز یا گاو تهیه میشد و بادوامتر از پاپیروس بود و برای نسخهبرداری از نوشتههای مقدّس به کار میرفت. احتمالاً طومارهای پوستیای که پولُس به تیموتائوس گفت بیاورد، بخشی از نوشتههای مقدّس عبری بود. بعضی از طومارهای دریای مرده هم از همین جنس است.—۲تی ۴:۱۳.
ع
عالمان دین.
یا کاتبان. کسانی که از نوشتههای مقدّس عبری نسخهبرداری میکردند. در زمان عیسی، عنوان کسانی بود که شریعت موسی را آموخته بودند و در آن عالِم شمرده میشدند. آنها از مخالفان عیسی بودند.—عز ۷:۶، پاورقی؛ مر ۱۲:۳۸، ۳۹؛ ۱۴:۱.
عبرانی.
لقبی که اولین بار برای اَبرام (ابراهیم) استفاده شد و نشان داد که اصلیت او با اصلیت همسایههای اَموریاش فرق دارد. از آن موقع به بعد، به نوادگان ابراهیم که از نسل نوهاش یعقوب بودند عبرانی و به زبان آنها عبری گفته میشد.—پی ۱۴:۱۳؛ خرو ۵:۳.
عبری.
زبان مردم عبرانی. در زمان عیسی، عبارتهای زیادی از زبان آرامی وارد زبان عبری شده بود. عیسی و شاگردانش به زبان عبری رایج آن زمان صحبت میکردند.—اع ۲۶:۱۴.
عزاداری.
یا ماتم و سوگواری. در زمان باستان مرسوم بود که شخص برای مدت مشخصی برای مرگ کسی یا مصیبت دیگری عزاداری کند. کسانی که عزاداری میکردند، شیون و زاری میکردند، لباس خاصّی میپوشیدند، خاکستر بر سرشان میریختند، لباسشان را چاک میزدند و به سینهٔ خود میزدند. کسانی که حرفهشان عزاداری بود، گاهی به مراسم ختم دعوت میشدند.—پی ۲۳:۲؛ اس ۴:۳؛ مک ۲۱:۴.
عَزازیل.
اسمی عبری که احتمالاً به این معنی است: «بزی که ناپدید میشود.» در روز کفّاره بزی به عنوان عَزازیل به بیابان فرستاده میشد که به طور سمبولیک گناهانی را که قوم در سال گذشته مرتکب شده بودند با خودش میبُرد.—لا ۱۶:۸، ۱۰.
عَشتورِت.
یکی از بتهای کنعانیان که آن را الٰههٔ جنگ و باروری و زن بَعَل میدانستند.—۱سم ۷:۳.
عصای پادشاهی.
عصایی که مظهر اقتدار سلطنت بود و حکمرانان آن را به دست میگرفتند.—پی ۴۹:۱۰؛ عب ۱:۸.
عصر؛ نظام.
به یونانی اَیُون که عصر، دوران یا دنیا ترجمه شده است. به وضعیت دنیا در دورهای خاص یا ویژگیهای خاصِ یک دوران یا عصر اشاره دارد. در کتاب مقدّس عبارت «این دنیا» هم آمده که به وضعیت حاضر دنیا به طور کلّی و روش زندگی دنیوی اشاره دارد. (۲تی ۴:۱۰، پاورقی) خدا از طریق عهد شریعت دوره یا نظامی برقرار کرد که بعضیها آن را عصر یهودی یا اسرائیلی مینامند. خدا از طریق عیسی مسیح که جانش را قربانی کرد، دوره یا نظام دیگری برقرار کرد که مربوط به جماعت مسیحیان مسحشده بود. به این شکل عصر جدیدی شروع شد که ویژگی آن واقعیتهایی است که در عهد شریعت به طور سمبولیک به آنها اشاره شده بود. وقتی این عبارت به صورت جمع یعنی «نظامها» یا «اعصار» به کار میرود، به دورانهای مختلف یا وضعیت رایج دنیا، چه در گذشته و چه در آینده اشاره دارد.—مت ۲۴:۳؛ مر ۴:۱۹؛ رو ۱۲:۲؛ ۱قر ۱۰:۱۱.
عَلاموت.
یک اصطلاح موسیقی به معنی دوشیزگان یا زنان جوان. احتمالاً به صدای زیر (سوپرانو) زنان جوان اشاره دارد. استفاده از این واژه در کتاب مقدّس احتمالاً به این منظور است که قطعهٔ موسیقی یا سازهای همراه باید با صدای زیر نواخته شوند.—۱تو ۱۵:۲۰؛ سرآغاز مز ۴۶.
عمامه.
پارچهای که مثل دَستار دور سر بسته میشد. کاهن اعظم عمامهای از کتان نفیس بر سرش میگذاشت که جلوی آن یک لوح طلا با نخ آبی وصل شده بود. ایّوب هم عدالتش را به یک عمامه تشبیه کرد.—خرو ۲۸:۳۶، ۳۷؛ ای ۲۹:۱۴؛ حز ۲۱:۲۶.
عومِر.
واحد اندازهگیری جامدات. برابر با ٫۲۲ لیتر یا یکدهم ایفه. (خرو ۱۶:۱۶، ۱۸)—ضمیمهٔ ب۱۴.
عهد.
توافق یا پیمانی رسمی که بین خدا و انسانها یا بین دو انسان برای انجام دادن یا خودداری از کاری بسته میشد. گاهی فقط یکی از دو طرف باید به عهدش عمل میکرد (این نوع عهد، یکجانبه بود که در واقع یک قول محسوب میشد) و گاهی هر دو طرف متعهد میشدند (عهد دوجانبه). کتاب مقدّس علاوه بر عهدهایی که خدا با انسانها بست، به عهدهایی بین انسانها، طایفهها، قومها یا گروهی از مردم هم اشاره میکند. در میان عهدهایی که تأثیر بزرگی روی انسانها داشته، میتوان به عهدهایی که خدا با ابراهیم، داوود، قوم اسرائیل (عهد شریعت) و با «اسرائیلِ خدا» (عهد جدید) بست، اشاره کرد.—پی ۹:۱۱؛ ۱۵:۱۸؛ ۲۱:۲۷؛ خرو ۲۴:۷؛ ۲تو ۲۱:۷.
عید برداشت؛ عید هفتهها.
—رجوع به «پِنتیکاست.»
عید سایهبانها.
به «عید خیمهها» و «جشن آلونکها» و «عید جمعآوری برداشت» هم معروف است. اسرائیلیان عید سایهبانها را در پایان سال زراعی یعنی از ۱۵ تا ۲۱ ماه اِتانیم به مناسبت برداشت محصول برگزار میکردند. این عید زمان شادی و سپاسگزاری از برکتهای یَهُوَه برای محصولشان بود. طی این روزها، اسرائیلیان به یاد خروجشان از مصر، در خیمهها یا زیر سایهبانها میماندند. این یکی از سه عیدی بود که مردان باید برای برگزاری آن به اورشلیم میرفتند.—لا ۲۳:۳۴؛ عز ۳:۴.
عید نان فطیر.
اولین عید در میان سه عید اصلی سالانهٔ اسرائیلیان که از ۱۵ ماه نیسان، یعنی یک روز بعد از پِسَح، به مدت هفت روز برگزار میشد. در طول این عید اسرائیلیان باید به یاد خروجشان از مصر فقط نان فطیر یعنی نان بدون خمیرمایه میخوردند.—خرو ۲۳:۱۵؛ مر ۱۴:۱.
عید وقف.
عیدی سالانه به مناسبت وقف مجدّد معبد بعد از بیحرمت شدن آن توسط آنتیوخوس اپیفانِس. برگزاری این عید در روز ۲۵ کیسلِو شروع میشد و هشت روز ادامه داشت.—یو ۱۰:۲۲.
غ
غنیمت.
اموال، دام یا هر چیز باارزش دیگری که به عنوان دستاورد جنگی از دشمن شکستخورده به دست میآید.—یوش ۷:۲۱؛ ۲۲:۸؛ عب ۷:۴.
غیبگویان.
کسانی که ادعا میکنند میتوانند آینده را پیشگویی کنند.—لا ۱۹:۳۱؛ تث ۱۸:۱۱؛ اع ۱۶:۱۶.
ف
فاحشه.
کسی که خارج از چارچوب ازدواج، رابطهٔ جنسی برقرار میکند، به خصوص برای دستمزد گرفتن. این کلمه در یونانی پورنه است و از کلمهٔ «فروختن» گرفته شده است. معمولاً برای زنها به کار برده میشود، البته در کتاب مقدّس به مردهای فاحشه هم اشاره شده است. قوانین شریعت فاحشگی را محکوم میکرد و درآمد این کار برای اعانه در معبد یَهُوَه قابلقبول نبود. اما در معبدهای بتپرستان رسم بود که با استفاده از فاحشههای معبد کسب درآمد کنند. (تث ۲۳:۱۷، ۱۸؛ ۱پا ۱۴:۲۴) کتاب مقدّس این اصطلاح را به طور مجازی برای اشاره به افراد، ملتها یا سازمانهایی به کار میبرد که کارهایشان بهنوعی بتپرستی است، ولی خود را پرستندگان خدا میدانند. برای مثال «بابِل بزرگ» که سمبول دینهای دروغین است، در کتاب مکاشفه به عنوان یک فاحشه توصیف شده، چون برای رسیدن به قدرت و ثروت با حکمرانهای دنیا رابطهٔ نزدیک برقرار کرده است.—مک ۱۷:۱-۵؛ ۱۸:۳؛ ۱تو ۵:۲۵.
فُرات.
طولانیترین و مهمترین رود در جنوب غربی آسیا و یکی از دو رود اصلی بینالنهرین. اولین بار که در کتاب مقدّس به این رود اشاره میشود در پیدایش ۲:۱۴ است. در آنجا آمده که رود فُرات یکی از چهار رود باغ عدن بود. این رود همچنین مرز شمالی سرزمین اسرائیل باستان را تشکیل میداد. (پی ۱۵:۱۸؛ مک ۱۶:۱۲)—ضمیمهٔ ب۲.
فرشتگان.
به عبری مَلئَخ و به یونانی اَنگِلُس. این دو واژه در اصل به معنی «پیامرسان» هستند، ولی وقتی منظور پیامرسانان روحی باشد، «فرشته» ترجمه شدهاند. (پی ۱۶:۷؛ ۳۲:۳؛ یع ۲:۲۵؛ مک ۲۲:۸) فرشتگان مخلوقات روحی پرقدرتی هستند که خدا آنها را مدتها قبل از آفرینش انسان آفرید. در کتاب مقدّس، به آنها «مقدّسان بیشمار،» «پسران خدا» و «ستارههای صبح» هم گفته میشود. (تث ۳۳:۲، پاورقی؛ ای ۱:۶؛ ۳۸:۷) فرشتگان طوری آفریده نشدند که بتوانند تولید مثل کنند، بلکه تکتک آفریده شدند. تعداد آنها خیلی بیشتر از صد میلیون است. (دان ۷:۱۰) طبق کتاب مقدّس هر کدام از آنها اسم خاصّ و شخصیت منحصربهفرد خودش را دارد. فرشتهها به دلیل فروتنیشان اجازه نمیدهند کسی آنها را بپرستد و اکثرشان حتی اسم خودشان را فاش نمیکنند. (پی ۳۲:۲۹؛ لو ۱:۲۶؛ مک ۲۲:۸، ۹) آنها جایگاهها و وظایف متفاوتی دارند که شامل خدمت جلوی تخت پادشاهی یَهُوَه، رساندن پیامهای او، پشتیبانی از خادمان یَهُوَه روی زمین، اجرای داوریهای خدا و حمایت از کار موعظهٔ خبر خوش است. (۲پا ۱۹:۳۵؛ مز ۳۴:۷؛ لو ۱:۳۰، ۳۱؛ مک ۵:۱۱؛ ۱۴:۶) فرشتگان در آینده در جنگ حارمَگِدّون از عیسی پشتیبانی خواهند کرد.—مک ۱۹:۱۴، ۱۵.
فرشتهٔ ارشد.
این عنوان به معنی «رئیس فرشتگان» است. کتاب مقدّس نشان میدهد که فقط یک فرشتهٔ ارشد وجود دارد و اسم او «میکائیل» است.—دان ۱۲:۱؛ یه ۹؛ مک ۱۲:۷.
فرعون.
عنوانی برای پادشاهان مصر. در کتاب مقدّس اسم پنج فرعون آمده است؛ یعنی شیشَق، سو، تیرهاقا، نِکو و حُفرَع. اما اسم فرعونهای دیگر از جمله فرعونهایی که در زمان ابراهیم، موسی و یوسف بودند نیامده است.—خرو ۱۵:۴؛ رو ۹:۱۷.
فرقه.
گروهی از مردم که از یک آیین یا یک رهبر پیروی میکنند و اعتقادات خودشان را دارند. در کتاب مقدّس به «فرقهٔ فَریسیان» و «فرقهٔ صَدّوقیان» اشاره شده است که دو شاخهٔ اصلی از دین یهود بودند. غیرمسیحیان، مسیحیت را «فرقه» یا «فرقهٔ ناصریها» مینامیدند؛ چون احتمالاً به نظر آنها مسیحیت از دین یهود انشعاب گرفته بود. فرقههایی هم در جماعت مسیحی به وجود آمد؛ از جمله «فرقهٔ نیکولائوس» که در کتاب مکاشفه به آن اشاره شده است.—اع ۵:۱۷؛ ۱۵:۵؛ ۲۴:۵؛ ۲۸:۲۲؛ مک ۲:۶؛ ۲پط ۲:۱.
فرماندار استان.
فرماندار ارشد استانهایی که تحت نظارت مجلس سنای روم بود. او هم در موارد قضایی و هم نظامی قدرت و نفوذ داشت و با این که کارهایش تحت نظارت سنا بود، بالاترین مقام را در استان داشت.—اع ۱۳:۷؛ ۱۸:۱۲.
فَریسیان.
یکی از فرقههای مهم یهودی در قرن اول میلادی. فَریسیان از نوادگان کاهنان نبودند، ولی قوانین شریعت را موبهمو انجام میدادند و سنّتهای شفاهی را در حد قوانین شریعت مهم میدانستند. (مت ۲۳:۲۳) شدیداً با تأثیر فرهنگ یونانی مخالف بودند و چون در قوانین شریعت و سنّتهای یهودی تخصص داشتند، اقتدار و نفوذشان روی مردم زیاد بود. (مت ۲۳:۲-۶) بعضی از آنها جزو سَنهِدرین، شورای عالی یهود بودند. اغلب با عیسی دربارهٔ رعایت قوانین شَبّات، سنّتها و همنشینی با گناهکاران و خراجگیران مخالفت میکردند. بعضی از آنها، از جمله سولُس تارسوسی، مسیحی شدند.—مت ۹:۱۱؛ ۱۲:۱۴؛ مر ۷:۵؛ لو ۶:۲؛ اع ۲۶:۵.
فطیر.
به نانی اشاره میکند که بدون خمیرمایه درست شده باشد.—تث ۱۶:۳؛ مر ۱۴:۱۲؛ ۱قر ۵:۸.
فِلیسطیه؛ فِلیسطیها.
سرزمینی در سواحل جنوبی اسرائیل که به اسم فِلیسطیه شناخته شد. مهاجرانی که از کِرِت آمده بودند و در فِلیسطیه مستقر شدند، به اسم فِلیسطیها شناخته شدند. داوود فِلیسطیها را شکست داد، ولی آنها مستقل ماندند و همیشه دشمن اسرائیل بودند. (خرو ۱۳:۱۷؛ ۱سم ۱۷:۴؛ عا ۹:۷)—ضمیمهٔ ب۴.
فیلسوفان اِپیکوری.
پیروان فیلسوف یونانی به نام اِپیکوروس که از سال ۳۴۱ تا ۲۷۰ قبل از میلاد زندگی میکرد. عقیدهٔ آنها این بود که هدف اصلی زندگی خوشگذرانی و عیش و نوش است.—اع ۱۷:۱۸.
فیلسوفان رَواقی.
گروهی از فیلسوفان یونانی که عقیده داشتند زندگی هماهنگ با منطق و قوانین طبیعت باعث سعادت میشود. از دید آنها کسی که واقعاً عاقل است، نسبت به درد یا لذّت بیتفاوت است.—اع ۱۷:۱۸.
ق
قامت.
واحد اندازهگیری طول که برای اندازهگیری عمق آب استفاده میشد و معادل ٫۸۱ متر بود. (اع ۲۷:۲۸)—ضمیمهٔ ب۱۴.
قدس.
اتاق اول خیمهٔ مقدّس و معبد که از اتاق درونی یعنی قدسالاقداس بزرگتر بود. در خیمهٔ مقدّس، چراغدان طلا، مذبح طلا، میز نانهای تقدیمی و ظرفهای طلا در قدس قرار داشتند. ولی در معبد، مذبح طلا، ده چراغدان طلا و ده میز نانهای تقدیمی در قدس بود. (خرو ۲۶:۳۳؛ عب ۹:۲)—ضمیمههای ب۵ و ب۸.
قدسالاقداس.
داخلیترین مکان خیمهٔ عبادت و معبد که صندوق عهد در آن گذاشته میشد. طبق شریعت، تنها کسی که اجازه داشت به قدسالاقداس داخل شود، کاهن اعظم بود. او اجازه داشت، تنها یک بار در سال، در روز کفّاره وارد قدسالاقداس شود.—خرو ۲۶:۳۳؛ لا ۱۶:۲، ۱۷؛ ۱پا ۶:۱۶؛ عب ۹:۳.
قربانی.
هدیهای که برای قدردانی،اعتراف به گناه یا آشتی و صلح با خدا به او تقدیم میشود. هابیل اولین کسی بود که قربانی تقدیم کرد. از آن موقع تا وقتی که شریعت موسی تقدیم قربانی را الزامی کرد، انسانها هدایای گوناگونی از جمله حیوانات را داوطلبانه به خدا تقدیم میکردند. بعد از این که عیسی جانش را به عنوان یک قربانی کامل تقدیم کرد، دیگر نیازی به قربانی کردن حیوانات نبود. البته مسیحیان هنوز هم قربانیهای روحانی به خدا تقدیم میکنند.—پی ۴:۴؛ عب ۱۳:۱۵، ۱۶؛ ۱یو ۴:۱۰.
قربانی تقصیر.
قربانیای که شخص به خاطر گناهانش تقدیم میکرد. فرق کمی که این قربانی با بقیهٔ قربانیهای گناه داشت این بود که شخص خطاکار بعد از توبه کردن و تقدیم قربانی تقصیر، حق و حقوقی را که طبق عهد شریعت شامل حالش میشد ولی به خاطر گناهش از دست داده بود، دوباره به دست میآورد و مجازات نمیشد.—لا ۷:۳۷؛ ۱۹:۲۲؛ اش ۵۳:۱۰.
قربانی سوختنی.
حیوانی که به عنوان قربانی روی مذبح کاملاً در آتش سوزانده میشد. پرستندهٔ یَهُوَه که قربانی سوختنی تقدیم میکرد، هیچ قسمتی از آن حیوان را برای خودش نگه نمیداشت. این حیوانات به عنوان قربانی سوختنی تقدیم میشدند: گاو نر، قوچ، بز نر، قمری و جوجه کبوتر.—خرو ۲۹:۱۸؛ لا ۶:۹.
قربانی شراکت.
این قربانی برای برقراری رابطهٔ صلحآمیز با یَهُوَه تقدیم میشد. پرستندهای که این قربانی را تقدیم میکرد، همراه با اهل خانهاش، کاهنی که حیوان را قربانی میکرد و کاهنانی که مشغول خدمت بودند از گوشت آن میخورد. سوزاندن چربی آن بوی خوشایندی برای یَهُوَه داشت. خون آن هم که مظهر زندگی بود به یَهُوَه تقدیم میشد. در واقع، میتوان گفت که کاهنان و پرستندگان با یَهُوَه همسفره میشدند و این نشانهٔ رابطهٔ صلحآمیزشان با او بود.—لا ۷:۲۹، ۳۲؛ تث ۲۷:۷.
قربانی کفّاره.
—رجوع به «کفّاره.»
قربانی گناه.
قربانیای برای بخشش گناهان غیرعمدی که شخص به خاطر ناکاملیهایش مرتکب میشد. کسی که برای گناهش قربانی تقدیم میکرد، بر اساس موقعیت و شرایطش میتوانست حیوانات مختلفی تقدیم کند؛ از حیوان بزرگی گرفته مثل گاو گرفته تا حیوانی کوچک مثل کبوتر.—لا ۴:۲۷، ۲۹؛ عب ۱۰:۸.
قرعه.
سنگهای گرد و کوچک یا تکههای کوچک از چوب یا سنگ که برای تصمیمگیری استفاده میشد. مردم آنها را لای لباس یا در ظرفی میگذاشتند و آنها را تکان میدادند. بعد طبق قرعهای که میافتاد یا برداشته میشد، تصمیم میگرفتند. قرعه انداختن یا قرعهکشی معمولاً با دعا انجام میشد.—یوش ۱۴:۲؛ مز ۱۶:۵؛ ام ۱۶:۳۳؛ مت ۲۷:۳۵.
قسم.
گفتهای برای تأیید درستی چیزی؛ یا قولی جدّی برای انجام دادن یا ندادن کاری. معمولاً قولی است که شخص به مقامی بالاتر، مخصوصاً به خدا میدهد. یَهُوَه خودش هم برای تضمین عهدش با ابراهیم، قسم خورد.—پی ۱۴:۲۲؛ عب ۶:۱۶، ۱۷.
قلابسنگ.
نواری چرمی یا طنابی بافتهشده از جنسهایی مثل تاندون حیوانات یا الیاف گیاهی یا پشم. قسمت پهن میانی قلابسنگ، برای قرار دادن جسمی مثل سنگ استفاده میشد. یک طرف قلابسنگ به دست یا مچ دست بسته میشد و طرف دیگر آن در دست نگه داشته میشد و موقع پرتاب سنگ رها میشد. در زمان باستان، قومها در لشکرهایشان از افرادی که در این کار مهارت داشتند استفاده میکردند.—دا ۲۰:۱۶؛ ۱سم ۱۷:۵۰.
قِنطار.
بزرگترین واحد وزن و پول عبری معادل با ٫۲۳۴ کیلوگرم. قِنطار یونانی وزن کمتری داشت و حدود ٫۴۲۰ کیلوگرم بود. (۱تو ۲۲:۱۴؛ مت ۱۸:۲۴)—ضمیمهٔ ب۱۴.
قیچی فتیلهخاموشکن.
ابزاری از طلا یا مس که از آن در خیمهٔ مقدّس و معبد استفاده میشد. این وسیله احتمالاً شبیه قیچیهای امروزی بود و با آن فتیلهها را میبریدند.—۲پا ۲۵:۱۴.
قیراط.
وزنهای معادل ٫۵۷۰ گرم. بیست قیراط معادل یک شِکِل بود. (لا ۲۷:۲۵)—ضمیمهٔ ب۱۴.
قیصر.
یا سِزار. عنوان امپراتورهای روم. قیصر در واقع یک اسم خانوادگی رومی است و بعدها عنوان امپراتورهای روم شد. نامهای آگوستوس، تیبِریوس و کِلودیوس با این عنوان در کتاب مقدّس به کار رفته است. با این که اسم نرون در کتاب مقدّس نیامده، عنوان «قیصر» برای او هم به کار برده شده است. در نوشتههای مقدّس یونانی، این واژه معنی وسیعتری دارد و میتواند سمبول مقامات دولتی یا یک حکومت باشد.—مر ۱۲:۱۷؛ اع ۲۵:۱۲.
ک
کاه.
کاهن.
مردی که نمایندهٔ خدا برای مردم بود و به آنها دربارهٔ خدا و قوانینش تعلیم میداد. او همین طور نمایندهٔ مردم در حضور خدا بود و قربانیها را به خدا تقدیم میکرد و برای بخشش گناهان مردم دعا میکرد. قبل از اینکه قوانین شریعت به قوم اسرائیل داده شود، سرپرست هر خانواده نقش کاهن را برای خانوادهاش داشت. ولی تحت شریعت، کاهنان از مردان خاندان هارون از طایفهٔ لاوی تشکیل میشدند و بقیهٔ مردان طایفهٔ لاوی دستیار کاهنان بودند. با شروع عهد جدید، اسرائیل روحانی نقش کاهنان را گرفتند و عیسی مسیح کاهن اعظم است.—خرو ۲۸:۴۱؛ عب ۹:۲۴؛ مک ۵:۱۰.
کاهن ارشد.
در نوشتههای مقدّس عبری همان کاهن اعظم است.—۲تو ۲۶:۲۰؛ عز ۷:۵.
کاهن اعظم.
در شریعت موسی، کاهن اعظم نمایندهٔ اصلی مردم در مقابل خدا بود و بر کار بقیهٔ کاهنان نظارت میکرد. گاهی عنوان «کاهن ارشد» هم برای او به کار رفته است. (۲تو ۲۶:۲۰؛ عز ۷:۵) فقط او اجازه داشت که به قدسالاقداس، یعنی داخلیترین قسمت خیمهٔ عبادت و بعدها معبد وارد شود. او تنها یک بار در سال در روز کفّاره به آنجا وارد میشد. عبارت «کاهن اعظم» برای عیسی مسیح هم به کار رفته است.—لا ۱۶:۲، ۱۷؛ ۲۱:۱۰؛ مت ۲۶:۳؛ عب ۴:۱۴.
کَب.
یا قاب. واحد اندازهگیری جامدات که مقدار آن بر اساس واحد حجم «بَت» معادل ٫۲۲۱ لیتر بود. (۲پا ۶:۲۵)—ضمیمهٔ ب۱۴.
کُر.
واحد اندازهگیری مایعات و جامدات. بر اساس واحد حجم «بَت» یک کُر معادل ۲۲۰ لیتر بود. (۱پا ۵:۱۱)—ضمیمهٔ ب۱۴.
کَرّوبیان.
گروهی از فرشتهها که مقام بالا و وظیفههای خاصّی دارند. این فرشتهها با سرافین فرق دارند.—پی ۳:۲۴؛ خرو ۲۵:۲۰؛ اش ۳۷:۱۶؛ عب ۹:۵.
کشتیهای تَرشیشی.
به کشتیهایی اشاره میکرد که به منطقهٔ باستانی تَرشیش (اسپانیای امروزی) میرفتند. ظاهراً بعدها برای کشتیهای بزرگی به کار میرفت که میتوانستند مسافتهای طولانی را طی کنند. سلیمان و یِهوشافاط از این کشتیها برای تجارت استفاده میکردند.—۱پا ۹:۲۶؛ ۱۰:۲۲؛ ۲۲:۴۸.
کفّاره.
در نوشتههای مقدّس عبری در رابطه با قربانیها و هدایایی استفاده شده که قوم اسرائیل میتوانستند با تقدیم آنها، به خدا نزدیک شوند و او را بپرستند. طبق شریعت موسی قربانیهایی، به خصوص هر سال در روز کفّاره تقدیم میشد تا گناهان تکتک افراد و کل قوم بخشیده شود. این قربانیها پیشنمایی از قربانی عیسی بود. عیسی با فدا کردن جانش، یک بار برای همیشه کفّارهٔ گناهان انسانها را داد و برای آنها این فرصت را فراهم کرد تا با یَهُوَه خدا آشتی کنند.—لا ۵:۱۰؛ ۲۳:۲۸؛ کو ۱:۲۰؛ عب ۹:۱۲.
کَلدانیان.
در اصل به مردمی اشاره میکند که در منطقهٔ دلتای رودخانههای دِجله و فُرات زندگی میکردند. ولی به مرور زمان، «کَلدانیان» لقبی برای همهٔ ساکنان سرزمین بابِل شد و اغلب در کتاب مقدّس منظور همان بابِلیان است. گاهی منظور از کَلدانیان گروهی از افراد تحصیلکرده است که در علوم، تاریخ، زبانشناسی و ستارهشناسی مهارت داشتند، ولی جادوگری و طالعبینی هم میکردند.—عز ۵:۱۲؛ دان ۴:۷؛ اع ۷:۴.
کِموش.
خدای ارشد موآبیان.—۱پا ۱۱:۳۳.
کُندُر.
صمغ خشکشدهٔ درخت و بوتههایی از چند گونهٔ خاص از دستهٔ بُسوِلیا. وقتی این صمغ سوخته میشود، بویی معطر و شیرین دارد. کُندُر در زمان باستان یکی از مواد بخور مقدّس بود که در خیمهٔ مقدّس و معبد از آن استفاده میشد. کُندُر همراه هدیهٔ غلّهای تقدیم میشد و همین طور آن را در قدس، کنار هر ردیف نانهای تقدیمی قرار میدادند.—خرو ۳۰:۳۴-۳۶؛ لا ۲:۱؛ ۲۴:۷؛ مت ۲:۱۱.
کُنده.
وسیلهای برای مجازات که شخص را با آن میبستند. گاهی فقط پاهای شخص در کُنده گذاشته میشد. گاهی هم بدن شخص را در حالتی عذابآور قرار میدادند و دستها و پاها و گردن او را با کُنده میبستند.—ار ۲۰:۲؛ اع ۱۶:۲۴.
کنعان.
یکی از نوههای نوح و چهارمین پسر حام. یازده طایفهای که از نسل کنعان به وجود آمدند، به مرور زمان در ناحیهای شرق دریای مدیترانه از مصر تا سوریه ساکن شدند. این ناحیه «سرزمین کنعان» خوانده شده است. (لا ۱۸:۳؛ پی ۹:۱۸؛ اع ۱۳:۱۹)—ضمیمهٔ ب۴.
کنیسه.
به معنی «جمع شدن» یا «گرد آمدن» است، ولی در بیشتر آیات به ساختمان یا جایی اشاره دارد که یهودیان برای خواندن نوشتههای مقدّس، تعلیم گرفتن، موعظه و دعا دور هم جمع میشدند. در دوران عیسی شهرهای کوچک یک کنیسه و شهرهای بزرگ چند کنیسه داشتند.—لو ۴:۱۶؛ اع ۱۳:۱۴، ۱۵.
کورهٔ آتش.
کورهای که برای ذوب فلزات، پخت سفال و درست کردن ظروف سرامیک از آن استفاده میشد. در زمان باستان، کورهها از آجر یا سنگ ساخته میشدند. به این نوع کوره «تنور» هم گفته میشود.—پی ۱۵:۱۷؛ دان ۳:۱۷؛ مک ۹:۲.
کوزهگر.
سازندهٔ ظرفها و کوزههای گِلی. معنی این کلمه در عبری «شکلدهنده» است. اختیاری که کوزهگر برای شکل دادن گِل دارد به عنوان تشبیه برای حق حکمرانی یَهُوَه بر افراد و قومها به کار رفته است.—اش ۶۴:۸؛ رو ۹:۲۱.
کیسلِو.
بعد از دوران تبعید یهودیان در بابِل، اسم نهمین ماه تقویم مذهبی یهودیان و سومین ماه تقویم غیرمذهبیشان کیسلِو بود. این ماه از اواسط نوامبر (اواخر آبان) شروع میشد و تا اواسط دسامبر (اواخر آذر) ادامه داشت. (نح ۱:۱؛ زک ۷:۱)—ضمیمهٔ ب۱۵.
گ
گارد امپراتوری.
گروهی از سربازان رومی برای حفاظت از امپراتوران روم. این گروه از نظر سیاسی آنقدر قدرتمند شدند که میتوانستند از امپراتور حمایت کنند یا حتی او را برکنار کنند.—فی ۱:۱۳.
گرو.
یا وثیقه. چیزی که بدهکار از داراییاش به طلبکار میدهد تا تضمین کند که در آینده قرضش را کاملاً پرداخت میکند. در شریعت موسی قوانینی دربارهٔ گرو گرفتن وجود داشت که از حق مظلومان و فقیران در قوم اسرائیل دفاع میکرد.—خرو ۲۲:۲۶؛ حز ۱۸:۷.
گور؛ قبر.
کلمهٔ عبری شیول و کلمهٔ یونانی هادیس هر دو به معنی گور هستند. واژهٔ گور یا قبر گاهی به معنی قبر یک شخص است، گاهی هم به قبرستانی سمبولیک و عمومی اشاره دارد؛ یعنی مکان یا وضعیتی که هیچ فعالیتی در آن انجام نمیشود و شخص در آن وضعیت آگاه و هوشیار نیست.—پی ۴۷:۳۰؛ جا ۹:۱۰؛ اع ۲:۳۱.
گیتّیت.
یک اصطلاح موسیقی که معنی آن کاملاً مشخص نیست، ولی احتمالاً از کلمهٔ عِبری گَت گرفته شده است. بعضیها معتقدند که این اصطلاح به آهنگ سرودهایی دربارهٔ درست کردن شراب اشاره میکند، چون گَت به معنی حوض شرابگیری است.—سرآغاز مز ۸۱.
ل
لاوی.
سومین پسر یعقوب از همسرش لیه؛ همچنین طایفهای که به اسم او نامیده شد. سه پسر لاوی، سران سه گروه اصلی لاویان بودند. اصطلاح «لاویان» گاهی به کل طایفهٔ لاوی اشاره دارد، اما معمولاً شامل خاندان هارون که کاهن بودند، نمیشود. موقع تقسیمبندی سرزمین موعود، زمینی به طایفهٔ لاوی داده نشد، اما ۴۸ شهر در زمین طایفههای دیگر به آنها داده شد.—تث ۱۰:۸؛ ۱تو ۶:۱؛ عب ۷:۱۱.
لِپتُن.
کوچکترین سکهٔ یهودیان از جنس مس یا برنز در قرن اول میلادی. (مر ۱۲:۴۲؛ لو ۲۱:۲؛ پاورقیها.)—ضمیمهٔ ب۱۴.
لطف.
در یونانی مفهوم اصلی این کلمه چیزی دلپذیر یا خوشایند است. معمولاً به هدیهای محبتآمیز یا بخشیدن همراه با محبت اشاره دارد. وقتی این کلمه برای لطف خدا به کار میرود، به هدیهای اشاره میکند که خدا با دستودلبازی و بدون هیچ انتظاری به ما میدهد. بنابراین لطف خدا نشانهٔ سخاوتمندی، مهربانی و محبت فراوان یَهُوَه به انسانهاست. در نتیجه دستودلبازی است که کسی را به لطف کردن برمیانگیزد، نه این که طرف مقابل مستحق آن لطف بوده است. این کلمهٔ یونانی گاهی هم «فیض» ترجمه شده است.—۲قر ۶:۱؛ اف ۱:۷.
لعنت.
بدخواهی یا نفرین کردن کسی یا چیزی. لعنت همچنین در قالب اعلامیهای رسمی یا یک پیشگویی دربارهٔ بلا و مصیبت به کار برده شده است. وقتی لعنت از طرف خدا یا کسی باشد که خدا اجازهٔ این کار را به او داده، پیشگویی شمرده میشود و قدرت زیادی دارد.—پی ۱۲:۳؛ اعد ۲۲:۱۲؛ غلا ۳:۱۰.
لوگ.
کوچکترین واحد اندازهگیری مایعات در کتاب مقدّس. در کتاب تَلمودِ یهودیان، ۱۲ لوگ معادل یک هین بود. پس میتوان محاسبه کرد که یک لوگ معادل ٫۳۱۰ لیتر بود. (لا ۱۴:۱۰)—ضمیمهٔ ب۱۴.
لِویاتان.
ظاهراً نوعی جانور آبزی. در ایّوب ۳:۸ و ۴۱:۱، شاید منظور تمساح یا جانور آبزی دیگری باشد که بزرگ و قدرتمند است. در مزمور ۱۰۴:۲۶، شاید منظور نوعی نهنگ باشد. در آیههای دیگر مفهومی مجازی دارد و نمیتوان آن را به جانور خاصّی نسبت داد.—مز ۷۴:۱۴؛ اش ۲۷:۱.
م
مادها.
مردمی از نسل مَدای، پسر یافِث. مادها در کوهستانهای فلات ایران که کشور مادها شد، ساکن شدند. مادها با بابِلیان همپیمان شدند تا آشوریان را شکست دهند. در آن زمان، پارس ایالتی زیر سلطهٔ مادها بود، اما بعد از شورش کوروش، مادها و پارسها با هم امپراتوری ماد و پارس را تشکیل دادند. آنها در سال ۵۳۹ ق.م. امپراتوری بابِل را شکست دادند. در عید پِنتیکاست ۳۳ م. مادها هم جزو افرادی بودند که به اورشلیم رفتند. (دان ۵:۲۸، ۳۱؛ اع ۲:۹)—ضمیمهٔ ب۹.
مأموران رومی.
در مستعمرههای روم، این مأموران امور دولتی را اداره میکردند. مسئولیتهای آنها شامل حفظ نظم اجتماعی، کنترل امور مالی، قضاوت قانونشکنان و صادر کردن حکم مجازات میشد.—اع ۱۶:۲۰.
ماه نو.
اولین روز هر ماه در تقویم یهودی. در این روز یهودیان دور هم جمع میشدند، جشن میگرفتند و قربانیهایی خاص تقدیم میکردند. بعدها ماه نو، عید مهمی برای اسرائیلیان شد و مردم در آن روز کار نمیکردند.—اعد ۱۰:۱۰؛ ۲تو ۸:۱۳؛ کو ۲:۱۶.
مایل.
واحد طول که فقط یک بار در نسخههای اصلی نوشتههای مقدّس یونانی در مَتّی ۵:۴۱ آمده است. احتمالاً به مایل رومی اشاره دارد که معادل ٫۵۱۴۷۹ متر است.—ضمیمهٔ ب۱۴.
مَثَل.
گفتهای حکیمانه یا داستانی کوتاه که درسی در آن است یا حقیقتی را فقط با چند کلمه بیان میکند. مَثَلهای کتاب مقدّس گاهی به شکل معما یا چیستان آمدهاند. مَثَلها معمولاً حقیقتی را به زبانی پراحساس و اغلب با استعاره بیان میکنند. بعضی از آنها اصطلاحهایی معمول شدند که برای مسخره کردن یا تحقیر کسی به کار میرفت.—جا ۱۲:۹؛ ۲پط ۲:۲۲.
محبت.
یا دوست داشتن. این دو واژه گاهی ترجمهٔ واژهٔ یونانی آگاپه است. آگاپه به معنی محبتی است بر پایهٔ اصول که میتواند همراه با علاقه و دلبستگی هم باشد. (مت ۲۲:۳۹؛ یو ۳:۱۶) گاهی هم «دوست داشتن» ترجمهٔ واژهٔ یونانی فیلِئو است. فیلِئو همین طور به معنی «دلبستگی و علاقه داشتن» یا «دوست بودن» است. این واژهٔ یونانی برای بیان رابطهای بسیار نزدیک و صمیمی استفاده میشود؛ مثل رابطهٔ گرم میان اعضای خانوادهای صمیمی یا دو دوست نزدیک.—یو ۵:۲۰.
محبت پایدار.
اغلب ترجمهای از کلمهٔ عبری خِسِد. به محبتی اشاره میکند که بر اساس تعهد، وفاداری و دلبستگی عمیق است. محبت پایدار بارها برای توصیف محبت خدا نسبت به انسانها به کار رفته، ولی گاهی هم به محبت بین انسانها اشاره دارد.—خرو ۳۴:۶؛ روت ۳:۱۰.
مَحَلَت.
یک اصطلاح موسیقی که در سرآغاز مزمورهای ۵۳ و ۸۸ آمده است. ممکن است با فعلی عبری به معنی «ضعیف شدن» یا «بیمار شدن» همخانواده باشد. برای همین، این اصطلاح حس غم و اندوه را تداعی میکند که هماهنگ با محتوای این دو مزمور است.
مذبح.
یا قربانگاه. سکویی از جنس سنگ، گِل، چوب یا چوبی که با فلز پوشیده شده بود و قربانیها و بخور را موقع پرستش روی آن تقدیم میکردند. در اتاق اول خیمهٔ مقدّس و معبد، ‹مذبح کوچکی از طلا› برای تقدیم بخور وجود داشت. این مذبح از چوب ساخته شده بود، ولی روکش آن از طلا بود. ‹مذبح بزرگتری از مس› هم برای قربانیهای سوختنی در حیاط خیمه و معبد قرار داشت. (خرو ۲۷:۱؛ ۳۹:۳۸، ۳۹؛ پی ۸:۲۰؛ ۱پا ۶:۲۰؛ ۲تو ۴:۱؛ لو ۱:۱۱)—ضمیمههای ب۵ و ب۸.
مُرّ.
صمغی خوشبو از بوتهها و درختچههایی خاردار از خانوادهٔ کامیفورا. مُرّ یکی از مواد تشکیلدهندهٔ روغن مقدّس مسح بود. از این ماده برای معطر کردن لباس یا بستر استفاده میشد و برای چرب کردن بدن و ماساژ، آن را با روغن مخلوط میکردند. بعضیها بر این باورند که از مُرّ برای تهیهٔ مادهای مخدّر یا دارویی رخوتآور استفاده میشد. از مُرّ برای آماده کردن جسد قبل از خاکسپاری هم استفاده میکردند.—خرو ۳۰:۲۳؛ ام ۷:۱۷؛ مر ۱۵:۲۳؛ یو ۱۹:۳۹.
مرثیه.
نوحه، سرود یا آهنگی که برای ابراز غم و اندوه زیاد خوانده یا نواخته میشد. شخص اغلب بعد از مرگ دوست یا یکی از عزیزانش مرثیه میخواند.—۲سم ۱:۱۷؛ سرآغاز مز ۷.
مرجان.
جسمی سخت و سنگمانند که از اسکلت جانوران ریز دریایی ساخته شده است. مرجانها به رنگهای مختلف از جمله سیاه، سفید و قرمز، در دریاها و اقیانوسها پیدا میشوند. در زمان باستان، مرجانهای زیادی در دریای سرخ پیدا میشد. مرجان قرمز، کمیاب و بسیار گرانبها بود و از آن برای درست کردن گردنبند و جواهرات دیگر استفاده میشد.—ام ۸:۱۱.
مِرودَک.
بزرگترین خدای شهر بابِل. وقتی یکی از پادشاهان بابِل به اسم حمورابی که قانونگذاری مشهور بود، شهر بابِل را پایتخت امپراتوریاش کرد، نقش مِرودَک (یا ماردوک) در پرستش بابِلیان برجستهتر شد. به مرور زمان، مِرودَک جای خدایان دیگر را گرفت و بزرگترین خدای بابِل شد. بعدها مردم به جای استفاده از اسم مِرودَک (یا ماردوک) از عنوان «بِلو» به معنی «صاحب» استفاده میکردند. برای همین، مِرودَک به «بِل» معروف شد.—ار ۵۰:۲.
مزمور.
سرودی برای ستایش خدا. پرستندگان خدا این سرودها را با آهنگ میخواندند. این سرودها همین طور به صورت گروهی در معبد یَهُوَه در اورشلیم برای پرستش او خوانده میشد.—لو ۲۰:۴۲؛ اع ۱۳:۳۳؛ یع ۵:۱۳.
مسح کردن.
در عبری به معنی «مالیدن چیزی با مایع» است. وقتی کسی یا چیزی با روغن مسح میشد، نشانهٔ این بود که آن شخص یا آن چیز برای خدمتی خاص وقف شده است. در نوشتههای مقدّس یونانی، این واژه همچنین در مورد کسانی استفاده میشود که با روحالقدس مسح شدهاند و خدا با انتخابشان این امید را به آنها داده که در آسمان زندگی کنند.—خرو ۲۸:۴۱؛ ۱سم ۱۶:۱۳؛ ۲قر ۱:۲۱.
مَسکیل.
واژهای عبری که در سرآغاز سیزده مزمور دیده میشود، ولی معنی آن مشخص نیست. شاید به معنی «شعری تفکّربرانگیز» باشد. بعضیها معتقدند که معنی این کلمه با کلمهٔ مشابهی در ارتباط است که «خردمندانه خدمت کردن» ترجمه شده است.—۲تو ۳۰:۲۲؛ سرآغاز مز ۳۲.
مسیح.
این کلمه در عبری ماشیاخ و در یونانی کریستوس است و هر دو به معنی «مسحشده» و «انتخابشده» هستند. این لقب اغلب برای عیسی استفاده میشود.—دان ۹:۲۵؛ مت ۱:۱۶؛ یو ۱:۴۱.
مسیحی.
اسمی که خدا به پیروان عیسی مسیح داده است.—اع ۱۱:۲۶؛ ۲۶:۲۸.
مشک.
کیسهای از پوست کامل یک حیوان مثل بز یا گوسفند که برای نگهداری شراب استفاده میشد. شراب را در مشکهای نو میریختند، چون وقتی شراب تخمیر میشد گاز دی اکسید کربن تولید میکرد و به جدارههای مشک فشار میآورد. مشک نو چون از پوست تازهٔ حیوان بود بزرگ میشد، ولی مشک کهنه انعطافپذیر نبود و فشار باعث میشد که بترکد.—یوش ۹:۴؛ مت ۹:۱۷.
مصیبت عظیم.
کلمهٔ مصیبت در زبان یونانی به مفهوم رنج و عذابی است که به دلیل شرایط سخت به وجود میآید. عیسی از ‹مصیبت عظیم› و بیسابقهای صحبت کرد؛ مصیبتی که قرار بود بر سر اورشلیم بیاید و همین طور مصیبتی که در آینده وقتی او ‹با قدرت و شکوه زیاد میآید،› همهٔ انسانها با آن روبرو خواهند شد. (مت ۲۴:۲۱، ۲۹-۳۱) به گفتهٔ پولُس این مصیبت به زمانی اشاره میکند که خدای عادل «از کسانی که خدا را نمیشناسند و طبق خبر خوشی که دربارهٔ سَرورمان عیسی است رفتار نمیکنند انتقام خواهد گرفت.» طبق مکاشفه باب ۱۹، عیسی لشکرهای آسمانی را هدایت خواهد کرد تا با «حیوان وحشی و پادشاهان زمین و لشکرهایشان» بجنگند. (۲تس ۱:۶-۸؛ مک ۱۹:۱۱-۲۱) «گروه عظیمی» از این مصیبت نجات پیدا خواهند کرد. (مک ۷:۹، ۱۴)—رجوع به «حارمَگِدّون.»
معبد.
ساختمانی در اورشلیم که جایگزین خیمهٔ مقدّس شد و مرکز پرستش اسرائیلیان بود. اولین معبد را سلیمان ساخت که توسط بابِلیان ویران شد. دومین معبد را زَروبّابِل وقتی اسرائیلیان از تبعید در بابِل برگشتند ساخت و بعدها هیرودیس کبیر آن را بازسازی کرد. در کتاب مقدّس معمولاً معبد «خانهٔ یَهُوَه» نامیده شده است. (عز ۱:۳؛ ۶:۱۴، ۱۵؛ ۱تو ۲۹:۱؛ ۲تو ۲:۴؛ مت ۲۴:۱)—ضمیمههای ب۸ و ب۱۱.
معجزه؛ کارهای شگفتانگیز.
عمل یا پدیدهای که ورای قدرتهای شناختهشدهٔ بشر است و وابسته به نیرویی فوقطبیعی است. در کتاب مقدّس گاهی به جای کلمهٔ «معجزه» از «نشانه» استفاده شده است.—خرو ۴:۲۱؛ اع ۴:۲۲؛ عب ۲:۴.
مقبره.
محل قرار دادن جسد فرد فوتشده. به یونانی مِنِمایون که از فعلی به معنی «یادآوری کردن» گرفته شده است. این کلمهٔ یونانی این حس را تداعی میکند که فرد فوتشده از یاد نرفته است.—یو ۵:۲۸، ۲۹.
مقدّس.
خصوصیتی که یَهُوَه ذاتاً از آن برخوردار است، به این معنی که یَهُوَه از هر جهت پاک و مقدّس است. (خرو ۲۸:۳۶؛ ۱سم ۲:۲؛ ام ۹:۱۰؛ اش ۶:۳) واژهٔ عبریای که «مقدّس» ترجمه شده برای توصیف انسانها (خرو ۱۹:۶؛ ۲پا ۴:۹)، حیوانات (اعد ۱۸:۱۷)، اشیا (خرو ۲۸:۳۸؛ ۳۰:۲۵؛ لا ۲۷:۱۴)، مکانها (خرو ۳:۵؛ اش ۲۷:۱۳)، دوره زمانها (خرو ۱۶:۲۳؛ لا ۲۵:۱۲) و فعالیتها (خرو ۳۶:۴) به کار رفته است. این عبارت به مفهوم جداشده یا تقدیسشده برای خداست، یعنی کنار گذاشتهشده برای خدمت به یَهُوَه. در نوشتههای مقدّس یونانی هم واژههایی که «مقدّس» ترجمه شده به معنی وقف شدن به خداست. کلمهٔ مقدّس به رفتار پاک شخص هم اشاره دارد.—مر ۶:۲۰؛ ۲قر ۷:۱؛ ۱پط ۱:۱۵، ۱۶.
مقدونیه.
منطقهای در شمال یونان که در زمان اسکندر کبیر شهرت پیدا کرد و تا قبل از این که رومیان آن را تسخیر کنند، منطقهای مستقل بود. در زمان سفر اول پولُس رسول به اروپا، مقدونیه ایالتی رومی بود. پولُس سه بار به آن منطقه سفر کرد. (اع ۱۶:۹)—ضمیمهٔ ب۱۳.
مکان مقدّس.
در کل مکانی برای پرستش. اما در بیشتر موارد منظور از آن خیمهٔ مقدّس و معبد اورشلیم است. این عبارت برای مکانی در آسمانها که خدا در آن است، هم استفاده شده است.—خرو ۲۵:۸، ۹؛ ۲پا ۱۰:۲۵؛ ۱تو ۲۸:۱۰؛ مک ۱۱:۱۹.
مکانهای بلند.
به پرستشگاههایی گفته میشد که معمولاً روی تپه، کوه یا سکویی قرار داشتند. گاهی مردم از این مکانهای بلند برای پرستش یَهُوَه استفاده میکردند، اما اغلب در آنجا بتپرستی میکردند.—اعد ۳۳:۵۲؛ ۱پا ۳:۲؛ ار ۱۹:۵.
ملخ.
منظور انواع مختلفی از ملخهاست که در دستههای بزرگ کوچ میکنند. طبق شریعت این ملخها جزو غذاهای پاک بودند. هجوم ملخها بلا و مصیبت محسوب میشد، چون هر چیزی را که سر راهشان بود از بین میبردند و خرابی زیادی به بار میآوردند.—خرو ۱۰:۱۴؛ مت ۳:۴.
مَلکام.
احتمالاً همان مولِک، خدای ارشد عَمّونیان. (صف ۱:۵)—رجوع به «مولِک.»
مِلکوم.
یکی از خدایان عَمّونیان، احتمالاً همان مولِک. (۱پا ۱۱:۵، ۷) سلیمان در سالهای آخر حکمرانیاش مکانهایی برای پرستش این بت ساخت.—رجوع به «مولِک.»
ملکهٔ آسمان.
عنوان الٰههای که اسرائیلیان مرتد در دوران اِرْمیا میپرستیدند. بعضیها بر این باورند که به الٰههٔ ایشتار بابِلیها (عَشتورِت) اشاره داشت. اسم همتای سومری آن اینانا بود که معنی «ملکهٔ آسمان» را میدهد. این الٰهه علاوه بر این که وابسته به آسمانها بود، به الٰههٔ باروری هم معروف بود. اسم دیگر عَشتورِت در یک نوشتهٔ مصری «بانوی آسمان» است.—ار ۴۴:۱۹.
مِلّو.
یا تپه. در عبری از کلمهای به معنی «پر کردن» گرفته شده است. در ترجمهٔ هفتادگانی یا سِپتواِجینْت «قلعه» ترجمه شده است. ظاهراً به مکان یا ساختمانی در شهر داوود اشاره دارد، ولی دقیقاً معلوم نیست که به چه شکل بوده است.—۲سم ۵:۹؛ ۱پا ۱۱:۲۷.
مُلوک.
—رجوع به «مولِک.»
مَنّا.
غذای اصلی اسرائیلیان طی ۴۰ سالی که در بیابان سرگردان بودند و یَهُوَه آن را برایشان فراهم کرد. مَنّا به غیر از روز شَبّات، هر روز صبح به طور معجزهآسا روی زمین زیر لایهای از شبنم ظاهر میشد. وقتی اسرائیلیان برای اولین بار آن را دیدند، به عبری گفتند: «مَن هو؟» که یعنی «این چیست؟» (خرو ۱۶:۱۳-۱۵، ۳۵) در آیههای دیگر کتاب مقدّس مَنّا به صورت «نان آسمانی،» (مز ۷۸:۲۴) «نانی از آسمان،» (مز ۱۰۵:۴۰) و «نان قدرتمندان» آمده است. (مز ۷۸:۲۵) عیسی هم در یکی از مَثَلهایش به مَنّا اشاره کرد.—یو ۶:۴۹، ۵۰.
مِنا.
واحد پول یا وزن که در کتاب حِزقیال به آن «مِنه» گفته شده است. طبق اکتشافات باستانشناسان یک مِنا معادل ۵۰ شِکِل و یک شِکِل معادل ٫۴۱۱ گرم بود. بنابراین یک مِنا معادل ۵۷۰ گرم بود. ممکن است که مثل واحد اندازهگیری ذراع، مِنای شاهانه هم وجود داشت. در نوشتههای مقدّس یونانی یک مِنا، واحدی به ارزش ۱۰۰ دِرهَم و وزن ۳۴۰ گرم بود. شصت مِنا معادل یک قِنطار بود. (عز ۲:۶۹؛ لو ۱۹:۱۳)—ضمیمهٔ ب۱۴.
موتلَبِن.
مولِک.
یکی از خدایان عَمّونیان، احتمالاً همان مَلکام، مِلکوم و مُلوک. ممکن است این کلمه اسم یک خدای مشخص نباشد، بلکه عنوانی با معنی کلّیتر باشد. طبق شریعت موسی، هر کسی که فرزندش را برای مولِک قربانی میکرد باید کشته میشد.—لا ۲۰:۲؛ ار ۳۲:۳۵؛ اع ۷:۴۳.
مُهر.
ابزاری برای نقش انداختن روی چیزهایی مثل گِل یا موم. مُهر را روی سند مالکیت یا قرارداد یا برای اعتبار بخشیدن به چیزی استفاده میکردند. مُهرهای باستان از مادهای سخت مثل سنگ، عاج یا چوب ساخته میشد و حروف یا طرحی را روی آن به صورت معکوس حک میکردند. مُهر همین طور به صورت نمادین، برای نشان مالکیت، معتبر بودن چیزی یا اشاره به رازی مخفی به کار رفته است.—خرو ۲۸:۱۱؛ نح ۹:۳۸؛ مک ۵:۱؛ ۹:۴.
میکتام.
باید حذف شود
ن
ناپاک.
ناپاکی میتواند از نظر جسمی باشد یا به کسی اشاره کند که معیارهای اخلاقی را زیر پا گذاشته است. اما در کتاب مقدّس معمولاً به چیزی یا کسی اشاره دارد که طبق شریعت موسی غیرقابلقبول یا ناپاک است. (لا ۵:۲؛ ۱۳:۴۵؛ مت ۱۰:۱؛ اع ۱۰:۱۴؛ اف ۵:۵)—رجوع به «پاک.»
ناردین.
گیاهی از گونهٔ ناردُستِکیس جَتَمانسی که روغنی خوشبو و گرانبها به رنگ قرمز روشن از آن گرفته میشود. به دلیل قیمت بالای روغن این گیاه، آن را با روغنهای کمارزش مخلوط میکردند. گاهی حتی روغن تقلّبی به جای آن میفروختند. اما طبق گفتههای مَرقُس و یوحنا روغنی که برای عیسی استفاده شد خالص بود.—مر ۱۴:۳؛ یو ۱۲:۳.
ناصری.
لقبی برای عیسی، به معنی اهل شهر ناصره. احتمالاً در عبری با کلمهای که در اِشَعْیا ۱۱:۱ «شاخه» ترجمه شده، همخانواده است. بعدها این لقب برای پیروان عیسی هم به کار میرفت.—مت ۲:۲۳؛ اع ۲۴:۵.
ناظر ارشد.
مقامی پایینتر از استاندار (ساتراپ) در امپراتوری بابِل. کتاب مقدّس نشان میدهد که این افراد بر حکیمان دربار بابِل اقتدار داشتند. همین طور نشان میدهد که در دوران حکمرانی داریوش پادشاه هم که از قوم ماد بود، چنین مقامی وجود داشت.—دان ۲:۴۸؛ ۶:۷.
نان تقدیمی.
دوازده نان گرد که روی هم در دو ردیف ششتایی در قسمت قدسِ خیمهٔ مقدّس و معبد روی میزی میچیدند. اسم دیگر این نانها «نان مقدّس» بود. این نانهای تقدیمی هر شَبّات با نانهای تازه جایگزین میشد. معمولاً فقط کاهنان اجازه داشتند از نانهایی که جایگزین میشد بخورند. (۲تو ۲:۴؛ مت ۱۲:۴؛ خرو ۲۵:۳۰؛ لا ۲۴:۵-۹؛ عب ۹:۲)—ضمیمهٔ ب۵.
نِتینیم.
خادمان غیراسرائیلی معبد. این کلمهٔ عبری به معنی «افراد تقدیمشده» است و اشاره به این دارد که آنها برای خدمت در معبد تعیین شده بودند. ظاهراً خیلی از آنها از نسل جِبعونیان بودند که یوشَع دستور داد برای قوم اسرائیل و مذبح یَهُوَه هیزم جمع کنند و آب بیاورند.—یوش ۹:۲۳، ۲۷؛ ۱تو ۹:۲؛ عز ۸:۱۷.
نِحیلوت.
معنی این کلمه که در ابتدای مزمور ۵ آمده کاملاً مشخص نیست. بعضیها میگویند این کلمه با کلمهٔ عبری خالیل (نی) همریشه است و در نتیجه آن را نوعی ساز بادی میدانند. از طرفی هم ممکن است یک ترانه باشد.
نخستزاده؛ فرزند ارشد.
اغلب منظور بزرگترین پسرِ پدرِ خانواده بود، نه اولین فرزند مادر. در دوران نگارش کتاب مقدّس، پسر ارشد جایگاه مهم و والایی در خانوادهاش داشت و بعد از مرگ پدرش، سرپرستی خانواده به او واگذار میشد. کلمهٔ «نخستزاده» گاهی به اولین بچهٔ حیوانات هم اشاره میکند.—خرو ۱۱:۵؛ ۱۳:۱۲؛ پی ۲۵:۳۳؛ کو ۱:۱۵.
نذر.
قولی که برای این موارد به خدا داده میشد: انجام کاری، تقدیم قربانی یا هدیهای، شروع خدمت یا مسئولیتی و اجتناب از کاری که به خودی خود اشتباه نیست. نذر به اندازهٔ سوگند جدی بود.—اعد ۶:۲؛ جا ۵:۴؛ مت ۵:۳۳.
نذیره.
این کلمه از عبارتهای عبریای آمده که «کنار گذاشتهشده،» «وقفشده» یا «جداشده» ترجمه شده است. دو نوع نذیره وجود داشت: کسانی که خودشان داوطلب میشدند و کسانی که از طرف خدا تعیین میشدند. هم مردان و هم زنان میتوانستند به خدا قول دهند که برای مدتی نذیره باشند. کسانی که داوطلبانه این قول را به خدا میدادند، نباید این سه کار را انجام میدادند: نباید شراب یا محصول دیگری از انگور میخوردند، نباید موهایشان را کوتاه میکردند و نباید به جسدی دست میزدند. کسانی که خدا به عنوان نذیره تعیین میکرد، باید تا آخر عمرشان نذیره میماندند و یَهُوَه شرایطی برای آنها تعیین میکرد.—اعد ۶:۲-۷؛ دا ۱۳:۵.
نشان مقدّسِ وقف.
لوحی برّاق یا نیمتاجی از طلا که این عبارت به زبان عبری روی آن حک شده بود: «یَهُوَه مقدّس است.» این لوح در قسمت جلوی عمامهٔ کاهن اعظم قرار داشت. (خرو ۳۹:۳۰)—ضمیمهٔ ب۵.
نشانه.
یک شئ، عمل، وضعیت یا نمایشی سمبولیک که نشانگر موضوعی خاص در زمان حال یا آینده است.—پی ۹:۱۲، ۱۳؛ ۲پا ۲۰:۹؛ مت ۲۴:۳؛ مک ۱:۱.
نِفیلیم.
افراد خشن و غولپیکری که قبل از طوفان نوح فرزندان فرشتهها و انسانها بودند. آنها حاصل رابطهٔ جنسی دختران روی زمین با فرشتههایی بودند که بدن انسانی گرفته بودند.—پی ۶:۴.
نوبر.
اولین محصول در فصل برداشت یا اولین نتیجهٔ هر چیزی. یَهُوَه به اسرائیلیان فرمان داده بود که نوبر خود را چه انسان باشد، چه حیوان و چه محصول زمینشان، به او تقدیم کنند. اسرائیلیان به عنوان یک قوم، در عید نان فطیر و در روز پِنتیکاست، نوبر خود را به خدا تقدیم میکردند. واژهٔ «نوبر» به طور سمبولیک برای اشاره به مسیح و پیروان مسحشدهاش استفاده میشد.—۱قر ۱۵:۲۳؛ اعد ۱۵:۲۱؛ ام ۳:۹؛ مک ۱۴:۴.
نی.
اسم گروهی از گیاهان که در آب یا جاهای خیس رشد میکنند. در اغلب مواردی که به نی اشاره شده منظور «قمیش» است. (ای ۸:۱۱؛ اش ۴۲:۳؛ مت ۲۷:۲۹؛ مک ۱۱:۱)—رجوع به «چوب اندازهگیری.»
نیسان.
بعد از دوران تبعید یهودیان در بابِل، این اسم برای ماه اَبیب به کار میرفت. نیسان اولین ماه تقویم مذهبی یهودیان و هفتمین ماه تقویم غیرمذهبیشان بود. این ماه از اواسط مارس (اواخر اسفند) شروع میشد و تا اواسط آوریل (اواخر فروردین) ادامه داشت. (نح ۲:۱)—ضمیمهٔ ب۱۵.
و
وادی.
درّه یا بستر رودخانهای که معمولاً به جز فصلهای بارانی خشک است. این کلمه میتواند به خود رودخانه هم اشاره کند. بعضی از رودها از چشمهها جاری میشدند و در تمام فصلهای سال جاری بودند. این کلمه در خیلی از آیات «درّه» ترجمه شده است.—پی ۲۶:۱۹؛ اعد ۳۴:۵؛ تث ۸:۷؛ ۱پا ۱۸:۵؛ ای ۶:۱۵.
واسطه.
کسی که بین دو طرف وساطت میکند تا آنها را آشتی دهد. در نوشتههای مقدّس، موسی واسطهٔ عهد شریعت و عیسی واسطهٔ عهد جدید بود.—غلا ۳:۱۹؛ ۱تی ۲:۵.
وجب.
واحد اندازهگیری طول، تقریباً معادل فاصلهٔ نوک انگشت شست و نوک انگشت کوچک. اگر یک ذراع را ٫۵۴۴ سانتیمتر در نظر بگیریم، یک وجب معادل با ٫۲۲۲ سانتیمتر خواهد بود. (خرو ۲۸:۱۶؛ ۱سم ۱۷:۴)—ضمیمهٔ ب۱۴.
ه
هادیس.
این واژهٔ یونانی که در زبان عبری به آن شیول گفته میشود به قبرستانی سمبولیک و عمومی برای انسانها اشاره میکند.—رجوع به «گور.»
هِجایون.
یک اصطلاح تخصصی در موسیقی. در مزمور ۹:۱۶ احتمالاً منظور این است که هنگام اجرای مزمور، برای مدتی چنگ با صدایی غمانگیز نواخته شود یا مکث کوتاهی برای تعمّق گنجانده شود.
هدایای شکرگزاری.
نوعی هدیهٔ شراکت که برای ستایش خدا به خاطر نعمتها و محبت پایدارش تقدیم میشد. کسانی که این هدیه را تقدیم میکردند، میتوانستند گوشت حیوان قربانیشده و نانهای فطیر یا غیرفطیری را که به عنوان هدیهٔ شکرگزاری تقدیم میشد، بخورند. گوشت حیوان باید فقط در همان روز خورده میشد.—۲تو ۲۹:۳۱.
هدایای نذری.
هدیهٔ داوطلبانهای که همراه بعضی از نذرها تقدیم میشد.—لا ۲۳:۳۸؛ ۱سم ۱:۲۱.
هدیهٔ تکاندادنی.
هدیهای که ظاهراً کاهن موقع تقدیم آن دستش را زیر دست کسی که آن هدیه را تقدیم میکرد میگذاشت و آن را با هم تکان میدادند. گاهی هم کاهن به تنهایی آن هدیه را تکان میداد. این کار سمبول این بود که هدیه را به یَهُوَه تقدیم میکنند.—لا ۷:۳۰.
هدیهٔ ریختنی.
شرابی که روی مذبح ریخته و همراه با اکثر قربانیهای دیگر تقدیم میشد. پولُس برای این که نشان دهد با تمام وجودش حاضر است به همایمانانش کمک کند، خودش را به یک هدیهٔ ریختنی تشبیه کرد.—اعد ۱۵:۵، ۷؛ فی ۲:۱۷.
هِرمِس.
یکی از خدایان یونان باستان؛ پسر زِئوس. مردم لِستِره پولُس را به اشتباه هِرمِس صدا میزدند، چون فکر میکردند که او همان هِرمِس، پیامآور خدایان و خدای سخنوری است.—اع ۱۴:۱۲.
هواداران حزب هیرودیس.
یا هیرودیان. حزب هیرودیس، حزبی میهنپرست بود که طرفدار حکمرانی خاندان هیرودیس تحت امپراتوری روم و حامی اهداف سیاسی آنها بود. احتمالاً عدهای از صَدّوقیان از اعضای این حزب بودند. حزب هیرودیس برای مخالفت با عیسی با فَریسیان متحد شدند.—مر ۳:۶.
هیرودیس.
نام سلسله یا خاندانی است که از طرف امپراتوری روم بر یهودیان حکمرانی میکرد. هیرودیس کبیر همان کسی است که معبد اورشلیم را بازسازی کرد و همین طور برای از بین بردن عیسی دستور داد همهٔ پسربچهها را قتل عام کنند. (مت ۲:۱۶؛ لو ۱:۵) هیرودیس آرخِلائوس و هیرودیس آنتیپاس که پسران هیرودیس کبیر بودند، برای حکمرانی بر بخشهایی از قلمروی پدرشان تعیین شدند. (مت ۲:۲۲) آنتیپاس یک فرماندار بود، اما اغلب به او «پادشاه» میگفتند. او طی سه سال و نیم خدمت مسیح و تا زمان رویدادهایی که در اعمال باب ۱۲ گزارش شده، حکومت میکرد. (مر ۶:۱۴-۱۷؛ لو ۳:۱، ۱۹، ۲۰؛ ۱۳:۳۱، ۳۲؛ ۲۳:۶-۱۵؛ اع ۴:۲۷؛ ۱۳:۱) وقتی نوهٔ هیرودیس کبیر یعنی هیرودیس آگریپاسِ اول به قدرت رسید، فرشتهٔ خدا او را کمی بعد از شروع حکمرانیاش کشت. (اع ۱۲:۱-۶، ۱۸-۲۳) بعد پسر او، هیرودیس آگریپاسِ دوم به قدرت رسید و تا زمانی که یهودیان به ضدّ امپراتوری روم شورش کردند حکمرانی کرد.—اع ۲۳:۳۵؛ ۲۵:۱۳، ۲۲-۲۷؛ ۲۶:۱، ۲، ۱۹-۳۲.
هین.
واحد اندازهگیری مایعات و اسم ظرفی که برای آن واحد استفاده میشد. طبق گفتهٔ تاریخنگاری به نام یوسفوس، یک هین معادل ٫۶۷۳ لیتر است. (خرو ۲۹:۴۰)—ضمیمهٔ ب۱۴.
ی
یِدوتون.
اصطلاحی موسیقی که در سرآغاز مزمورهای ۳۹، ۶۲ و ۷۷ دیده میشود، ولی معنی آن مشخص نیست. ظاهراً به نحوهٔ اجرای آن مزمور اشاره میکند، مثلاً سبک آن یا ساز خاصّی که باید همراه آن مزمور نواخته شود. یِدوتون اسم یک آهنگساز لاوی بود، برای همین شاید منظور سبک یا سازی باشد که او یا فرزندانش به کار میبردند.
یعقوب.
یکی از پسران اسحاق و رِبِکا که خدا بعدها او را اسرائیل نامید. او یکی از بزرگان خاندان اسرائیل شد؛ قومی که به اسم «اسرائیلیان» و بعدها «یهودیان» معروف شدند. یعقوب ۱۲ پسر داشت که همراه نوادگانشان، ۱۲ طایفهٔ قوم اسرائیل را تشکیل دادند. گاهی منظور از یعقوب کل قوم اسرائیل است.—پی ۳۲:۲۸؛ مت ۲۲:۳۲.
یکدهم.
یا عُشر. ده درصد از چیزی که به عنوان خراج یا اعانه، مخصوصاً برای موارد مذهبی پرداخت میشد. (مل ۳:۱۰؛ تث ۲۶:۱۲؛ مت ۲۳:۲۳) در شریعت موسی، اسرائیلیان سالانه یکدهم محصولات زمینشان و یکدهم دامهایی را که به گلهشان اضافه میشد برای حمایت از لاویان به آنها میدادند. لاویان هم یکدهم از آن یکدهمها را برای حمایت از کاهنان به آنها میدادند. یکدهم یا عُشر در موارد دیگری هم داده میشد. اما برای مسیحیان لازم نیست که یکدهم بدهند.
یوبیل.
بعد از ورود اسرائیلیان به سرزمین موعود هر پنجاه سال، یوبیل محسوب میشد. طی این سال، هیچ کشت و کاری در زمینهای اسرائیل انجام نمیشد و غلامان عبرانی باید آزاد میشدند. زمینهای موروثی که به دیگران فروخته شده بود به صاحب اصلیشان برگردانده میشد. کل سال یوبیل، سال جشن و سُرور و آزادی بود؛ سالی بود که سرزمین اسرائیل به حالت سابقش برمیگشت، یعنی وقتی خدا آن را به قومش داد.—لا ۲۵:۱۰.
یوغ.
تیرکی که شخص برای حمل بار روی شانههایش میگذاشت و بار از دو طرف آن آویزان میشد. همین طور تیر یا قابی چوبی که روی گردن دو حیوان بارکش (معمولاً گاو) میگذاشتند تا ابزار کشاورزی یا گاری را بکشند. از آنجا که بردگان اغلب برای حمل بارهای سنگین از یوغ استفاده میکردند، این کلمه به طور سمبولیک برای بردگی، فرمانبرداری، تحت ظلم و ستم بودن و رنج کشیدن به کار برده شده است. برداشتن یوغ یا شکستن آن به مفهوم آزادی از اسارت، ظلم و ستم و استثمار است.—لا ۲۶:۱۳؛ مت ۱۱:۲۹، ۳۰.
یونانی.
زبان مردم یونان. همچنین کسی که اهل یونان است یا اجدادش یونانی هستند. این کلمه در نوشتههای مقدّس یونانی مفهوم وسیعتری دارد، چون به غیریهودیان و کسانی هم که تحت تأثیر زبان و فرهنگ یونانی بودند اشاره میکند.—یوئ ۳:۶؛ یو ۱۲:۲۰.
یهودا.
پسر چهارم یعقوب از همسرش لیه. یعقوب در پیشگوییاش در بستر مرگ گفت که از نسل یهودا، حاکم بزرگی خواهد آمد. عیسی به عنوان یک انسان از نسل یهودا به دنیا آمد. اسم یهودا همین طور به طایفهٔ او و بعدها به پادشاهیای که به اسم او نامیده شد اشاره دارد. پادشاهی جنوبی یهودا شامل طایفههای یهودا و بنیامین و همین طور کاهنان و لاویان میشد. قلمروی این پادشاهی بخش جنوبی سرزمین اسرائیل از جمله اورشلیم و معبد را در برمیگرفت.—پی ۲۹:۳۵؛ ۴۹:۱۰؛ ۱پا ۴:۲۰؛ عب ۷:۱۴.
یهودی.
کلمهای که بعد از سقوط پادشاهی ده طایفهٔ اسرائیل به اعضای طایفهٔ یهودا اشاره میکرد. (۲پا ۱۶:۶) وقتی اسرائیلیان از تبعید در بابِل برگشتند، کلمهٔ یهودیان معنی وسیعتری به خود گرفت و برای اسرائیلیان طایفههای مختلف استفاده میشد. (عز ۴:۱۲) بعدها، این نام برای همهٔ اسرائیلیانِ دنیا به کار رفت تا از بقیهٔ قومها متمایز شوند. (اس ۳:۶) پولُس رسول با اشاره به ‹یهودیان واقعی› نشان داد که نژاد و ملیت هیچ اهمیتی در جماعت مسیحی ندارد.—رو ۲:۲۸، ۲۹؛ غلا ۳:۲۸.
یَهُوَه.
اسم خاص و شخصی خدا. این واژهٔ فارسی ترجمهٔ چهار حرف عبری (ی ه و ه) برای اسم خداست. اسم خدا بیشتر از ۷۰۰۰ مرتبه در سرتاسر این ترجمه آمده است.—ضمیمههای ب۴ و ب۵.